جمعه ۶ مهر ۱۳۸۶ - ۱۱:۵۶
۰ نفر

آرش حقیقی: اختلاف آبراموویچ و مورینیو در باشگاه چلسی آن‌قدر بالا گرفت که بالاخره مربی پرتغالی استعفا داد و رفت و حالا دیگر آقای مغرور روی نیمکت آبی‌ها نمی‌نشیند.

بازی با روزنبرگ که تمام شد، ژوزه باز هم مثل همیشه بود. همان منطق خاص، همان توجیهات خاص. همان ژست خاص و همان آقای خاص.

در ظاهر هیچ چیز تغییر نکرده بود. باز هم خبری از بالاک نبود و شوچنکو در ترکیب اصلی بازی می‌کرد. هرچند شوا تک گل تیمش را به ثمر رساند اما این حقیقت هیچ اهمیتی برای ژوزه نداشت. چون چلسی موفق نشده بود از پس تیم متوسط نروژی برآید.

کنفرانس مطبوعاتی بعد از بازی هم به پایان رسید و همه رفتند. اما ژوزه ماند. او تنها در استمفورد بریج – که خاطرات زیادی در آن داشت – شروع به قدم زدن کرد. زیر نور پروژکتورها که سایه‌اش را 4 تا می‌کردند. طول چمن را طی می‌کرد و دوباره باز می‌گشت.

شاید یاد پدر افتاده بود. شاید اگر بابی رابسون کنارش بود، ‌حداقل می‌توانست سرش را روی شانه‌هایش بگذارد و تمام این فشار یک سال اخیر را هق هق‌کنان بیرون بریزد؛ «خسته شدم پدر!». آخر پدر تنها کسی بود که ژوزه در حضورش اشک می‌ریخت. پدر تنها کسی بود که ژوزه پس از قهرمانی با پورتو دوست داشت کنارش باشد.

 موبایل‌اش را از جیبش خارج کرد. رفت به منوی فهرست شماره‌ها. چون خیلی وقت بود با پدر تماسی نداشت، شماره‌اش را فراموش کرده بود. شماره را پیدا کرد. خواست انگشت‌اش را روی کلید سبز رنگ فشار دهد که پشیمان شد. با خودش فکر کرد.

این نوای درونی بود: «داد نزن، فریاد نکش ژوزه. آرام و ساکت همه چیز را تحمل کن». پس منو را عوض کرد و رفت سراغ پیام کوتاه. چند تا اسم را انتخاب کرد. جان تری، ‌فرانک لمپارد و ریکاردو کاروالیو. متنی کوتاه تایپ کرد و دکمه Send را فشار داد.

صدای بوق کوتاه SMS موبایل جان آمد. او دیگر رسیده بود خانه. جان متن را خواند. بیشتر شبیه یک شوخی تلخ بود. شاید کاپیتان چلسی در آن لحظه به عمق واقعه - بهتر بگوییم فاجعه – پی نبرده بود اما ریکاردو – که سال‌ها ژوزه را می‌شناخت و با خوی او بیشتر آشنا بود - پس از خواندن متن نمی‌توانست هیچ عکس‌العملی بروز دهد، مگر اشک‌هایی که خبر از نابود شدن آینده درخشان – که همه آبی‌های لندن به دنبالش بودند – می‌داد.

ژوزه دیگر رسیده بود خانه. در را مثل همیشه ماتیلدا برایش باز کرد و به استقبال‌اش آمد. ماتیلدا همین‌طور که ژوزه را در آغوش گرفته بود به همسرش گفت: «فردا برای خرید به خیابان بیکر می‌روم و آن کراواتی را که دوست داشتی برایت می‌خرم عزیزم».

ژوزه نگاهی تلخ به ماتیلدا کرد. شاید غیر از پدر، ماتیلدا تنها کسی بود که می‌توانست دوستش داشته باشد. اما ژوزه ترجیح داد ساکت بماند و تنها یک جمله بر زبان براند: «ماتیلدا، عزیزم! ما از فردا دیگر در لندن نیستیم».

فوتبال این فصل اروپا بیش از آنکه شاهد بازی‌های زیبا و جذاب باشد، دچار توفان حوادث و مسائل حاشیه‌ای شده است که حتی خود مسابقات را تحت تاثیر قرار داده است و پایان همکاری ژوزه مورینیو و چلسی بی‌شک یکی از تکان‌دهنده‌ترین و غیرمنتظره‌ترین اخبار این چند سال اخیر اروپا بود. حادثه‌ای که حتی واکنش گوردون براون را هم در پی داشت.

هرچند پیش از آغاز فصل جدید صحبت‌هایی مبنی بر رفتن مورینیو از چلسی هم جسته و گریخته به گوش می‌رسید – که اگر این اتفاق می‌افتاد آن‌قدر جای تعجب نداشت و تا حدودی جزء روند طبیعی فوتبال به حساب می‌آمد – اما هیچ‌کس باورش نمی‌شد در حالی که کمتر از 2ماه از فصل 2008 – 2007 گذشته بود، به ناگاه و پس از تساوی چلسی با روزنبرگ، در اولین دیدار جام قهرمانان، مورینیو لندن را ترک کند و همه آرزوها و جاه‌طلبی‌های خود با این باشگاه‌ را پشت سر بگذارد.

اولین و شاید حتی تنها واژه‌ای که پس از انتشار این خبر برای همه هواداران چلسی موضوعیت داشت، یک «چرا»ی بزرگ بود با علامت سؤالی بزرگ‌تر و با علامت تعجبی بزرگ‌تر از همه.

پاسخ به این چرا هم سهل است و هم دشوار. سهل برای کسانی که چند وقت اخیر بازی‌های پشت پرده باشگاه چلسی و شخص رومن آبراموویچ را دنبال می‌کردند و دشوار برای آنها که فوتبال را تنها همان 90دقیقه روی زمین چمن می‌دانند.

کنار رفتن ژوزه – که با بیانیه فوق‌العاده باشگاه چلسی همراه بود – در واقع آخرین مرحله از پروژه میلیاردر روس بود که بالاخره به آن چیزی که می‌خواست رسید و «آورام گرانت»
- عزیزدردانه دوست عزیزش پینی زهاوی – را روی نیمکت تیمش نشاند.

زهاوی همان تاجر و مدیر متمول یهودی‌ای است که رومن آبراموویچ را به فوتبال علاقه‌مند کرد و موجبات خرید چلسی توسط او را فراهم ساخت. پینی زهاوی همان کسی است که با نفوذ زیادش روی شوچنکو او را راضی کرد تا از میلان جدا شود و به جمع کالاهای گران قیمت آبراموویچ در استمفورد بریج بپیوندد و از همان روز، جنگ پشت پرده‌اش را با ژوزه آغاز کرد؛ جنگی نابرابر که در یک سوی آن میلیون‌ها دلار و پوند بود و در سوی دیگر مردی تنها با تنها سرمایه‌اش، که غرورش بود.

ژوزه تا آنجا که می‌توانست مقاومت کرد و حتی با اضافه شدن آورام گرانت (سرمربی سابق تیم رژیم صهیونیستی) به کادر فنی تیمش هم ساخت اما در نهایت همان اتفاقی که باید می‌افتاد، افتاد تا برای همه مسلم شود که جریان‌های بس وسیع‌تر از آنچه چشم می‌بیند روان است و مقابله با آن و حرکت در مسیر مخالفش عملا بی‌سرانجام است.

البته در پایان ژوزه به این جمله قصار شوالیه‌ای هم پایبند ماند؛ «اگر نمی‌توانی با افتخار زندگی کنی، حداقل با افتخار بمیر». در این میان، از همه دردناک‌تر بیانیه باشگاه چلسی بود که در آن آمده است: «ژوزه مورینیو بی‌شک پرافتخارترین مربی تاریخ چلسی است و ما هیچ‌گاه کاری را که او برای باشگاه کرد، فراموش نمی‌کنیم.

پایان همکاری او با چلسی یک توافق دوطرفه بود. مورینیو نه استعفا داد و نه اخراج شد. او هر وقت دوباره به لندن بازگردد و به استمفورد بریج بیاید با استقبال گرم ما مواجه می‌شود. حال می‌خواهد به عنوان مهمان روی صندلی‌های ورزشگاه بنشیند یا مربیگری تیم حریف را به عهده داشته باشد».

انگار این بیانیه می‌خواهد بگوید: «ژوزه تو بهترین بودی ولی چیزهایی است که تو درک نمی‌کنی؛ تو باید بروی».

به هر روی، ژوزه مورینیوی بزرگ در شرایطی قرار گرفت و مجبور به پذیرش شرایط آبراموویچ شد و باشگاه را پس از یک دوره طلایی 3 ساله ـ که همراه بود با 2 عنوان قهرمانی لیگ برتر ـ ترک کرد. مورینیو پیش از اینکه لندن را ترک کند، آخرین احساسات‌اش را نسبت به بازیکنان و هواداران چلسی این‌طور در قالب کلمات بیان کرد: «دوره فوق‌العاده‌ای بود.

من می‌خواهم از همه هواداران و بازیکنان چلسی که این دوره را برای من رقم زدند، سپاسگزاری کنم و بگویم داستان من و چلسی مانند یک رمانس عشقی است که هیچ‌گاه به پایان نخواهد رسید. چلسی همیشه در قلب من است و دوست دارم هر سال افتخار و اقتدار این تیم را ببینم».

ژوزه در پاسخ به این سؤال که آیا می‌داند بسیاری از هواداران چلسی پس از شنیدن خبر جدایی اشک ریختند، گفت: «من هم داشتم گریه می‌کردم چون در زندگی‌ام هر کاری که کرده‌ام با شور و احساس بوده است. این را هم بگویم از هواداران می‌خواهم اگر چلسی در بازی‌های آینده نتایج ضعیفی گرفت نام من را در استمفوردبریج با هم نخوانند و از بازیکنان هم می‌خواهم به خاطر رفتن من باشگاه را تهدید به ترک نکنند. دوست ندارم به خاطر این اتفاق هیچ نوع اعتراضی صورت بگیرد. تنها چیزی که اهمیت دارد آینده چلسی است».

یکی از وسیع‌ترین بازتاب‌های کنار رفتن مورینیو از مربیگری چلسی حدس‌ها و گمانه‌زنی‌ها مبنی بر تیم آینده این مربی بزرگ بود. خیلی‌ها می‌پنداشتند که با توجه به جنجال‌‌های اخیر لوئیس فیلیپه اسکولاری - مربی تیم ملی پرتغال - و محرومیت 4 جلسه‌ای‌اش توسط یوفا، مورینیو جای او را در تیم ملی کشورش خواهد گرفت اما خود ژوزه این شایعه را شدیدا تکذیب کرد: «دوست دارم پرتغال به موفقیت برسد و دوست دارم آرامش در اردوی آنها برقرار باشد. نمی‌خواهم اسکولاری احساس کند من پشت سرش نشسته‌ام تا او بلغزد و من جایش بیایم».

مورینیو در پایان صحبت‌هایش خیال همه را بابت رابطه‌اش با چلسی و اینکه دست به افشاگری خواهد زد یا نه، راحت کرد و گفت: «راستش نمی‌گویم خوشحالم... نه خوشحالم که کارم را در چلسی به پایان بردم، این بهترین کاری بود که در چنین شرایطی می‌شد انجام داد. حالا که آبراموویچ و کینون مردان اول باشگاه از این بابت خوشحال و راضی هستند، پس من هم خوشحالم».

پرتغالی 44 ساله در پایان می‌افزاید: «در مسابقات من مرد جنگم ولی خارج از آن اهل صلح و آرامش. پس دوست ندارم هیچ جو مسمومی به وجود بیاورم».

به هر حال، پایان دوره مربیگری ژوزه مورینیو در چلسی را باید پایان عصر طلایی این باشگاه بدانیم چرا که بعید است با شرایطی که در حال حاضر در استمفوردبریج حاکم است، این تیم بدون بازیکنانی چون لمپارد، تری و دروگبا ـ که همگی اعلام کرده‌اند در ژانویه تیم را ترک می‌کنند ـ بتواند افتخارات گذشته را تکرار کند.

چنین گفتند دوستان و دشمنان
  سرالکس فرگوسن: آمدن مورینیو به فوتبال انگلستان شور و هیجان خاصی به لیگ برتر داد. ژوزه کسی بود که واقعا از رقابت با او لذت می‌بردم و حالا که دیگر سرمربی چلسی نیست، دلم برایش تنگ می‌شود، به‌خصوص برای جدال شخصی‌ای که با هم داشتیم.

  رافا بنیتس: از شنیدن این خبر واقعا تعجب کردم اما به هر حال چلسی هنوز تیمی بزرگ با بازیکنانی بسیار خوب است. همه از روابط ما  2 نفر خبر دارند، پس بهتر است در این‌باره چیزی نگویم. آنچه بیشتر برایم اهمیت دارد، تیم خودم  ـ لیورپول ـ است نه وقایعی که در دیگر تیم‌ها رخ می‌دهد.

  استیو بروس (سرمربی بیرمنگهام): او تنفس هوای تازه بود. شاید خیلی‌ها بگویند بودجه زیادی در اختیارش بود ولی به هر حال او بهترین استفاده را از امکاناتش برد. بردن 6 عنوان در 3 سال کافی است تا مورینیو را جزو بهترین‌های تاریخ قرار دهیم. فکر می‌کنم لیگ برتر بدون او غمگین خواهد شد.

  دنیس وایز (کاپیتان سابق چلسی): فکر می‌کنم همه از این بابت شوکه شدند. او مربی فوق‌‌العاده‌ای بود و همین‌طور یک مرد دوست‌داشتنی. من چند بار با او صحبت کردم و در نهایت مهربانی جواب سوالاتم را داد. مطمئنم اینجا خیلی‌ها دلشان برای مورینیو تنگ خواهد شد.

  روی کین (کاپیتان سابق منچستریونایتد و مربی کنونی ساندرلند): مورینیو همه را تکان داد و باعث شد همه تیم‌ها به جنب و جوش بیفتند تا در رقابتی که او به راه انداخته بود، عقب نمانند. این مسئله هم برای ما هم برای آرسنال یکسان بود. رفتن او از لیگ برتر یک خسران بزرگ است و نمی‌توان به راحتی از آن گذشت.

  آرسن ونگر: این قضیه ذاتا ناراحت‌‌کننده است، چرا که مورینیو مربی‌ای بود با کیفیت کار بسیار بالا. روابط ما هیچ‌وقت خوب نبود، البته اخیرا بهتر شده بود ولی به هر حال هیچ‌کدام از اینها باعث نمی‌شود که من احترام خاصم نسبت به کار او را پنهان کنم.

کد خبر 32578

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار فوتبال ايران

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز