دوشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۵:۱۰
۰ نفر

همشهری آنلاین - مهدی تهرانی: فیلم‌های مربوط به هشت سال جنگ و دفاع مقدس حتی اگر متوسط هم از کار دربیایند بالاخره تماشاگر قصه را تحمل خواهد کرد. دلبری اما متاسفانه هیچ ویژگی خاصی ندارد . اگرچه می‌توان ایده کارگردان فیلم را ستود اما در برگردان تصویری این فکر"دلبری" حقیقتا ناکام مانده است.

مهدی تهرانی

شايد فيلم اول جلال اشكذري يعني خانه‌اي روي ابرها در اين مهم موفق‌تر از كار درآمده بود. فيلمي كه به نوعي آنهم داستانش مربوط به سينماي جنگ و دفاع مقدس مي‌شد.

قصه فيلم دلبري با يك عروسي درون فاميلي قرار است سروشكل بگيرد. در واقع سه نسل از يك خانواده در قاب تصوير قرار مي‌گيرند و قصد دارند داستاني ارائه دهند. اما دلبري يك فيلم شخصيت محور است و به هيچ وجه چنين روايتي نمي‌تواند در سينماي قصه گو با اين شيوه پرداخت؛ تماشاگر را همراه كند. بار اصلي فيلم بر دوش كاراكتر طوبي با بازي هنگامه قاضياني است اما مگر مي‌شود قصه يك جانبازي كه فقط با پلك زدن حرف مي‌زند را بر دوش يك نفر انداخت؟ طرفه آنكه كاراكتر ميثم به عنوان همين نماد قوت فيلم؛ ناگهان فوت مي‌كند( در واقع جانبازي است كه به شهادت مي‌رسد) و اصل و اساس عناصر داستاني و درام فيلم مي‌رود روي هوا! اينجاست كه ديالوگ كم و تك‌گويي زياد اين فشار را بيشتر بر روند پيگيري فيلم قرار مي‌دهد. تك گويي و مونولوگ‌هاي طوبي و ميثم روي اعصاب است. ابتدا به ساكن تا ده دقيقه ابتدايي فيلم ايده نوي كارگردان و نويسنده فيلم دلبري شوقي براي تماشاگر ايجاد مي‌كند در ادامه اما شدت اين منولوگ‌ها كه عمدتا رازو نياز‌هاي عاشقانه طوبي با همسر جانبازش ميثم است چنان به كيفيت كار لطمه زده كه گويي تماشاگر دارد يك نمايش تك نفره راديويي را مي‌شنود!

به همه اين ها اغراق در گفتار و تكرار را اضافه كنيد. اين تكرار در ديالوگ مختص طوبي نيست. حرف هاي شعارگونه نيز اغراق آميز است و تماشاگر هيچ حال و حوصله پيگيري ندارد.

ايده يك خطي خوب فيلم دلبري در عمق و معنا به يك نهر با يك وجب عمق قابل شباهت و تعميم است. زندگي پراز مخاطره جانبازان عزيز و همسران ارجمند آنها مي‌تواند و بايد دستمايه فيلم‌هاي بسياري باشد. اما در سينماي ملودرام بايد قواعد ژانر را حفظ كرد. فيلمنامه بسيار دم دستي اشكذري نتوانسته ايده ناب او را بپروراند و متاسفانه فيلم در روايت تصويري جز يك نمايش تك نفره نيست. بدون شك بازي خوب هنگامه قاضياني در نقش طوبي يك امتياز مهم براي دلبري است اما اين مهم نيز نتوانسته راه نجاتي براي موفقيت دومين فيلم اشكذري باشد.

سينماي جنگي و فيلم هاي پساجنگي در يك زيرگونه خاص مي‌توانند زمين را به آسمان بدوزند. فيلم متولد چهارم ژوئيه اوليور استون شايد بهترين شاهد مثال در سينماي پساجنگي در نمونه خارجي است. در اين زير گونه وقتي سراغ يك قهرمان جنگي مي‌رويد و مي‌خواهيد قصه اورا پس از جنگ تعريف كنيد دو راه پيش رو داريد: يا بايد سرسختي هاي او و دشواري‌ها بعد از جنگ و كنار آمدن او با زندگي اش را تصوير كنيد و يا اينكه سرناسازگاري او با چالش‌هاي اين زندگي را به تصوير بكشيد. راه ديگري وجود ندارد. از اين روست كه عمده اين فيلمها نمي‌توانند فقط روي يك اصل و آنهم يك روايت شخصيت محوري قمار كنند و داستان را در مرتبه بعد قرار دهند.

از سوي ديگر داستان محور بودن چنين فيلم‌هايي نيز به اصل و ذات اين زيرگونه جذاب آسيب مي‌رساند. زيرا چنين قصه‌هايي محتاج يك قهرمان قابل شناسايي و قابل همذات‌پنداري هستند. دلبري هيچكدام از اين ويژگي‌ها را ندارد و متاسفانه موضوع جذابش و ايده خاصش را در فيلمنامه‌اي پر از ايراد غرق كرده است.

کد خبر 334094

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha