شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۷:۴۹
۰ نفر

همشهری دو - شیدا اعتماد: از پایین پله‌ها تا بالای نرده‌های بام را با سنگ روکش کرده بودند.

 تمام ساختمان‌هاي كوچه همين بودند، تمام محله حتي. تفاوتشان در رنگ سنگ‌ها بود و پيچ و تابي كه روي نما پياده كرده ‌بودند. يكي حتي داده بود حرف اول اسم خودش را مثل داغي ابدي روي پيشاني ساختمان بچسبانند. همه‌‌چيز در نماي ساختمان آغاز مي‌شد و همانجا هم به پايان مي‌رسيد؛ شيشه‌هاي براق، قوس‌هاي مربوط به عهد رنسانس و گاه‌گداري طاقي مثلثي كه با كنجي تيز آسمان را زخمي مي‌كرد. هر چه به سمت خانه‌ها پيش مي‌رفتيم مصالح كم‌كم ارزان‌تر مي‌شد و دم‌دستي‌تر. راهروها را تا كمر سنگ كرده بودند. درهاي ورودي جنسي وارداتي و دسته چندم بودند كه تنشان از همين حالا زخمي بود. بعد نهايت سليقه‌اي كه داخل خانه به خرج داده بودند اين بود كه لبه‌ قوس‌هاي روي سقف را رنگ نارنجي پررنگ بزنند. همين و بس.

فقر درست همانجا آغاز مي‌شد؛ فقر نور، فقر زندگي؛ فقري فرهنگي كه ترجيح مي‌داد نمايي سنگي را در چشم شهر فرو كند اما براي اينكه ذره‌اي نور داخل خانه بيايد تلاشي نكند؛ فقري كه پيكري بيمار را پشت جامه‌هاي قيمتي پنهان كرده بود. آنجا من و بقيه آدم‌هاي شبيه من، از طبقه متوسط شهر شلوغ ايستاده بوديم و دنبال جاي خودمان در بنايي مي‌گشتيم كه نام خانه اصلا زيبنده‌اش نبود؛ خوابگاه شايد. حتي كلمه پناهگاه را هم نمي‌شد به اين بيغوله تاريك كه اسم نوساز را هم يدك مي‌كشيد نسبت داد.

«نمي‌تونين بودجه‌تون رو يه كمي بيشتر كنين؟» سؤال ابدي واسطه‌ها تكرار شد. اما مشكل از پس‌انداز ما نبود. مشكل از تفكر و ديدگاهي بود كه ترجيح مي‌داد تجملي مصنوعي را به خورد شهر و مخاطب بدهد تا اينكه براي زيباترشدن داخل زيستگاهي هزينه كند.

اگر يكي پيدا شود و بخواهد آسيب‌شناسي كند، مي‌تواند از ما مستأجران ابدي بپرسد كه چرا نمي‌رويم يكي از همين ساختمان‌هاي باريك و قناس را بخريم و به راه راست هدايت شويم؟ آن وقت مي‌توانيم با افتخار صدايمان را صاف كنيم و بگوييم كه لطفا كمي نور آفتاب، 2 تا پنجره و اتاقي كوچك به ما بدهيد و اندكي هواي تازه. توقع زيادي كه نيست. هست؟

کد خبر 324886

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha