دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵ - ۰۸:۵۲
۰ نفر

همشهری دو - علی سیف‌اللهی: ۳-۴ هفته پیش رفتیم‌ماه عسل. یک سفر ۴ روزه به رامسر که آرام بود و خاطره‌انگیز. صبح‌ها وقتی پای میز صبحانه می‌نشستیم، یک طرف جنگل مه‌گرفته و سرسبز بود و آن ور نگاهمان دریایی آرام که چشم‌هایمان را پر می‌کرد.

 ظهرها وقتي در شهر قدم مي‌زديم، بوي خاك باران‌خورده مي‌زد زير دماغمان و مي‌شد ساعت‌ها در پياده‌روهاي سنگفرش شده‌ شهر قدم زد و لذت برد. اين نخستين سفر دو نفره ما بود؛ سفري كه برنامه برگشت آن به‌خاطر لغو پرواز تغيير كرد و مجبور شديم از رامسر تا تهران با اتوبوس بياييم و سر هر پيچ جاده چالوس زل بزنيم به حجم مه سفيدي كه همه جا را گرفته بود و گاهي از پشت آن، حجم انبوه درخت‌هاي سر به فلك كشيده پيدا بودند. از لحظه‌اي كه برنامه برگشت عوض شد، سعي كردم همه‌‌چيز به آرام‌ترين شكل ممكن پيش برود و همه جزئيات را طوري بچينم كه به همسرم سخت نگذرد. اتوبوس راحتي بود اما برگشتني گفتم توي رستوران بين‌راهي كه سر و وضع مناسبي نداشت ناهار نخوريم كه زنده بمانيم! قبول نكرد و تا خانه، خودمان را با چيزهايي شبيه بيسكوئيت و ميوه زنده نگه‌داشتيم.

يك هفته قبل از سفر، براي نخستين بار مهمان آمد خانه ما؛ خانواده من آمده بودند كه چند ساعتي به ما سر بزنند. آنها را ناهار دعوت كرديم و از روز قبل سعي كرديم تداركات مهماني را جفت و جور كنيم. تا حد ممكن نگذاشتم همسرم تشريفات زيادي خرج مهماني كند و سعي كردم ساده بگذرد. چند روز بعد از اين مهماني و آن سفر، همسرم مريض شد. يك سرماخوردگي ناجور زمينگيرش كرد و مجبور شد در خانه بماند. همان ساعت اول سعي كردم از اينكه به‌دليل سرماخوردگي‌اش فكر كند، دورش كنم؛ از اينكه به‌خودش تلقين كند زيادي مريض است، فراري‌اش دهم و چيزهايي را كه در سرم بود پشت هم و بي‌ملاحظه به او گفتم. همه اين شب‌هاي قبل و بعد از سفر و مهماني و مريضي هر بار كه مي‌خواهد مسواك بزند، راه مي‌رود. هر بار كفري مي‌شوم و تقريبا داد مي‌زنم « موقع مسواك‌زدن در خانه راه نرو و همانجا جلوي آينه كلكش را بكن! » صدايم معمولا بالا نمي‌رود و هر بار ريز ريز اعتراض مي‌كنم و از او چيزهايي مي‌خواهم و حتي گاهي ناخودآگاه لابه‌لاي شوخي‌هايم خواسته‌هايم را مي‌گويم.

چند روز پيش فهميدم در همين روزهاي اول زندگي دو نفره ناخواسته‌ از او خواسته‌ام كه شبيه من شود كه در چيزهايي خودش را درنظر نگيرد و چيزهايي را بخواهد كه من مي‌خواهم. انگار هنوز نتوانسته‌ام با تفاوت‌هايمان كنار بيايم و آن زيرها يك جنگ مخفي در گرفته است بين چيزهايي كه من مي‌خواهم و چيزهايي كه او انجام مي‌دهد. انگار تفاوت‌هايمان را به رسميت نشناخته‌ام و مي‌خواهم خودم را در او تكثير كنم. انگار ناخودآگاه عادت‌هايش را نشانه گرفته‌ام و مي‌خواهم او را به نفع خودم تغيير بدهم. بگذاريد اعتراف كنم كه اين خودخواهي‌ها ناجوانمردانه بوده اما احتمالا شروع همه زندگي‌هاي دونفره نقص‌هايي شبيه اين ناهماهنگي‌ها و ميل‌هاي مبهم به شبيه كردن زن و شوهر به همديگر دارد. حل‌شدني نيست؟ چرا، حالا چند روزي است كه موقع مسواك زدن راه مي‌رود و من خاموشم!

کد خبر 350423

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha