شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۶ - ۰۵:۵۲
۰ نفر

همشهری دو - زینب رئوفی: کارشناسان اقتصادی معتقدند بیکاری جوانان در جامعه امروز دلایل مختلفی دارد

پرش از روی مانع اشتغال

اما داشتن موانع ذهنی و باورهای اشتباه درباره شغل، کارآفرینی و درآمدزایی یکی از ریشه‌ای‌ترین علت‌های روانشناختی است که در اشتغال جوانان مشکلاتی را ایجاد می‌کند.

مدرك‌گرايي، انتظار ايجاد شغل از سوي دولت، علاقه به كارهاي زودبازده با درآمد بالا، پشت ميزنشيني و عدم‌‌ريسك‌پذيري موانع ذهني‌اي هستند كه سد راه جوانان فارغ‌التحصيل و جوياي كار و مانع رسيدن آنها به شغل دلخواه و مناسب و رشد و پيشرفت در حوزه اشتغال و كارآفريني مي‌شوند. براي بررسي دقيق اين موضوع با دكتر عادل پيغامي، اقتصاددان و عضو هيأت علمي دانشگاه گفت‌وگويي انجام داديم كه در ادامه آن را مي‌خوانيد.

  • آقاي دكتر! به‌عنوان نخستين سؤال بفرماييد مسئله اشتغال و كارآفريني تا چه اندازه به‌خود شخص، ويژگي‌ها و توانمندي‌هاي او مربوط مي‌شود؟

مسئله اشتغال اگرچه به نهادها، ساختارها، مقررات، قوانين و سياست‌هاي اقتصادي كشور مرتبط است اما از فرد شروع مي‌شود. بنابراين براي ريشه‌يابي موانعي كه سر راه اشتغال يك فرد قرار دارد ابتدا بايد ديد خود شخص چقدر آمادگي ورود به دنياي اشتغال را دارد. در واقع بايد به مسيري كه يك فرد به‌عنوان يك سرمايه‌انساني در برنامه درسي رسمي كشور و همينطور برنامه درسي غيررسمي كشور كه فضاي فرهنگ عمومي محسوب مي‌شود، طي كرده تا به نقطه‌اي رسيده كه به‌عنوان يك نيروي كار، كارآفرين يا كارفرما و نهايتا يك سرمايه انساني آماده نقش‌آفريني است نگاه كرد. «تصوير از مولدبودن» يكي از مهم‌ترين اركان فرهنگ اقتصادي است؛ بنابراين ابتدا بايد ديد شخص تا چه اندازه خود را در زندگي مولد مي‌بيند. مولد به اين معنا كه چه اندازه مي‌تواند در فضاي پيراموني خود در ارتباط با انسان‌هاي ديگر خلق ارزش كند و به آنها خدماتي ارائه كند؛ نه الزاما توليد به مفهوم فيزيكي.

  • موانع ذهني‌اي كه در خود فرد جوياي كار وجود دارد و مانع از رسيدن او به شغل دلخواه مي‌شود از نظر شما چيست؟

فردي كه در خانواده و مدرسه به‌گونه‌اي پرورش يافته باشد كه اعتمادبه‌نفس لازم و قدرت ريسك‌پذيري لازم را كسب نكرده باشد در بزرگسالي هيچ‌گاه كارآفرين نخواهد شد؛ چون پايه‌هاي فكري و شخصيتي او به‌گونه‌اي شكل گرفته كه او ناخودآگاه به‌دنبال اين است كه ميزي به او داده شود و يك كار تقليدي، تكراري و ساده انجام دهد و در ازاي آن حقوق و مزايايي را دريافت كند. علاوه بر اين جوانان صبر و حوصله كافي براي ياد گرفتن مهارت‌هاي لازم در يك حرفه را ندارند چون متأسفانه امروزه فرزندان با يك بمباران فرهنگي عجول بارمي‌آيند و حاضر نيستند براي يادگيري مهارتي دوره‌هاي كارآموزي را بگذرانند و انتظار دارند در ازاي صرف كمترين وقت و انرژي دستمزد بالا دريافت كنند. در واقع در نهاد خانواده و در فضاي فرهنگ عمومي و برنامه درسي رسمي كشور، افراد با يك نوع از فرهنگ حاضري‌خوري و مصرف‌كنندگي بار مي‌آيند و بيشتر خود را در يك فضاي دريافت‌كننده خدمات مي‌بينند تا ارائه‌دهنده خدمات و محصول.

  • به‌نظر شما دليل اصلي ايجاد اين موانع ذهني در افراد چيست؟

عدم‌اعتمادبه‌نفس و نداشتن قدرت ريسك‌پذيري براي خلق فرصت‌هاي جديد از مهم‌ترين دلايل ريشه‌اي است كه در آينده سبب ايجاد موانع ذهني در فرد مي‌شود. اعتمادبه‌نفس و قدرت ريسك‌پذيري بايد در اوايل كودكي شكل بگيرد و تقويت بشود كه متأسفانه در الگوهاي اوليه تربيتي توسط خانواده‌ها اين دو عامل و نقش مهم و تأثير زيادي كه مي‌تواند برآينده فرد بگذارد ناديده گرفته مي‌شود و مسير درستي را طي نمي‌كند. در درجه اول والدين و خانواده‌ها و پس از آن مسئولان كشور نسبت به كودكان و نوجوانان بي‌توجهي مي‌كنند و اين موانع ذهني را از ابتدا در ذهن فرد ايجاد مي‌كنند؛ وقتي فرزندي در رشته‌اي در دانشگاه پذيرفته مي‌شود والدين از خود و فرزندشان سؤال نمي‌كنند كه چرا بايد در فلان رشته تحصيل كرد و اينكه آيا بعد از فارغ‌التحصيلي بازار شغلي لازم و متناسب با شرايط، فرهنگ و توانمندي‌هاي فرد وجود دارد؟ والدين مسئول بايد قبل از ورود به دانشگاه و فارغ‌التحصيلي پاسخگوي چنين سؤالاتي باشند. از سوي ديگر مسئولان حوزه آموزش عالي كشور كه در توسعه رشته‌هاي تحصيلي تنها جرياني از توسعه كمي، غالبي و ظاهري آموزش عالي را طي كرده‌اند و نتيجه آن اين شده كه افراد تحصيل‌كرده مهارت و قابليت لازم را در حوزه كسب و كار، صنعت و خدمات كشور دارانيستند. قريب ‌به‌اتفاق فارغ‌التحصيلان كشور در يك زمينه مستقيما نمي‌توانند از دانشگاه به حوزه توليد و كسب‌وكار وارد شوند و اين نشان‌دهنده اين است كه آموزش عالي نسبت به مقوله اشتغال مسئوليت‌پذير نبوده است. علاوه بر اين، وزارت كار، نهادها و سازمان‌‌ها برنامه‌هاي هدفمندي براي آموزش‌هاي ضمن خدمت، دانش‌افزايي، مهارت‌افزايي و به‌روزرساني متناسب با تغييرات ساختاري و تكنولوژيك كشور ندارند. به همين دليل در تغييرات ساختاري هنگامي كه در يك صنعت تكنولوژي خاصي جايگزين تكنولوژي ديگري مي‌شود هزينه‌هاي زيادي- از انواع بيكاري‌هاي ساختاري گرفته تا بيكاري‌هاي اصطكاكي- پرداخته مي‌شود تا شخص بتواند خود را در فضاي جديد دوباره تعريف كند.

  • يكي از اين موانع انتظار براي ايجاد اشتغال از سوي دولت است. چرا به جاي تلاش و تقويت روحيه خوداشتغالي اين انتظار در جوانان شكل مي‌گيرد؟

در گذشته در كنار برنامه درسي رسمي آموزش و پرورش برنامه درسي غيررسمي هم وجود داشت؛ به اين صورت كه والدين در حوزه‌هايي كه قادر بودند، نسبت به اشتغال فرزندان نقش فعال ايفا و فرزندانشان را در يك‌سري مراكز حرفه‌اي، فني و خدماتي مشغول به‌كار مي‌كردند. اما امروزه اين حداقل‌ها و برنامه‌هاي درسي غيررسمي وجود ندارد و فرزندان تا سنين 17سالگي با هيچ فضاي مشاركتي، كسب و كاري و اشتغالي مواجه نمي‌شوند و هيچ انگيزه‌اي براي مشاركت در فضاي اشتغال و فرايند توليد و كسب و كار در آنها ايجاد نمي‌شود. از اين‌رو هيچ تصوير و چشم‌اندازي از آينده شغلي و نقشي كه مي‌توانند در فرايند توليد و كسب وكار جامعه در آينده ايفا كنند ندارند و طبيعي است كه مهارت‌هاي لازم براي رسيدن به آن را هم به‌دست نمي‌آورند. متأسفانه خانواده‌ها اشتغال فرزندانشان را به امان دولت‌ها سپردند و چون هيچ نقشه روشن و واضحي وجود ندارد فرد هم در زمينه اشتغال در مسير درستي قرار نمي‌گيرد. با قرار گرفتن در فضاي كنكور و مدرك‌گرايي و ادامه تحصيل در دانشگاه، شكل‌گيري تصوير ذهني از آينده شغلي و ايجاد انگيزه و كسب مهارت‌هاي لازم براي اشتغال تا حدود سن 24سالگي به تعويق انداخته مي‌شود.

اولين پايه‌هاي مشكل اشتغال در كشور توسط خانواده‌ها و بعد از آن توسط آموزش و پرورش اشتباه بنا نهاده مي‌شود؛ اينكه والدين كار اصلي فرزندان را درس خواندن مي‌دانند و فرزندانشان را به‌گونه‌اي بار مي‌آورند كه آنها تصويري كه از خود دارند يك فرد كنكوري است كه بايد مهارت تست زدن را فرا بگيرد و نهايتا دانشجويي است كه فقط و فقط درس مي‌خواند و وظيفه خود نمي‌داند مهارت خاصي را نه در رشته‌اي كه در آن تحصيل مي‌كند و نه در ساير زمينه‌ها ياد‌بگيرد. حتي هنگامي كه خانواده يا ديگران وظيفه‌اي به او محول مي‌كنند يا از او مي‌خواهند كاري را انجام دهد در جواب مي‌گويد «درس دارم»؛ يعني او كار خود را درس خواندن مي‌داند درصورتي كه درس خواندن يك جريان است و انجام مسئوليت‌هاي فردي، خانوادگي و اجتماعي جرياني ديگر است و درس خواندن صرف نمي‌تواند جاي خالي آنها را پر كند. اين تصاوير ذهني توسط خانواده‌ها و والدين در سنين رشد ساخته مي‌شود و خانواده‌ها، سيستم آموزش كشور و جامعه يك‌سري ارزش‌ها را ايجاد كرده‌اند و فرزندان را در جهت تقويت آن ارزش‌ها سوق داده‌اند غافل از اينكه در آينده به‌صورت موانع ذهني مانع اشتغال و كارآفريني جوان جوياي كار مي‌شود. اينگونه مي‌شود كه پس از فارغ‌التحصيلي والديني كه انرژي و هزينه زيادي را صرف ادامه تحصيل فرزندشان كرده‌اند و همينطور جواني كه تا 25سالگي به چيزي جز درس خواندن نينديشيده، از دولت انتظار دارند كه بازار كار و فضاي شغلي مناسب را برايشان ايجاد و فراهم كند.

  • در صحبت‌هايتان اشاره كرديد كه علاقه‌مندي به كارهاي زودبازده يكي از موانع ذهني اشتغال است. كمي براي ما از اين موضوع بگوييد و اينكه چرا جوانان صبر كافي براي كار و اشتغال ندارند؟

اين مشكل برمي‌گردد به تصوير شغلي اوليه‌اي كه در كودكي و نوجواني توسط والدين و معلمان در ذهن ايجاد مي‌شود. فرزندان از كودكي گمان مي‌كنند كه بايد پزشك، جراح و مهندس شوند و هنگامي كه در دوره دبيرستان فقط تشويق مي‌شوند كه درس بخوانند، كلاس كنكور بروند و در بهترين رشته‌ها و دانشگاه‌ها تحصيل كنند مهر تأييدي بر اين تصوير ذهني اوليه زده مي‌شود. طبيعي است كه فرد پس از فارغ‌التحصيلي حاضر نيست براي رسيدن به جايگاه شغلي موردنظر از نقطه صفر شروع كند و مراحل لازم را براي كسب مهارت‌هاي لازم بگذراند. به لحاظ روانشناختي زماني كه فرزندان صبور بارنمي‌آيند و تمام خواسته‌هايشان توسط والدين برآورده مي‌شود هنگامي كه در آينده سريعا به خواسته‌هاي خود نمي‌‌رسند دچار نوعي احساس محروميت مي‌شوند و انگيزه‌هاي لازم براي تلاش و قدم نهادن در راهي كه آنها را به اهداف‌شان مي‌رساند را از دست مي‌دهند. داشتن انتظارات مالي بيش از اندازه و مطالبات بالا و نامتناسب با توانمندي‌ها هم يكي ديگر از علت‌هايي است كه فرد حاضر به اشتغال در هر شغلي با هر شرايط و درآمدي نمي‌شود. از اين‌رو انتظارات شغلي جوانان جوياي كار افزايش و ميزان رضايت شغلي شاغلان كاهش مي‌يابد و اشتياق و انگيزه لازم براي پيشرفت شغلي و كارآفريني از بين مي‌رود.

  • چكار بايد كرد؟

يك انقلاب فرهنگي در عرصه خانواده‌ها و بعد از آن آموزش و پرورش و رسانه‌ها شايد بتواند اين مشكل را به‌صورت ريشه‌اي حل كند. خانواده‌ها با تصويري كه از گذشته خود دارند گمان مي‌كنند كه روش تربيتي و تصوير ذهني‌ شغلي‌اي كه براي فرزندانشان ايجاد مي‌كنند روش درست و كارآمدي است درصورتي كه اينگونه نيست. والدين وظيفه دارند به فرزندانشان كمك كنند تا علايق و استعدادهاي خود را بشناسند و متناسب با قابليت فرزندانشان و نياز جامعه آنها را به سمت تحصيل و اشتغال هدايت كنند. فرهنگ اقتصادي در عرصه خانواده بايد اصلاح شود. خانواده‌ها بايد احساس تكليف كنند و نهادهاي عمومي و اجتماعي بايد پشتيباني خانواده‌ها را طراحي كنند و نسبت به آن احساس مسئوليت داشته باشند. خانواده‌ها بايد آگاهي‌ها و اطلاعات لازم از بازار شغلي را پيدا كنند. همچنين در سال‌هاي اوليه رشد و پرورش كودك والدين بايد شرايطي را فراهم كنند تا كودك در آن فضا بتواند اعتمادبه‌نفس و قدرت ريسك‌پذيري لازم را پيدا كند. بنابراين در درجه اول خانواده‌ها بايد نهايت تلاش‌شان را بكنند كه فرزندانشان را در كودكي نوآور، خلاق، مولد، ريسك‌پذير و صبور و خويشتندار بار بياورند.

کد خبر 366987

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha