یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۶ - ۱۴:۴۴
۰ نفر

گروه سیاسی: ساعت 10 صبح روز اول بهمن ماه سال 1343 حسنعلی منصور که در حدود 10ماه از عمر کابینه اش می‌گذشت با هدف تقدیم لوایح جدید، وارد حیاط مجلس شد.

وی می‌خواست قرارداد جدید نفتی را با چند شرکت بزرگ غربی از جمله شرکت ملی نفت و گاز ایتالیا، رویال داچ شل هلند و گروهی از شرکت‌های فرانسوی به تائید و تصویب مجلس برساند.

زمانی که مستخدمین مجلس در ماشین وی را باز کرده و او پیاده شد، جوانی جلو آمده و به حسنعلی منصور پاکتی را می‌دهد، لحظه‌ای که منصور پاکت را گرفت جوان با اسلحه  کوچک کمری که در آستین خود پنهان کرده بود، چند گلوله به سوی نخست وزیر شلیک می‌کند گلوله اول به سر و گلوله دوم به گردن وی اصابت می‌کند.

در همین موقع یکی از مأموران مجلس و یکی از مأموران حفظ جان نخست وزیر خود را به سوی ضارب انداختند و در حینی که ضارب سرگرم گلاویز شدن با آنان بود سومین گلوله بی‌هدف به شکم نخست وزیر خورده و بر اثر شلیک آخرین گلوله تعادل خود را از دست می‌دهد و منصور در حیاط مجلس نقش بر زمین می‌شود، جوان دستگیر و یک روزنامه نگار به همراه چند نفر دیگر منصور را در حالت بیهوشی به بیمارستان پارس بردند و در آنجا تحت نظر یک تیم پزشکی قرار گرفت.

پزشکان در نخستین معاینه دریافتند که منصور زنده نخواهد ماند. او در بیمارستان تحت عمل جراحی بود که شاه، هویدا را مأمور موقت ریاست هیات دولت کرد.

از همه چیز مهم‌تر آرامش در کشور بود که شاه می‌خواست سومین سالگرد انقلاب سفید با ناکامی مواجه نشود، لذا از پزشکان خارجی هم دعوت به‌عمل آمد اما اثر بخش نبود و به‌رغم پخش شایعات مبنی بر بهبودی او، منصور زنده نماند و در ششم بهمن درگذشت.

پزشک فرانسوی معالج منصور، که تهران را به اعتراض ترک کرده بود به‌خاطر اینکه به وی اجازه ندادند شکم منصور را دوباره جراحی کند (چون او معتقد بود دکتر‌های ایرانی به تأیید پزشک آمریکایی اشتباه فاحشی مرتکب شده‌اند که محلی برای خروج چرک قرار نداده اند)، اعلام کرد منصور در واقع دوبار ترور شد، بار نخست به دست ضاربان که شکم اورا سوراخ کردند و بار دوم به دست طبیبان که شکم او را دوختند!

حسنعلی منصور فرزند علی منصور (منصور الملک) متولد اردیبهشت 1302 در تهران است.

پدرش از نخست وزیران دوره پهلوی و معروف به مهره انگلیسی بود. پدرش با سمت کارمندی وارد وزارت خارجه شد و به لطف ازدواج با فرنگیس دختر ظهیر الملک رئیس، پله‌های ترقی را یک به یک پیمود و خوش خدمتی به دولت انگلیس را در قرارداد 1919 به اتمام رساند که عملاً ایران را به یکی از مستعمرات بریتانیا تبدیل می‌کرد که البته این قرار داد با هوشیاری و مبارزه مردم ایران بی‌نتیجه ماند و نهایتاً لغو شد.

حسنعلی منصور پس از آموزش‌های ابتدایی و دبیرستان وارد دانشگاه شد. کمتر از یک سال در دانشکده فنی ماند و از رشته مهندسی انصراف داد و در رشته حقوق و علوم سیاسی به تحصیل پرداخت. در سال 1324 با درجه لیسانس از دانشگاه فارغ‌التحصیل شد.

رساله اش در زمینه مصونیت‌های سیاسی بود که احتمالاً همان رساله بعدها مبنای موافقت وی با اندیشه کاپیتولاسیون یا همان حق قضاوت کنسولی شد. بعد از اتمام تحصیل  به استخدام وزارت خارجه درآمد. ناگفته نماند که پدر وی فردی صاحب نفوذ در وزارت خارجه  بود.

وی در اواخر سال 1324 به عضویت هیأت علمی نمایندگی ایران در کنفرانس صلح پاریس درآمد و در سال 1325 وابسته سفارت ایران در فرانسه شد. برای تکمیل تحصیلات خود در سوربن وارد دانشکده حقوق شد و در رشته اقتصاد و حقوق بین‌الملل به تحصیل پرداخت.

ضمناً در زمان اقامت در پاریس نام او را جزو بازداشتی‌ها به جرم قاچاق طلا و ارز می‌بینیم. در فرانسه با امیر عباس هویدا دوست شد.

البته از قبل آشنایی مختصری با هم داشتند اما این ارتباط به شکل رفاقتی پایدار درآمد. بعد از مدتی در سفارت شاهنشاهی در آلمان غربی مشغول به کار شد و در اشتوتگارت با هویدا همخانه شد، ناگفته نماند که زندگی‌ای تجملاتی داشتند.

منصور در دوران مأموریتش در آلمان با یک دختر جوان آلمانی رابطه  نزدیکی داشت البته این اولین و آخرین بار وی نبود و همان‌طور که در اسناد ساواک موجود است او به زن و مقام علاقه داشته است.

بعد از پایان مأموریت و بازگشت از آلمان به‌دلیل موقعیت خانوادگی در شغل‌های خوبی مشغول به کار شد. بعد از کودتای 28 مرداد مشاور سفارت ایران در واتیکان بود.

پس از بازگشت از واتیکان با دو زن سرو سری پیدا کرد که اولی هنرپیشه‌ای پر آوازه‌  و دومی همسر یک دندانپزشک چکسلواکی الاصل بود اما بالاخره با فریده امامی ازدواج کرد که البته بعد از مرگ، معلوم شد که با منشی خود نیز ازدواج کرده و از او هم بچه دارد لذا بر سر ارث منصور هم قیل و قال برپا شد.

رد پای فراماسونری

منصور در سال 1341 به عضویت باشگاه لاینز یعنی فراماسونری آمریکایی درآمد تا در ادامه مسیر خدمت به ارباب آمریکایی از هیچ تلاشی فروگذار نکرده باشد.

نمایندگی مجلس

کانون مترقی که اعضای آن اغلب به طرفداری از آمریکا شهرت داشتند، به ریاست منصور در انتخابات نمایندگی مجلس در تابستان 1342 شرکت کرد و به‌دلیل انواع حمایت‌های داخلی و خارجی تعداد زیادی از ایشان به مجلس راه یافتند.

در این زمان دولت ایران تحت فشار آمریکا، در پیگیری انقلاب سفید یا همان اصلاحات کذایی بود. در این بین فشار آمریکایی‌ها مبنی بر اعطای حق قضاوت کنسولی نیز در حال افزایش بود؛ طرحی که ایرانیان را با این سابقه فرهنگی و عزت به سطح جامعه‌ای وحشی تنزل داده که حتی حق مجازات خاطی آمریکایی در ایران را نداشته باشند.

روحانیون و در رأس آنها حضرت امام  علیه این اقدام دولت و شاه به تندی واکنش نشان داده و امام در عید سال 1342 ضمن سخنرانی کوبنده‌ای سال نو را به‌دنبال فجایع خونین مدارس فیضیه قم و طالبیه تبریز عزای عمومی اعلام کردند.

عصر عاشورا و در پی سخنرانی شدیداللحن امام خمینی، ایشان دستگیر و در ادامه اعتراضات به دستگیری امام قیام 15 خرداد به وقوع پیوست.

شاه در این زمان به فکر تغییراتی در ترکیب دوستان و اطرافیان خود، افتاد که حسنعلی منصور از گزینه‌های مناسب بود.

دولت منصور

شاه پس از بازگشت از سفر خود به اروپا در هفدهم اسفند 1342، منصور را مأمور تشکیل کابینه کرد.

مأموریت منصور ایجاد فضای ثبات و آرامش و اجرای برنامه‌های اقتصادی و اصلاحات اجتماعی برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم بود. وی با سپردن مناصب دولتی به تکنوکرات‌های  ایرانی طرفدار آمریکا، طرح‌ها و اندیشه‌های آمریکا را پیگیری می‌کرد.

مخالفت جامعه مذهبی

امام خمینی طی سخنرانی شدید اللحن و تاریخی خود، آشکارا با این طرح مخالفت کردند. یک هفته پس از انتشار اعلامیه حضرت امام، ایشان برای بار دوم درقم بازداشت و سریعاً به تهران منتقل و از فرودگاه مهرآباد به ترکیه تبعید شدند.

ترور منصور

با گسترش استبداد رژیم که در ادامه خدمت به اربابان آمریکایی بود، گروه‌هایی در طبقات مختلف جامعه در حال شکل گیری بودند که می‌توان از هیات‌های مؤتلفه یاد کرد که در پی مخالفت با رژیم در سطوح مختلف اقدام به فعالیت کرده بودند.

بعد از اقدامات رژیم شاه خصوصاً در 15 خرداد بود که این اندیشه در مبارزان اوج گرفت که با رژیم شاه باید با زبان و شیوه خودش سخن گفت در نتیجه فکر قیام‌های مسلحانه در جامعه اوج گرفت.

هیأت‌های مؤتلفه پس از شکل گیری در مخالفت با رفتارهای رژیم که آن را مخالف اصول اسلام و ارزش ایرانی می‌دانستند دست به حرکت‌های مختلفی زدند.

از آن جمله می‌توان به اخذ حکم شرعی برای ترور برخی شخصیت‌های فاسد و فاسق رژیم پهلوی اشاره کرد.

حسنعلی منصور نزد ایشان به‌عنوان اولین مسئول و نماد انقلاب سفید و حامی کاپیتولاسیون مفسد فی الارض شناخته شده وحاج صادق امانی، رضا صفارهرندی و مرتضی نیک نژاد به همراه محمد بخارایی که جوانی 21 ساله بود مأمور اعدام انقلابی منصور شدند.

شهید بخارایی با شجاعت در مدافعاتش بیان کرد که به تکلیف الهی خود عمل کرده است درحالی که بازماندگان منصور بر سر تقسیم ارث باهم اختلاف پیداکرده بودند، دستگاه امنیتی کشور، در پی کشف هویت محمد بخارایی بود.

آنچه بعداً درباره محمد بخارایی ذکرشد این بود که  وی از گروه‌های مؤتلفه  است. بعد از دستگیری بخارایی، همان گونه که گذشت، ساواک از هویت وی اطلاعی نداشت اما در بازرسی بدنی کارت تحصیلی وی یافت شد و بالاخره ساواک دوستان بخارایی را هم دستگیر کرد.

بعد از بازجویی‌های طولانی و درادامه دستگیری اعضای هیأت‌های مؤتلفه، دادگاه، چهارنفر یعنی بخارایی، نیک نژاد، صفارهرندی و صادق امانی را محکوم به اعدام و شش نفر را به حبس ابد و سه نفر را هم از5 تا 15 سال به زندان محکوم کرد.

کد خبر 42191

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز