سه‌شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۵ - ۱۱:۰۸
۰ نفر

همشهری دو - مریم سمائی: تمام خاطرات بچگی‌اش با کارهای نیک پدر گره خورده. پدرش یک کشاورز ساده بود و زندگی را با کارگری می‌گذراند اما دلش خیلی بزرگ بود.

نصیحت ماندگار پدر

  وقتي مي‌خواهد از خاطرات بچگي بگويد ياد روزي مي‌افتد كه غريبه‌اي در خانه‌شان را زد و تقاضاي كمك كرد. پدر بدون معطلي به آن فرد كمك كرد و آن غريبه كه نمي‌دانست خانه آنها دو در دارد بعد از دقايقي در ديگر را به صدا درآورد و دوباره تقاضاي كمك كرد. پدر بدون آنكه به روي غريبه بياورد بار ديگر كمكش كرد. وقتي بچه‌ها با چشم‌هاي گرد شده از پدر پرسيدند كه اين همان فقير قبلي بود چرا كمكش كرديد؟ پدر تنها يك جمله گفت: «او به اميدي در خانه را زده است».

سال‌ها از آن روزگار گذشته است و حالا پسر راه پدر را ادامه مي‌دهد. آقاي الف كه به اصرار ما حاضر به گفت‌وگو شده است اما تأكيد دارد كه هيچ نامي از او در گزارش نياوريم درباره پدرش مي‌گويد: «پدرم يك كشاورز معمولي بود و نان بچه‌هايش را با كارگري درمي‌آورد اما هر چه داشت در طبق اخلاص مي‌گذاشت و به درخواست هيچ‌كس نه نمي‌گفت. خيلي از كساني كه پدرم را مي‌شناختند او را حاتم طائي مي‌دانستند و خيلي دوستش داشتند. پدرم تنها وصيتي كه به ما كرد هم درباره خوبي كردن بود و اينكه راه او را ادامه بدهيم و به سينه هيچ فقيري دست رد نزنيم».

او كه در حال حاضر 30سال دارد و يكي از كانتينرسازان بزرگ كشور است، مي‌گويد: «پدرم هميشه مي‌گفت شما در راه خدا بدهيد خدا چند برابرش را به شما برمي‌گرداند. من به چشم خودم اين موضوع را ديده‌ام. از نوجواني در كانتينرسازي شروع به‌كار كردم و كم‌كم توانستم براي خودم كار كنم. سعي مي‌كنم تا جايي كه از دستم برمي‌آيد به ديگران كمك كنم چون اين مالي كه خدا در اختيار من قرار داده امانت است و بايد در راه خدا خرج شود».

يكي از دوستان آقاي الف كه از سال‌ها پيش او را مي‌شناسد وارد گفت‌وگو مي‌شود و مي‌گويد: «آقاي الف تا حالا كارهاي بسيار بزرگي انجام داده است و هيچ وقت هيچ جا بازگو نمي‌كند. او در ساخت مسجد، مدرسه، حسينيه، خانه ايتام، كمك به تأمين جهيزيه، آزادي زندانيان، فرستادن افراد به مشهد مقدس و... مشاركت داشته و كارهايي از اين دست زياد انجام داده است اما هيچ وقت نمي‌گويد. من بارها ديده‌ام كه شب‌ها خواب ندارد و براي رفع نياز محرومان تلاش مي‌كند. خيلي اوقات به روستاهاي اطراف شهر سركشي مي‌كند و اگر كمكي نياز باشد حتما انجام مي‌دهد. دوست من چندين ماشين برنج بار مي‌زند و به شهرهاي محروم مي‌فرستد و هرچه بيشتر در اين راه خرج مي‌كند خدا بيشتر به او مي‌دهد».

دوست آقاي الف در ادامه مي‌گويد: «سال پيش پسر 5ساله دوستم بر اثر يك سانحه جان خودش را از دست داد. خيلي‌ها آمدند و نمك به زخم آقاي الف پاشيدند و گفتند اين همه كمك مي‌كني، خدا تنها پسرت را هم از تو گرفت. تنها حرفي كه دوستم زد اين بود كه خدا خودش مرا از اين آزمون سربلند بيرون بياورد. حتما خدا مي‌خواسته با اين حادثه تلخ و غمناك امتحانم كند. من به‌خودش توكل مي‌كنم».او مي‌گويد: «آقاي الف به امام‌حسين(ع) ارادت ويژه‌اي دارد و هميشه در عزاداري‌ها شركت مي‌كند و به حسينيه‌ها و مساجد براي برپايي مراسم عزاداري كمك مي‌كند».

او درباره يكي از سفرهايي كه همراه آقاي الف بود مي‌گويد: «در روستا يك خانم سالمندي ديديم كه بچه‌هايش او را رها كرده بودند و او در اتاقي كه نصف آن آوار شده بود زندگي مي‌كرد و غذايش نان خشك بود. وقتي دوستم او را در آن وضعيت ديد خيلي ناراحت شد و به دهيار روستا اطلاع داد و با هماهنگي آنها پيرزن را به خانه سالمندان برد تا از نظر تغذيه و سلامتي به او رسيدگي كنند و اوضاعش رو به راه شود. چند وقت بعد كه آقاي الف به پيرزن در خانه سالمندان سر زد، اين مادر به او گفته بود كه تو تنها پسر من هستي و خدا خيرت بدهد و... و بعد از اين حرف‌ها فوت كرد».

اين دوست در پايان صحبت‌هايش دوباره تأكيد مي‌كند كه عمل به توصيه پدر و باور به پاداش چندبرابري براي انجام كاري در جهت رضاي خدا موجب شده كه آقاي الف براي انجام كار خير روز و شب نشناسد و هر كار خيري كه از دستش برمي‌آيد انجام دهد.

کد خبر 352052

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha