یکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۸:۰۸
۰ نفر

همشهری دو - مریم ساحلی: خانه‌ای را می‌شناسم که روی دیوارش گُلی بزرگ نقش بسته است؛ گلی که هیچ کجا نظیرش را ندیده‌ام.

 گاه فكر مي‌كنم نوجواني از سر بازيگوشي قلمو دست گرفته تا نقش گل روي ديوار بزند يا نه، بانوي سالمندي خواسته است به نگاه پاييزي رهگذران، بهار را هديه كند. گل زير باران و برف تاب آورده و در برگريزان پاييز و سرماي زمستان همنشين كوچه بوده است. هربار كه از كنار اين ديوار عبور مي‌كنم، رها مي‌شوم از انبوه ابرهاي فكر و خيالي كه در سرم پراكنده‌اند، نگاهم مي‌خندد و با خود مي‌گويم من هم مي‌توانم روي ديوار خاكستري خانه‌ام، همان درختي كه در نقاشي‌‌هاي كودكانه‌ام هميشه بود، رسم كنم، يا نه مي‌توانم نگاه رهگذران را به تماشاي امواج آبي دريا يا آسماني ستاره‌باران دعوت كنم.

اين روزها كه صداي پاي بانوي بهار به گوش مي‌رسد، شيشه‌ها پاك و پرده‌ها شسته مي‌شوند تا چشم‌ها از پنجره‌ها به تماشاي بهار بنشينند. گل از گلفرش‌ها مي‌شكفد تا به ياد آوريم، پايان فصل سرد روايت هرساله تقويم‌هاست. مي‌شود اين روزها كه آستين بالازده‌ايم تا غبار از خانه‌ها بروبيم، شهر را هم از ياد نبريم و نگاهي به فراسوي چهاديوار خانه‌هايمان داشته باشيم. اسفند كه مي‌رسد خواب از سر درختان شهر مي‌پرد ورؤياي گنجشك‌ها رنگين مي‌شود. بياييد باور كنيم كوچه‌ها و خيابان‌ها چشم انتظار دستان مهربان ما هستند. كاش باور داشته باشيم كه باغچه تنها مانده كنار در ساختمان ما شب‌ها خواب بنفشه و پامچال مي‌بيند و سنگ‌هايي كه روي نماي ساختمان نشسته‌اند، از گردوغبار به‌تنگ آمده‌اند. اين روزها زمان آن است تا دوباره نگاه كرده و حال و هواي بهار را به خانه‌اي به وسعت شهر هديه كنيم.

کد خبر 327327

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha