چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۶:۱۰
۰ نفر

همشهری آنلاین: افزایش حقوق بازنشستگی، انقلابی و غیرانقلابی، رقابت ریاست جمهوری در آمریکا و... از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله برخی از روزنامه‌های چهارشنبه-۱۹ خرداد- جای گرفتند.

علی حیدری عضو و نایب رئیس هیأت مدیره سازمان تأمین اجتماعی در ستون سرمقاله روزنامه ايران با تيتر«مطلوبات و مقدورات افزایش حقوق بازنشستگان»نوشت:روزنامه ایران، ۱۹ خرداد

هر ساله در ماه‌های پایانی سال قبل و اوایل سال بعد موضوع افزایش حقوق شاغلان و بازنشستگان جزو مسائل خبرساز کشور قرار می‌گیرد و طبیعی است که هر یک از ذی‌نفعان (کارگران شاغل و بازنشسته و تشکل‌های مربوط) و ذی‌مدخلان (کارفرمایان و دولت و سازمان‌های بیمه‌گر) از منظر شرایط و مقتضیات خود نسبت به این مسأله اعلام موضع کنند و در کنار آن نیز رسانه‌ها و صاحبنظران به قضاوت در این زمینه بنشینند و شاید بتوان یکی از محاسن دولت فعلی را این دانست که چند صدایی را حتی از ناحیه برخی  افراد رسانه‌های خودی تحمل نموده و می‌نماید ولی آنچه در شرایط حاضر خودنمایی می‌کند،  رعایت نکردن اصول نقد منصفانه در موضوع افزایش حقوق بازنشستگی است.

پر واضح است که هیچ‌کدام از ارکان کشور ادعای این را ندارند که شرایط ایده آلی را رقم زده‌اند ولیکن انتظار بیجایی نیست اگر از نقادان بخواهیم که در نقادی خود شرایط و مقتضیات حاکم بر کشور در سطح ملی و بین‌المللی را نیز در نظر بگیرند و این توقع زیادی نیست که از آنها بخواهیم در تحلیل‌های خود، نیم نگاهی هم به رویکرد‌ها و جهت گیری‌ها داشته باشند و مسیر حرکت دولت، وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی و سازمان تأمین اجتماعی را مد نظر قرار دهند.

به‌عبارت دیگر حتی اگر میزان قدر مطلق یا متوسط افزایش مستمری‌ها در دولت قبل و دولت فعلی یکسان باشد، اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم، باید اذعان کنیم  عملکرد دولت فعلی از دولت قبلی بهتر بوده است چرا که اصلاً شرایط اقتصادی و منابع مالی در اختیار دولت قبلی قابل قیاس با دولت فعلی نیست.

صرفنظر از کاهش شدید قیمت نفت و تنگنای مالی ناشی از آن، در سایر عرصه‌ها نیز دست دولت فعلی برای اینکه منابع مالی لازم را برای افزایش حقوق بازنشستگان در اختیار سازمان‌ها و صندوق‌های بیمه گر اجتماعی قرار دهد، نسبت به دولت قبلی بسته تر است. چرا که دولت قبل نه تنها 700 میلیارد دلار درآمد نفتی را در اختیار داشت بلکه هزاران میلیارد تومان سهام شرکت‌های دولتی را نیز در اختیار داشت که بعضاً برای تأمین مالی افزایش‌های مستمری بازنشستگان استفاده کرد و دیگر چیزی برای واگذاری و تهاتر دین برای دولت فعلی باقی نگذاشت. مضاف به اینکه دولت قبل به‌طور عمومی و سنواتی افزایش زیادی به حداقل دستمزد و کارگری و بالطبع مستمری‌های بازنشستگی اعمال نمی‌نمود تا بتواند یارانه‌ها را برای مردم بیشتر کند و از این طریق رویکردهای توده ستایانه خود را پیش ببرد.

و اما نکته‌ای که نباید از منظر افکار عمومی جامعه به‌طور اعم و ذی‌نفعان افزایش مستمری‌ها یعنی بازنشستگان، از کار افتادگان و بازماندگان دور بماند، این است که دولت قبل اگر هم افزایشی را اعمال می‌کرد در مقاطع خاص یعنی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری و برای بهره برداری‌های سیاسی بوده است، کاری که در سال  1388 با واگذاری سهام مخابرات به سازمان تأمین اجتماعی انجام شد و فقط بخشی از بار مالی سال اول اجرای آن توسط دولت پرداخت شد ولی بار مالی سنواتی و بین النسلی آن که بالغ بر 8 هزار میلیارد تومان می‌شود بر دوش سازمان تأمین اجتماعی گذاشته شد. حال آنکه دولت فعلی در شروع به کار خود و سال بعد از آن که نرخ تورم بالا بود و برای جبران عقب ماندگی به جا مانده از دولت قبل، افزایش 25 درصدی اعمال کرد ولی در سال گذشته و امسال که رشد نرخ تورم متوقف شد به ترتیب 15 درصد و 14 درصد  افزایش را اعمال کرد به رغم اینکه رقابت‌های انتخاباتی برای ریاست جمهوری آینده از همین الان توسط رقبای دولت تدبیر و امید آغاز شده است.

نکته دیگری که باید در قضاوت برای افزایش مستمری‌ها مد نظر داشت، این است که باید نرخ افزایش مستمری‌ها را  در مقایسه با افزایش نرخ تورم سنجید و با روند کاهشی نرخ تورم در  دو سال اخیر، بالطبع اگر نرخ افزایش مستمری‌ها در این دو سال کمتر از سنوات مربوط به دولت قبل باشد باز هم باید عملکرد  یا رویکرد دولت فعلی و سازمان تأمین اجتماعی را مثبت ارزیابی کرد.

بویژه آنکه دولت فعلی میراث‌دار رشد دو برابری افزایش تعداد مستمری بگیران از دولت قبل نیز می‌باشد به‌طور مثال سازمان تأمین اجتماعی در طول 50 سال فعالیت خود (تا قبل از شروع بکار دولت قبل) حدود  یک میلیون مستمری بگیر داشت و طی دولت قبل به‌خاطر اعمال بازنشستگی‌های پیش از موعد (سخت و زیان آور، نوسازی صنایع، زودرس با ارفاق، بدون ارفاق و...) این تعداد به دو برابر رسید و به‌طور طبیعی و حتی در شرایط وفور منابع مالی و رونق اقتصادی نیز تأمین مالی این افزایش تعدادی و ریالی مستمری‌ها بسیار سخت است؛ امری که دولت فعلی، وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی و بویژه سازمان تأمین اجتماعی به رغم همه مضایق مالی تا کنون از پس آن برآمده است. مخلص کلام اینکه رویکرد و جهت‌گیری دولت فعلی و بویژه وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی و سازمان تأمین اجتماعی در موضوع افزایش مستمری‌های بازنشستگی طی سه سال گذشته، در مجموع و با توجه به در نظر گرفتن شرایط و مقتضیات حاکم بر کشور (قیمت نفت، کسری منابع و سرمایه‌ها و ثروت در اختیار دولت، نرخ تورم و...) به‌طور نسبی مثبت و بهتر از دولت قبل بوده و در جهت جبران عقب‌ماندگی بجای مانده عمل شده و در ثانی افزایش مستمری‌ها مطابق قانون و حتی فراتر از نرخ تورم اعمال شده است، صرفنظر از اینکه بخش قابل توجهی از افزایش‌های دریافتی بازنشستگان در کمک‌های جنبی صورت پذیرفته که بعضاً به چشم نمی‌آید. بویژه آنکه بعضاً الزام قانونی برای پرداخت  یا افزایش آنها هم وجود نداشته است و از جمله آن می‌توان به:

- افزایش رشد میزان بن(خواروبار) ماهانه به 385هزار  ریال

- افزایش کمک هزینه مسکن ماهانه به 165هزار ریال

- افزایش چندین برابری حق سنوات مازاد بر 20 سال ماهانه به ازای هر سال 5 هزار ریال

- افزایش کمک هزینه عائله مندی ماهانه تا 600 هزار ریال

- افزایش کمک هزینه همسر متکفل فرزند ماهانه به 174 هزار و990 ریال و کمک هزینه اولاد ماهانه به 70 هزار و680 ریال

- کمک به برقراری بیمه تکمیلی و بویژه پرداخت حق بیمه پوشش بیمه عمر و سرمایه گذاری

- و دست آخر، ترمیم حقوق همه افرادی که مجموع دریافتی ریالی آنان کمتر از 9 میلیون ریال می‌شود تا مبلغ مزبور، که حاکی از عزم و اراده جدی دولت افزایش حقوق بازنشستگان متناسب با حداکثر توان مالی در دسترس و قابل تأمین می‌باشد.

  • چند اصل راهنما براي حل مشكلات درهم‌تنيده

روزنامه اعتماد در ستون سرمقاله‌اش نوشت:روزنامه اعتماد، ۱۹ خرداد

هنگامي كه آقاي وزير كشور گزارشي از مشكلات اجتماعي كشور را در مجلس ارايه كرد، اين پرسش طرح شد كه آيا براي تخفيف اين مسائل راه‌حلي هم در دسترس هست؟ آيا اميدي به كاهش آنها وجود دارد؟ آيا ماهيت مسائل اجتماعي مثل ساير مسائل است؟ براي نمونه براي حل مشكل آب يك روستا شايد بتوان از جاي ديگري آب آورد و آن را حل كرد. آيا براي مشكل اعتياد هم مي‌توان اقدامي مشابه اين انجام داد؟ اجازه دهيد همين ٥ مشكل و مساله مهم موجود در گزارش وزير كشور يعني حاشيه‌نشيني، بيكاري، طلاق، اعتياد و زندانيان را مرور كنيم. اين ٥ مورد به نحو پيچيده‌اي درهم‌تنيده هستند. بيكاري موجب فقر و زمينه‌ساز گرايش به ارتكاب جرم مي‌شود. از سوي ديگر مشكلات خانوادگي و طلاق را تشديد مي‌كند. گرايش به اعتياد را بيشتر مي‌كند. بيكاري در روستاها موجب مهاجرت و اسكان غيررسمي در مناطق حاشيه‌نشين شهري مي‌شود.

اين مناطق خارج از نظارت‌هاي رسمي و غيررسمي است، لذا آسيب‌هاي گوناگون مثل جرم و اعتياد در آنها بيشتر است. نسبت زندانيان از ساكنان اين مناطق بيشتر از ساير مناطق است. زنداني شدن به نوبه خود تشديد بيكاري و اعتياد و طلاق و... را در پي دارد. مبارزه با اعتياد و قاچاق موادمخدر به نوبه خود سبب گران‌تر شدن مواد مي‌شود. معتاد براي به دست آوردن هزينه‌هاي آن بيش از هميشه مرتكب جرم مي‌شود. از خانواده طرد و در جامعه موجب انتقال بيماري‌هاي گوناگون مثل ايدز و هپاتيت مي‌شود. گراني مواد سنتي، سبب روي‌آوري او به سوي مواد صنعتي مي‌شود. ناخالصي‌هاي آن موجب تشديد بيماري‌ها و مرگ‌ومير مي‌شود و...

خلاصه اينكه كل ماجرا يك كلاف سردرگم است. مبارزه جزيي با هركدام از آنها امكان‌پذير است، ولي هنگامي كه اين آسيب‌ها و مسائل درهم‌تنيده شدند، ديگر نمي‌توان به راه‌حل‌هاي موضعي و موردي و جزيي اكتفا كرد. مثل مبارزه با معتادان منطقه هرندي مي‌شود. قبلا هم در خاك‌سفيد نارمك اين سياست انجام شد و پاسخي نداده بود. از سوي ديگر صورت مساله را نمي‌توان پاك كرد. جلوگيري از رشد طلاق، آن طور كه وزارت كشور گزارش داده، صرفا از طريق يك دستور اداري و توافق با دستگاه قضايي رخ داده كه صدور حكم طلاق را سخت‌تر كرده‌اند. اين مثل آن مي‌ماند كه نمره قبولي را از ١٠ به ٨ تقليل دهيم، بعد گزارش شود كه درصد قبولي‌ها بيشتر شده است. مسائل اجتماعي هنگامي كه رخ مي‌دهند، آثار و تبعاتي دارند كه حل آنها را سخت‌تر مي‌كند. ولي در هر حال راه‌حل وجود دارد، حتي اگر اين راه‌حل‌ها در كوتاه‌مدت كارآمد نباشند. در اين جا به چند اصل مقدماتي در انتخاب اين راه‌حل‌ها اشاره مي‌شود.

١- بيش از هر چيز اين را بپذيريم كه با زور نمي‌توان كاري را انجام داد. اگر هم بتوان، اثرات آن بسيار محدود و كوتاه‌مدت است و چون نمي‌توان زور را براي طولاني‌مدت اعمال كرد، به محض حذف عنصر زور، وضعيت مثل فنر به جاي سابق برمي‌گردد و حتي بدتر از گذشته خواهد شد. تجربه مكرر نشان داده است كه در حل مسائل اجتماعي، زور كارآمد نيست. پس بايد از تكرار اين اشتباه مهلك پرهيز كرد كه سبب مي‌شود وقت را از دست بدهيم.

٢- در بسياري از موارد مقاومت و ناديده گرفتن و به رسميت نشناختن يك پديده اثرات منفي دارند. بروز برخي پديده‌ها طبيعت جامعه است و نمي‌توان آنها را نفي كرد. فقط مي‌توان كمك كرد كه عوارض آن كمتر شود. نمونه آن طلاق است. ممكن نيست كه طلاق را به وضعيت گذشته برگرداند، رشد آن دلايل خاص اجتماعي دارد، ولي مي‌توان عوارض ناخوشايند و منفي آن را كاهش داد. البته مي‌توان جلوي رشد سرطاني آن را هم گرفت، ولي اين كارها را نمي‌توان با زور و اجبار و بخشنامه انجام داد. براي آن بايد مطالعه و در سطح ملي برنامه داشت و متناسب آن هزينه كرد.

٣- هيچ برنامه‌اي براي حل مشكلات و مسائل اجتماعي بدون مشاركت و تفاهم مردم و نخبگان منجر به نتيجه مطلوب نخواهد شد. مردم بايد در جريان مسائل اجتماعي و آمار و مطالعات آن باشند. مردم بايد مساله را مساله خود دانسته و براي راه‌حل آن نيز خودشان با همكاري و كمك دولت اقدام كنند. به همين دليل هم از انتشار و دسترسي آزاد به اطلاعات و پژوهش‌ها اكراه مي‌شود. اگر هم جايي براي مردم در نظر مي‌گيرند به تبعيت و در ذيل سياست‌هاي دولت است كه نتيجه‌بخش نيست.

٤- نكته مهم پذيرش دانش اجتماعي و منطق آن به عنوان پايه‌اي قابل قبول جهت يافتن راه‌حل است. متاسفانه افراد فاقد صلاحيت و بدون دانش اجتماعي در مواردي چنان يكه‌تازي مي‌كنند كه جايي براي حضور هيچ كارشناس اجتماعي باقي نمي‌ماند. كافي است كه فضاسازي‌هاي برخي از اين افراد را در برخي رسانه‌ها ملاحظه كنيم تا به اين حقيقت پي ببريم كه بدون پذيرش منطق و دانش اجتماعي، نمي‌توان هيچ گرهي را باز كرد، جز اينكه گره‌هاي موجود را كورتر خواهيم كرد.

٥- براي انتخاب و كاربرد راه‌حل‌هاي اجتماعي بايد شجاعت داشت. منظور از شجاعت، بي‌باكي در اجراي برنامه‌هاي پرسروصدا و كم‌اثر نيست. منظور از شجاعت عبور كردن از كليشه‌هاي رايج و رسمي در حل مسائل اجتماعي است. براي نمونه بايد نگاه خود را به انسان تغيير دهيم. مجرم و معتاد و... قربانيان وضعيتي هستند كه ما نيز در ايجاد آن شريك هستيم. آنان هم زندگي سالم و بدون مشكلي را مي‌خواهند ولي به دلايل گوناگون راه ديگري را رفته‌اند. اگر نگاه خودمان را به اين افراد تغيير دهيم و رعايت حقوق آنان را نيز چون رعايت حقوق سايرين بدانيم، كل ماجرا تغيير خواهد كرد.

  • انقلابی‌ها و غیرانقلابی‌ها

روزنامه كيهان در ستون سرمقاله‌اش نوشت:روزنامه کیهان، ۱۹ خرداد

«انقلابی عمل کردن» برای کسانی که به لزوم تداوم بخشیدن به «انقلاب اسلامی» باور دارند، یک ضرورت است و اساساً شاخصه اعتقاد به تداوم انقلاب اسلامی، انقلابی عمل کردن است و در این بین هر نیرویی که به تداوم حیات انقلاب باورمندتر است انقلابی‌تر عمل می‌کند و از این روست که طیف انقلابی در کشور از حداکثرها تا حداقل‌ها امتداد دارد و به این دلیل «انقلابی‌ها» محدود به یک دسته خاص نمی‌شوند بلکه دایره‌ای بزرگ از ملت ایران را به خود اختصاص می‌دهند. در این خصوص نکاتی وجود دارد:

1- انقلابی عمل کردن به معنای آن است که فرد در روش حل مسایل و مواجهه با فرصت‌ها و تهدیدات به گونه‌ای عمل می‌کند که با اقتضائات «انقلاب» تطبیق می‌کند اقتضاء حرکت انقلابی، سرعت عمل و در همان حال، هوشمندانه است به گونه‌ای که خطرات را از انقلاب دور می‌کند و فرصت‌های جدیدی را برای آن پدید می‌آورد. در واقع در چنین وضعیتی، فرد در منافع انقلاب و هویت آن چنان آمیختگی پیدا کرده است که خودیت خود را در برابر هویت و موجودیت انقلاب به حساب نمی‌آورد. اما در نقطه مقابل آن، «غیر انقلابی» کسی است که برای انقلاب اسلامی اصالت قایل نیست و اعتلا یا ضعف آن برایش علی‌السویه است. بسیار پیش می‌آید که یک مجموعه‌ای علی‌رغم برخورداری از امکانات وسیعی که انقلاب و نظام منبعث از آن در اختیارش قرار داده است، اما وقتی پای دفاع از انقلاب پیش می‌آید، هیچ انگیزه‌ای در او وجود ندارد.

اگر خواسته باشیم آدرس بدهیم امروزه متأسفانه بسیاری از مراکز دولتی ما اعم از آنها که در داخل کشور مسئولیت دارند و آنان که در خارج از کشور هستند، اینگونه هستند. در سطح خارجی برخی از سفرا و نمایندگان دیپلماسی کشور وقتی در جلسات کارشناسی خارجی شرکت می‌کنند، در برابر تهاجماتی که به نظام و کشور صورت می‌گیرد، سکوت کرده و اساساً به گونه‌ای عمل می‌کنند که گویا اصلاً حضور ندارند. در سطح داخلی نیز شماری از مدیران دولتی تعلق خاطری به نظام ندارند و در یک کادر شخصی و یا حداکثر در یک کادر جناحی فعالیت می‌نمایند. در میان این دسته از کارگزاران سیاست داخلی یا خارجی نظام هیچ انگیزه‌ای برای دفاع از امام در برابر تهاجماتی که به ایشان می‌شود، وجود ندارد. چه رسد به اینکه یک نهاد مسئول در نظام مورد تهاجم قرارگرفته باشد. جالب این است که بعضی از مدیران که حاضر به دفاع از اندیشه انقلاب در برابر مخالفان آن نیستند، در مواجهه با مخالفان نظام در داخل یا خارج  به گونه‌ای برخورد می‌کنند که انگار مرز مشخصی با آنان ندارند!

2- انقلابی عمل کردن هرگز به معنای توسل به اقدامات غیرقانونی نیست. انقلابی تلاش می‌کند تا نتیجه کاری که می‌کند، تقویت نظام باشد نه اینکه انقلاب را در معرض پرسش قرار دهد. انقلابی عمل کردن به معنای عدم صبوری در برابر مخالف هم نیست. هر فریادگری انقلابی نیست، تا انقلابی ماندن با فریاد زدن یکی تلقی شود. اما در عین حال کم نیستند کسانی که دوست دارند اساساً فریادی نباشد و انقلاب صرفاً با قانون تعریف شود و به گونه‌ای محدود گردد که بتواند در دل یک نهاد اجرایی قرار گیرد. بر این اساس بعضی‌ها که از انقلاب حرف می‌زنند در واقع از یک خاطره تاریخی سخن می‌گویند که در پی آن یک گروه خاص روی کار آمده‌اند. در نگاه این‌ها انقلاب اسلامی در قالب نظام و در ذیل قانون قرار می‌گیرد و از آنجا که مثلاً رؤسای جمهور هم مبعوث قانون هستند بنابراین انقلاب و قوه مجریه همسنگ هستند و در نهایت چون- از نظر این‌ها- انقلاب یک خاطره تاریخی است و قوه مجریه یک موجود زنده فعال است بنابراین انقلاب باید در چارچوب ترسیم شده توسط دولت مورد توجه قرار گیرد. دقیقاً نگاه به امام هم از این منظر صورت می‌گیرد. همین‌ها نوعاً وقتی با نیروهای انقلابی مواجه می‌شوند از قانون به گونه‌ای حرف می‌زنند که گویا در دعوای بین انقلاب و قانون باید قانون را برگزید، هر چند این قانون در نهایت توسط زورمداران مستکبری پدید آمده باشد که در وقت تصویب یک قانون جز به خود نمی‌اندیشیده‌اند.

3- انقلابی عمل کردن تناسب زیادی با ارزش‌ها و آرمان‌هایی دارد که در وقت پیدایی انقلاب اسلامی و پس از آن و تا امروز مورد توجه مردم بوده است. این ارزش‌ها چه داخلی باشند و چه خارجی اگر به بهانه‌ها و تحت عناوینی کنار گذاشته شد در واقع انقلاب از درون تهی شده است. به عنوان مثال در عرصه داخلی توجه به اقشار ضعیف یکی از آرمانهای انقلاب اسلامی بوده و نیز عدم اعتماد به غرب یکی از اصول مورد توجه مردم بوده است. در این بین ما می‌شنویم که یک مقام مسئول کشور در سفر آخر به ارومیه به گونه‌ای صحبت کرده است که گویا هیچ مسئولیتی در قبال توده‌های مردم ندارد و هم او در موضعگیری دیگری در مقولاتی مثل حجاب ورود کرده است که مورد توجه گروههای خاص قرار دارد. این دو نوع برخورد، نشان می‌دهد که دولت مبعوث انقلاب اسلامی رضایت طبقه خاصی را به قیمت نارضایتی توده‌های مردمی که صادقانه از ارزش‌ها حمایت می‌کنند و نیز نارضایتی استوانه‌های دینی در کشور دنبال  می‌نماید و بر این اساس بودجه‌های کشور در بخش‌های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی اختصاص می‌یابد!

کسانی که آرمان‌ها و بنیاد ارزش‌های انقلاب اسلامی را قبول ندارند نمی‌توانند انقلابی عمل نمایند و کسانی که انقلابی عمل نمی‌کنند به راحتی به دام طیف‌هایی می‌افتند که با ظاهر مخالفت با بعضی ارزش‌ها با اساس نظام اسلامی درمی‌افتند و در این زمان از این افراد در حمایت از نظام خبری نیست. بسیار دیده‌ایم که این طیف وقتی در مقابل طرف خارجی قرار می‌گیرد، خجالت می‌کشد که نشان دهد از جامعه‌ای برخاسته که ملت آن بزرگترین انقلاب تاریخ را پدید آورده است.

4- بعضی گمان کرده‌اند که «انقلابی عمل کردن» و انقلابی بودن به معنای پشت کردن به تلاش و پیشرفت است. حدود دو دهه پیش یکی از شناخته شده‌‌ترین شخصیت‌های این گروه اصرار داشت که جا بیاندازد که از آنجا که در متن اسلام‌گرایی بی‌اعتبار دانستن دنیا و جلوه‌های آن نهفته است بنابراین یک مومن بیش از رفع نیازهای ساده پیرامونی‌اش کاری انجام نمی‌دهد تا سرمایه‌ای جمع شود بنابراین با دین و دینداری‌ نمی‌توان به پیشرفت رسید. این در حالی است که معدل ساعات تلاش یک نفر متدین که کار را دارای ارزش الهی می‌داند بیش از معدل ساعات تلاشی است که یک غیرمتدین انجام می‌دهد. اضافه بر این یک انسان متدین به توصیه دین هزینه غیرخانواده‌ای زیادی به دوش می‌کشد. این گروه با توهم‌پراکنی نسبت به نیروهای متدین تلاش کردند تا ثابت کنند که دین‌داران ناکارآمد هستند و حکومت دینی کارآیی ندارد! در حالی که اگر منصفانه به عرصه کسب و کار در کشور نظر بیاندازیم درمی‌یابیم که نیروهای حزب‌اللهی به نسبت بقیه بیشتر کار می‌کنند هر چند کمتر بهره می‌برند.

5- استقلال هر کشور یک ضرورت مهم است و انسان انقلابی تلاش می‌کند تا خدشه‌ای به استقلال کشور وارد نشود اما در نقطه مقابل آنها، یک گروه دستکم طی 15 سال گذشته، استقلال را یک امر وهمی معرفی کرده و می‌گوید امروز در دنیا مرزی وجود ندارد بنابراین مرزبانی و استقلال‌خواهی هم بی‌معنا خواهد بود. این در حالی است که حتی در کشورهای، نسبتا بزرگ هم برای حفظ یک جزیره جنگ درمی‌گیرد!  سایش بحث استقلال را اولین‌بار غربی‌ها مطرح کردند و آنقدر تکرار کردند که عده‌ای در داخل کشور ما باور کردند که مرزها و مرزبانی‌ها منسوخ شده‌اند. خب حالا فرض را بر این بگذارید که کسانی بر مناصب سیاسی کشوری تکیه بزنند که استقلال کشور و نظام را یک امر وهمی تلقی می‌کنند؛ چنین کسانی چطور می‌توانند در برابر تهاجم دشمن مقاومت کنند. وهمی تلقی کردن استقلال ملی برای یک کشور غیرمهم که اثرگذار نیست هم خطر دارد و خطر آن برای کشوری با مختصات کشور ما فاجعه‌بار است از این رو باید گفت اصلا تصادفی نیست که در سال‌هایی که چنین تفکری در کشور ما به موقعیتی رسیده‌اند، حجم و سطح تهدیدات امنیتی علیه ایران رو به افزایش زیاد گذاشته است.

  • ترامپ و فرصت ازدست‌رفته اوباما

نعمت احمدی . حقوق‌دان در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:روزنامه شرق، ۱۹ خرداد

چند ماهی بیشتر به پایان سال ٢٠١٦ و تمام‌شدن دوره ریاست‌جمهوری اوباما باقی نمانده است. در این چند ماه است که می‌شود کمی دیوار بی‌اعتمادی بین ایران و آمریکا را کوتاه‌تر کرد. انتخابات پیش‌روی آمریکا مانند گره کوری است که معلوم نیست برنده آن کیست و از بد حادثه وضع داخلی آمریکا هم به تناسب انتخابات‌های دیگر، دگرگون شده است. باورکردنی نیست در اردوگاه حزب جمهوری‌خواه فردی مانند دونالد ترامپ با آن افکار متشتت، مانند بولدوزر همه رقبا را در انتخابات درون‌حزبی کنار بزند و یکه‌تاز عرصه انتخابات باشد؛ مردی با تفکرات به‌هم‌ریخته؛ از مخالفت با مسلمانان گرفته تا برخورد قهرآمیز با لاتین‌تبارها، خصوصا مکزیکی‌ها و نگاه به مالیات و شیوه اخذ مالیات. حزب جمهوری‌خواه از زمان به‌قدرت‌رسیدن بوش پدر و پسر به طرف رادیکالیسم پیش رفت و حاصل آن حمله اول به عراق در زمان بوش پدر و حمله دوم به عراق و افغانستان در زمان بوش پسر است. رادیکالیسم درون‌کشوری اما با حضور تندروهایی مانند دیک چنی در مقام معاوت ریاست‌جمهوری کلید خورد و به ظهور «تی‌پارتی»‌ها منتهی شد. تفکر تی‌پارتیسم درون‌حزبی، خردگرایی را از این حزب دور کرد تاجایی‌که اکثر هواداران این حزب به فردی مانند دونالد ترامپ متمایل شدند؛ فردی بی‌برنامه و هتاک با تفکری مالیخولیایی، قصه پرغصه به‌قدرت‌رسیدن هیتلر در آلمان بعد از جنگ اول جهانی را به ذهن متبادر می‌کند.

کافی است نگاهی به نطق‌های انتخاباتی دونالد ترامپ داشته باشیم. همان مفاهیم کلی و کلیدی هیتلردر کتاب «نبرد من» را از تک‌تک سخنان و گفته‌های وی می‌توان استخراج کرد. هیتلر با افکار فاشیستی اما متمرکز، پله‌های قدرت را پيمود؛ اما ترامپ با پراکنده‌گویی همان مفاهیم را برای مردم آمریکا و جهان تکرار می‌کند. یهودستیزی هیتلری، جای خود را به مسلمان‌ستیزی در تفکر ترامپ داده است. روزنامه تایمز اسرائیل نوشته است که پسر دونالد ترامپ در گفت‌وگو با یکی از شبکه‌های رادیویی نیویورک گفته است: «صادقانه بگویم از نظر من توافق هسته‌ای با ایران یکی از عواملی بود که باعث شد پدرم وارد کارزار انتخاباتی سال ٢٠١٦ شود و این عامل معادله را به‌نوعی تغییر داد». نزدیک به ٤٠ سال از آغاز حرکت انقلاب اسلامی در ایران در سال‌های  ٧٨ -١٩٧٩ می‌گذرد. در این سال‌ها مردم آمریکا همیشه نام ایران را در صدر اخبار خود شنیده‌‌اند و با تأسف این تصویر از ایران به وسیله رسانه‌های تحت سیطره صهیونیسم نشان داده می‌شود. نگارنده به‌تبع حرفه کشاورزی و اینکه بتوانم صنعت پسته ایران را از بن‌بستی که به آن گرفتار آمده در حد خودم نجات بدهم چندین سال است با قبول مصائب اخذ ویزا به آمریکا سفر می‌کنم. متأسفانه نگاه مردم عادی آمریکا به ایرانیان نگاه خوبی نیست. 

دراین‌باره مجبور به ذکر خاطره‌ای هستم؛ به کمک یکی از دوستان ایرانی به قصد بازدید از نهالستانی در شمال کالیفرنیا با وقت قبلی به آنجا رفتیم. دوست ایرانی من از یکی از استادان دانشگاه -که آمریکایی بود- کمک گرفته و واسطه بازدید ما شده بود. مدیر نهالستان که نمی‌دانست ملیت من و دوستم چیست در ابتدا با محبت و مهربانی ما را پذیرفت و داخل گلخانه شدیم و مشغول توضیح مراحل کاشت بذر و تولید نهال شد. فضای چندصدمتری داخل گلخانه را هر دو ساکت به توضیحات مدیر نهالستان گوش می‌دادیم؛ تلفن مدیر نهالستان زنگ خورد و مشغول صحبت شد. من و دوست راهنمایم هم به زبان فارسی مشغول صحبت شدیم. متوجه نگاه و تغییر چهره مدیر گلخانه شدم وقتی تلفن او تمام شد.ط با تغیر پرسید مگر شما ایرانی هستید؟ چون تعداد زیادی از ایرانیان در صنعت پسته کالیفرنیا فعال هستند.

ایشان که با زبان فارسی و واژه‌های آن آشنا بود به‌سرعت به بازدید خاتمه داد و در واقع عذر ما را خواست. در کمال ناباوری مجبور به ترک گلخانه شدیم. دو، سه روز بعد که به ملاقات استاد دانشگاهی که معرف ما بود رفتیم با عذرخواهی از نوع برخورد مدیر نهالستان یاد کرد و جمله‌ای گفت که باید به آن، به‌دقت فکر کرد: «شما ایرانی‌ها همانند کمونیست‌ها همیشه در اخبار ما جا دارید و از سال ١٩٧٨ همیشه به ‌عنوان دشمن به شما نگاه کرده‌ایم؛ یک روز گروگان‌گیری، یک روز مسائل نفت، یک روز جنگ و امروز هم تروریسم و مسئله اتمی. کمونیست‌ها را سرجایشان نشاندیم؛ مانده‌اید شما!» با تعجب گفتم عینک بدبینی شما خیلی تیره و تار است. بازخورد عملکرد دولت‌های گذشته آمریکا در تاریخ معاصر ایران همیشه به ضرر ملت من تمام شده و واکنش طبیعی جوانان ایرانی در آغاز انقلاب بعد از برملاشدن ردپای دولت شما در حوادث ماه‌های اولیه انقلاب منجر به گروگان‌گیری شد. موضوع جنگ را دولت‌های غربی خصوصا شما به صدام توصیه و به ایران تحمیل کردید و ما زخمی جنگی هستیم که در به‌وجودآمدن و شروع آن نقشی نداشتیم که هیچ؛ بلکه مورد تجاوز هم قرار گرفتیم. درباره تروریسم، کدام تیر از سلاح ایرانی و ایرانیان در قصه پرغصه تروریسم -که اتفاقا ایران بیشترین آسیب از آن را دیده - خارج شده است؟

حرمت اسلام را القاعده و داعش برده‌‌اند و به حکایت کتاب زندگی وزیر امور خارجه کشورتان، هیلاری کلینتون، این آمریکاست که در به‌وجودآوردن اینها دست داشته است. در موضوع اتمی (آن زمان هنوز به «برجام» نرسیده بودیم) گفتم شما ساختار سیاست و مذهب در ایران را نمی‌شناسید و جایگاه ولی‌ فقیه و مجتهد دنیای تشیع را نمی‌فهمید. وقتی رهبر ایران از حرمت تولید و نگهداری بمب اتم یاد می‌کنند، این فتوا و تکلیف شرعی است که لازم‌الاجرا و واجب شرعی است. بعد از این دیالوگ، ایشان به فکر فرو رفت و گفت اما قصه و حکایت ایران در نگاه مردم آمریکا جور دیگری ترسیم شده است. فرزندان ما در مدرسه از آغازین سال‌های تحصیل چهره خشنی از ایران را در رادیو و تلویزیون و دیگر رسانه‌ها می‌بینند و مهم‌تر اینکه باور دارند مردم ایران دشمن آمریکایی‌ها هستند... . به امروز بازمی‌گردیم. در انتخابات پیش‌رو دونالد ترامپ با موج‌سواری توانسته تا اینجا کار خود را پیش ببرد تاجایی‌که در حزب جمهوری‌خواه شکاف انداخته است.

او می‌خواهد با موج‌اندازی سونامی دل‌خواسته‌ای علیه ایران به راه اندازد. نگاه اوباما رئیس‌جمهور فعلی آمریکا که ماه‌های پایانی ریاست خود را می‌گذراند با دیگر دولتمردان آن کشور نسبت به ایران فرق دارد؛ هرچند هیأت حاکمه آمریکا متشکل از مجموعه‌ای است که جملگی نگاه همان مدیر نهالستان پسته را در کالیفرنیا نسبت به ایرانیان دارند و ایران را در رأس دولت‌های حامی تروریسم می‌دانند و این در حالی است که جز حرف کوچک‌ترین دلیلی علیه ایران ندارند. در انتخابات پیش‌روی آمریکا اگر دونالد ترامپ پیروز شود که جهانی پر از آشوب را پیش‌رو خواهیم داشت و نگاه علاقه‌مندان به تاریخ همانند نگارنده به دهه ٣٠ در قرن بیستم است که هیتلر با سلام و درود در آلمان پیروز شد و حتی موج هیتلردوستی در بیشتر کشورها رواج پیدا کرد. فراموشمان نمی‌شود که نسل گذشته بسیاری از آنان چهره خود را با سبیل هیتلری آرایش می‌دادند. دونالد ترامپ در همان حال‌وهوا سیر می‌کند اما پیروزی هیلاری کلینتون حداقل این نفع را دارد که برنامه‌های دولت اوباما را پیش می‌برد. مردم آمریکا و تا انداره‌ای ایران فرصت طلایی حضور اوباما در کاخ سفید برای حل‌و‌فصل مسائل جهانی خصوصا مسئله ایران را از دست دادند. این فرصت با حضور احتمالی دونالد ترامپ از دست خواهد رفت. باید امیدوار بود در کارزار انتخابات آمریکا، برنده نهایی هیلاری کلینتون باشد هرچند وی در مقایسه با اوباما، نگاهی متفاوت به ایران دارد.

کد خبر 336367

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha