چهارشنبه ۳ بهمن ۱۳۸۶ - ۱۷:۳۳
۰ نفر

ترجمه ناهید پیشور: خون به پا خواهد شد فیلم برگزیده منتقدان در سال 2007، آخرین ساخته پل توماس اندرسون فیلم‌ساز مؤلف سینمای آمریکا در دهه 90 است

این فیلم‌ساز خوش‌قریحه آمریکایی که تاکنون 2 بار نامزد دریافت اسکار شده در نگارش این فیلم‌نامه از رمان مشهور نفت الهام گرفته است. نفت (1927) یکی از برجسته‌ترین آثار اوپتون سینکلر نویسنده مبارز و پرکار آمریکایی است که در   90 سال زندگی پرثمرش بیش از 90 کتاب را در ژانرهای مختلف نگاشته است. این برنده جایزه پولیتزر، از محققین پیشتاز د رحوزه جامعه‌شناسی، حامی دکترین‌های سوسیالیزم و هواخواه هر جریان آرمان‌گرایی است که به نوعی با دولت سر جنگ دارد.

فیلمبرداری این پروژه از اواسط ماه می  2006 در نیومکزیکو و مارفا در ایالت تگزاس آغاز شد، از 26 دسامبر در لس‌آنجلس و نیویورک به روی پرده رفت و از 11 ژانویه به اکران جهانی
در آ‌مد.

اندرسون یکی از اعضای اولین نسل از «فیلم‌سازان وی‌سی آر» است؛ هنرمندانی چون کوئنتین تارانتینو و کوین اسمیت که به جای آموزش دیدن و کسب مهارت‌های حرفه‌ای در مدرسه فیلم با تماشای هزاران فیلم ویدئویی به کارگردان‌های برجسته‌ای تبدیل شده‌اند. فیلم‌های او معمولاً به اهمیت روابط خانوادگی، خصوصاً  رابطه میان پدر و فرزندانش می‌پردازد و تأکید او بیشتر روی روابط میان کاراکترها و تأثیرگذاری شرایط متغیر و ناپایدار در زندگی آسیب‌پذیر و حساس انسان‌‌هاست.

تقدیرگرایی، قضا  وقدر الهی، طبیعت، نیک‌بختی، عشق و بررسی نقش رسانه‌های معاصر از موضوعات متعارف در آثار  او هستند. سبک خاص کارهای اندرسون خصوصاً در حوزه فیلم‌های مستقل کاملاً شناخته شده است. او در پیشبرد روایت فیلم‌هایش تنها از روابط کاراکترها استفاده می‌کند نه لزوماً از طرح داستان و به هر حال آرام آرام شخصیت اصلی را  با جهان پیرامونش بیگانه می‌سازد.

او معمولاً در آثار سینمایی‌اش از هنرپیشگان خاصی استفاده می‌کند که از شاخص‌ترین آنها می‌توان فیلیپ بیکرهال، فیلیپ سیمور هافمن، جان رایلی و ملورا والترز را نام برد، اما نکته جالب توجه این است که هیچ‌کدام از این بازیگران در  خون به پا خواهد شد، حضور ندارند. این فیلم در رشته‌های مختلف از جمله بهترین فیلم و بهترین بازیگر (دانیل دی‌لوییس) کاندیدای گلدن گلوب و جایزه اتحادیه منتقدان سینمایی خارجی هالیوود شد، جایزه‌ای که بسیاری آن را مقدمه اسکار می‌دانند.

اندروساریس ساخت این فیلم را اقدامی جسورانه و موفقیتی تحسین‌برانگیز در تصویر واقعیت‌های تاریخ آمریکا توصیف می‌کند که با بهره‌گیری از بازیگران آماتور و سیاهی لشگرهای محلی تا حد زیادی به آن واقعیت نزدیک شده است.

مانوهلادارگیس منتقد نیویورک تایمز ‌آن را یک اثر هنری تمام عیار و استادانه می‌داند و تام چریتی در ارزیابی 10فیلم برتر سی‌ان‌ان از آن با عبارت «یک شاهکار بی‌سابقه» یاد می‌کند.

اما تادمک کارتی در مقاله‌ای مورخ اول نوامبر  2007 در روایتی از فیلم چنین  می‌نویسد:
اندرسون، اقتباس از یک اثر ادبی  و رمان بی نظیر سینکلر را برگزیده. او تا حدی در نظر کلی کتاب دست برده اما نه در شم افشاگری این نویسنده مبارز سوسیالیست. در سناریوی او صنعت و مذهب در چشم‌انداز پیشرفت و ترقی آمریکایی نمود پیدا کرده‌اند و رد آنها حتی در مطالعه موشکافانه و وسواسی درباره جامعه‌ستیزی افراطی که مصرانه روابطش  را با همه قطع کرده هم دیده می‌شود.

به رغم شباهت‌های ظاهری فیلم پل توماس با همشهری کین،  موضوع خون به پا خواهد شد برای فیلم‌سازی که اطرافش پر است از سوژه‌های مختلف کمی دور از ذهن می‌نماید؛ موضوع دورافتاده و با اهمیتی که فیلم بزرگی برمبنای آن ساخته شده، حدوداً  به یک قرن پیش برمی‌گردد و بیشتر درصدد مطرح ساختن برخی دیدگاه‌ها و سنت‌های افراطی است.

حدس دلایل شخصی اندرسون برای انگشت گذاشتن روی این موضوع، آن هم با این اشتیاق، کار چندان دشواری نیست. به هر حال رویکرد او در مواجهه با ملاحظات رایج تجاری  قابل احترام است.

 دانیل پلین ویو کاراکتر دی لوییس فردی جامعه‌زده و متعصب است که مصمم شده از گذشته و حتی نزدیکانش فاصله بگیرد و فقط گوشه عزلتی اختیار کند. او عمیقاً به عقایدش پایبند است و حاضر نیست با هیچ کس از رازهای درونش سخن بگوید. پانزده دقیقه ابتدایی فیلم با نوعی موسیقی الکترونیکی که رفته رفته اوج می‌گیرد برجسته‌تر می‌شود و بدون هیچ دیالوگی صحنه‌هایی از تلاش دانیل را در سال  1898 نشان می‌دهد که برای یافتن طلا و نقره با زحمت زمین را می‌کند اما در عین ناباوری به نفت می‌رسد.

تا سال   1911 زندگی‌اش روی غلتک می‌افتد و صاحب یک فرزند می‌شود. او که یک منبع نفتی را در منطقه‌ای روستایی کشف  کرده و با قوانین استاندارد تأسیس شرکت‌های نفتی آشنایی دارد با بهانه‌های دروغین به مزرعه ساندی‌ها می‌رود؛ خانواده‌ای دیندار و متدین که سال‌هاست مالک آن زمین هستند. او در قبال مبلغی ناچیز امتیاز حفر چاه را می‌گیرد، بلافاصله دکل‌های  حفاری را در آنجا احداث می‌کند و همین اقدام نه‌چندان پرسر و صدا اثرات عظیمی را برای او به بار می‌آورد.

داستان تقریباً در همین چند سکانس نخست فیلم لو می‌رود و در خلال همین دقایق کوتاه مادیت‌گرایی و توجه به امور جسمی، برتری زبان و خلاقیت و اصالت استثنایی پارتیتوموزیکال فیلم کاملاً روشن می‌شود. این فیلم که در مارفا (لوکیشن پیرمردها سرزمینی ندارند) فیلمبرداری شده، شرح تلاش پرمخاطره و البته خطرناک دانیل برای بهره‌برداری از گنجینه طلای سیاهی است که به چنگ آورده. مدیریت تولید جک فیسک در راه‌اندازی اتاقک‌های کانتینری و تجهیزات پراکنده اما مورد استفاده، با فکر و نقشه قبلی است و فیلمبرداری رابرت الزویت  و حرکات عالی و حساب شده دوربینش بر تأثیرگذاری فیلم می‌افزاید.

 اما یکی از  وجوه تمایز این فیلم نسبت به آثار مشابهش زبان آن است و شاید دلیل روشن‌ترش خود دی‌لوییس. او در ادای دیالوگ‌هایش از صدای جان‌هیوستن الگوبرداری کرده. البته راه زیاد دوری نرفته‌ایم اگر کاراکتر او را نواه کراس جوان، شخصیت به یاد ماندنی هیوستن در محله چینی‌ها، بدانیم!

اما بهتر است به جای برقراری چنین شباهت‌هایی به موضوعات مهمتری بپردازیم: اندرسون در خلق دیالوگ‌های موزون و پرتکلفی که با سنت رایج فیلم‌نامه‌نویسی مدرن هالیوود همخوانی ندارد، بسیار موفق عمل کرده است. در دیالوگ‌های منحصر به فرد او علاوه بر شفافیت و ظرافت‌های خاص هنری، همان لحن خشک و تشریفاتی مرسوم در قرن نوزدهم وجود دارد که به آن نوعی خاصیت تئاترگونه می‌بخشد.

در فیلم گفت‌وگویی وجود دارد که بی‌ملاحظه با ایده سیاستگذاران آمریکایی – تغییر فوری جامعه از نظام روستایی به نظام اقتصادی- مقابله می‌کند و تداعی‌گر ائتلاف قوی یوجین اونیل و جان‌دوس پاسس، دو نویسنده مطرح آمریکایی در یک جناح واحد است. اما گل سرسبد همه این المان‌‌ها موسیقی موج‌وار و کم‌نظیر جانی‌گرین‌وود است که تماشاگر را در هر صحنه غافلگیر می‌سازد.ظاهرا  می‌شود آن را نوعی سمفونی نوین و غیرسنتی دانست که می‌تواند در خلق چنین سبکی پیشتاز و جنجا‌ل‌آفرین شود.

ملودی این قطعات طولانی و بدون مکث است و همیشه هم با حس صحنه‌ای که اتفاق می‌افتد تناسب ندارد بلکه بیشتر در پی عمیق ساختن معانی، مفاهیم و روحیات مدنظر کارگردان است.کتاب سینکلر که رسوایی‌های نفتی مدیران اجرایی هاردینگ را نشان می‌دهد، رمانی کاملا جسورانه، پرحادثه و ماجراجویانه است که  نشان از جدیت و اهمیت خاص فیلم دارد.

 از همان ابتدای فیلم که پای دانیل آسیب می‌بیند و از شدت درد به خود می‌پیچد نوعی احساس نگرانی و دلواپسی به دل تماشاگر می‌افتد که با رجوع به عنوان فیلم صدچندان می‌شود. رویدادهای بعدی همه در حین کار اتفاق می‌افتند، خصوصاً زمانی‌که پسر دانیل – که تقریبا 10 ساله شده- شنوایی‌اش را از دست می‌دهد و بدتر آنکه مورد بی‌مهری پدرش قرار می‌گیرد .

از طرفی الی‌ساندی (پل دانو)، پسر صاحب سابق زمین دانیل یکی دیگر از سدهای پیشرفت کاری اوست؛ الی یک مبلغ مذهبی جوان است که گردهمایی کوچکی را با حضور تعدادی از افراد مؤمن و معتقد تشکیل می‌دهد. اما دانیل بی‌تفاوت به همه این مراسم و آنچه که در اطرافش روی می‌دهد به همه فعالیت‌های آنها با دیده تحقیر می‌نگرد.

بعد از آن هنری از راه می‌رسد، فردی آس و پاس و ولگرد که خودش را برادر دانیل معرفی می‌کند و با خود خبر ناگوار مرگ پدر را آورده است. او سابقه‌دار است، سال‌ها را در زندان گذرانده و بعد از آن آواره شده است و اکنون فقط کمی غذا و یک کار ساده از برادرش می‌خواهد. او کم‌کم به تنها فرد مورد اطمینان دانیل تبدیل شده و متوجه بیماری او، انسان‌گریزی و عقاید افراطی‌اش می‌شود.

دانیل بی‌هیچ رودر بایستی اعتراف می‌کند: «من از بیشتر مردم متنفرم! می‌خواهم پول کافی به دست بیاورم تا به هیچ‌کس نیازی نداشته باشم و با خیال آسوده از آنها کناره بگیرم.» از آن پس دانیل جنگی یک تنه  ضدقوانین استاندارد نفت آغاز می‌کند؛ قوانینی که می‌گویند برای احداث خط لوله نفت به دریا زمین بیشتری نیاز خواهیم داشت.

25 دقیقه پایانی فیلم درام در سال 1927 دار مکافاتی را به تصویر می‌کشد؛ تاوان گناهان دانیل این است که تا ابد مثل یک شیاد دیوانه در انزوایی شبیه به کین زندگی کند و از عذاب وجدان رنج  ببرد. صحنه پایانی چه به لحاظ دراماتیک و چه به لحاظ بصری دهان تماشاگر را از تعجب بازنگه می‌دارد. هر چند این صحنه با دیگر وقایع فیلم تناسب دارد اما ممکن است‌ طرفداران دو آتشه خود را گیج و سردرگم کند.

ورایتی فیلم- اول نوامبر 2007

کد خبر 42453

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز