همشهری آنلاین: پنجمین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی خاقانی به خوانشی تحلیلی از شعر خاقانی اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر محمد پارسانسب ـ عضو هیات علمی دانشگاه خوارزمی‌ـ در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

دکتر محمد پارسانسب
  • چرا مردم انس چندانی با شعر خاقانی ندارند؟

شعر خاقانی نقطه‌ی مرکزی در فرآیند شکل‌گیری سبک عراقی و نقطه‌ی اوج معرفت‌گرایی و حکمت گرایی در شعر فارسی است. اهمیت و جایگاه شعر خاقانی تا بدان‌جاست که بدون اشعارش فهم مجموعه‌ی ادب فارسی ناقص خواهد ماند. تاکنون خوانش‌های متعددی از شعر او صورت گرفته و از زوایای مختلف به شعر خاقانی نگاه شده است.

  • آیا دشواری‌های شعر خاقانی طبیعی است؟

پارسانسب سخنانش را این‌گونه آغاز کرد و گفت: تلقی که ما از خاقانی داریم این است که او یکی از دشوارترین شاعران است. به این دلیل که به سویه‌های لطیف شعر او کمتر توجه کرده‌ایم. باید پرسید که آیا دشواری‌های شعر خاقانی طبیعی است یا ما به آن دشواری‌ها دامن زده‌ایم؟ نوع برخورد ما با شعر خاقانی نشان می‌دهد که خاقانی را از منظر قصیده‌هایش می‌شناسیم. این جهت‌گیری، ما را از سایر بخش‌های دیوان شعر او محروم کرده است. حقیقت آن است که شعر خاقانی را چندان در حافظه نداریم و مردم انس چندانی با شعر او ندارند. علت این است که قصیده‌ی خاقانی را با غزل سعدی و حافظ مقایسه می‌کنیم. وقتی هم سراغ خاقانی می‌رویم فقط به قصاید او توجه داریم. در این کار، یک نوع ادبی خاص و جهت‌دار به اسم قصیده را با یک شعر کاملاً شخصی به اسم غزل مقایسه می‌کنیم. بلافاصله هم ارزش‌گذاری می‌کنیم. این مقایسه کاملاً نابرابر است. پس نخست لازم است که قصیده را بشناسیم. قصیده شعری فرامتن است و قائم به ذات خود نیست. قصیده با هدف قبلی و برای مخاطب خاص گفته می‌شود. این مخاطب خاص، از زمانی به زمان دیگر فرق می‌کند. حتی در یک دوره هم یک فرد نیست. اگر بخواهید قصیده را خوب بفهمید باید مطالعات بیرون از شعر داشته باشید. ساخت بیرونی قصیده این را اقتضاء می‌کند. ویژگی دیگر قصیده آن است که از جامعه و ساختارهای اجتماعی متأثر است. مخاطب بیرونی قصیده باعث می‌شود که شاعر مجالی بیابد تا یافته‌ها و مسائل اجتماعی و حتی جغرافیایی را در شعر منعکس کند. تصویری که قصیده ارائه می‌دهد معطوف به جامعه است. کمتر نوع ادبی داریم که به اندازه‌ی قصیده بتواند وضعیت اجتماعی عصر شاعر را در خویش بازتاب بدهد. این که گفته شده که شعر خاقانی چندان مردمی نیست به نظر من قضاوت نادرستی است؛ شعر خاقانی مردمی است. اما مخاطب قصیده طبقه‌ای خاص است که آن‌ها هم جزو مردم‌اند. کدام شعری را می‌شناسید که مثل قصیده تا این اندازه آگاهی‌های مردم‌شناسانه را بازتاب بدهد؟

  • قصیده نمونه‌ی کامل اشرافیت و زبانش تجملاتی است

نکته‌ی سوم آن است که ساختار قصیده با ساختار دربارها تطبیق داشته است. تفکر حاکم بر دربار، بسته و محافظه‌کارانه بوده است. اگر کسی شعری برای دربار گفته باشد باید با آن ساختار تطبیق می‌کرد. حتی در محور عمودی شعر هم چنین بوده است. چون قصیده با تشبیب و تغزل شروع می‌شود و اولین حرف‌ها می‌بایست شیرین باشد و جذب کند. اما هدف قصیده، تغزل نیست. شاعر پس از آن وارد تنه‌ی قصیده می‌شد. تنه‌ی قصیده معمولاً طولانی است. دست آخر هم شاعر با دعا به جان ممدوح، شعر را تمام می‌کرد. دو سه بیت هم شریطه می‌آورد. این ساختار قصیده‌ی درباری بوده است. از این رو، قصیده نمونه‌ی کامل اشرافیت بوده و زبان آن تجملاتی است. تصویرهایی هم که شاعر قصیده‌سرا می‌ساخته برگرفته از تجملات و ابزار و آلاتی بوده است که در دربارها یافت می‌شد.
از نظر بلاغت و زبان هم همین گونه بوده است. شاعر ناگزیر بوده که این فرم را بپذیرد. اما شاعرانی هم بوده‌اند که سنت‌شکنی کرده‌اند؛ مثل سنایی غزنوی. سنایی قصایدی دارد در زهد و حکمت که از آن ساختار تبعیت نمی‌کند. از نظر زبان و محتوا هم فرق می‌کند. اگر محتوای قصیده مدح است، در قصاید زهد و حکمت سنایی سر و کاری با مدح و توصیف نداریم. شاعر دوم ناصرخسرو است. او هم در قصیده ساختارشکنی کرده و صاحب سبک شده است. در حقیقت، فرم‌های زبانی و بلاغی و ساختاری را، تا حدی، متحول کرده است. نفر سوم خاقانی است. خاقانی در دوره‌ای زندگی می‌کرده که قله‌ها شکل گرفته بودند: عطار در مثنوی و سنایی در قصیده و مثنوی تثبیت شده بودند. خاقانی می‌خواست شعری بگوید که چیزی افزون‌تر داشته باشد.
تقریباً نمی‌شود مثنوی خاقانی را با آثار دیگر او مقایسه کرد. مثنوی‌های او شاهکار نیست. پس او در قصیده ورود می‌کند و مهم‌ترین قصاید زهد و حکمت را می‌گوید و بهترین مرثیه‌ها و مدایح را می‌سراید و در تنوع موضوعی نمونه‌هایی برجسته ارائه می‌دهد. اگر بخواهید یک قصیده‌ی مدحی تا عصر خاقانی انتخاب بکنید باید سراغ او بروید. مرثیه‌ای که خاقانی در مرگ محمد یحیی گفته است همترازی ندارد. قصیده‌ای هم که در مفاخره دارد چیزی کمتر از مفاخره‌های دیگران نیست. به هر حال، خاقانی در نوع قصیده به سهم خودش ابداع دارد. واژه‌ها و ترکیب‌های تازه‌ای که خاقانی در قصیده ایجاد کرده است شاید در شاعران هم دوره‌ی او کمتر اتفاق افتاده باشد. او از مجیر بیلقانی و فلکی شروانی برتر است.

  • به اندازه‌ی فهم و فضیلت می‌توان از شعر خاقانی بهره برد

نکته این است که نباید از شعر خاقانی انتظار فهم بلاواسطه را داشته باشیم. چون ویژگی قصیده این است که مخاطب‌محور باشد. خاقانی شعر را برای مخاطب خاص گفته است و مخاطب به اندازه‌ی دانش و فهم و فضیلت خودش می‌تواند از آن برخوردار بشود. دانش فراوان خاقانی، اِشراف او به مسائل و ورزیدگی شاعرانه‌اش شعر او را مخاطب محور کرده است. از قصیده‌های او نمی‌توان همان لذتی را بُرد که از غزل انتظار داریم. لذت قصیده محصول شناخت است. یعنی کسی می‌تواند از قصیده لذت ببرد که تا حدی بتواند خودش را به خاقانی برساند.

به تعبیری می‌توان گفت که خاقانی یک شاعر فرمالیست است. او فرم‌گراست. شعر باید به فرم، زبان و بیان اهمیت بدهد. هنر شاعر در نحوه‌ی به کارگیری معنا و بیان و عرضه‌ی بهتر است. حقیقت آن است که معانی و مضامینی که در شعر شاعران بزرگ می‌یابیم غالباً کشف تازه‌ای نیستند. کشف آن شاعران در بیان و ترکیب‌های تازه‌ی آن‌هاست. معنی در شعر خاقانی بسیار هست. اما او به این فکر می‌کرده که چگونه زیبا و فنی شعر بگوید. مثال بارز آن قصیده‌ی مشهوری است که در مرگ پسرش رشیدالدین گفته است و به آن اشاره خواهیم کرد: «صبحگاهی سر خوناب جگر بگشایید». این قصیده، بسیار زیباست. در این قصیده، ما دوشادوش یک پدر داغدیده، یک شاعر را هم می‌بینیم. چنین کاری ملکه‌ی ذهن خاقانی شده بود. چون او با شعر زندگی می‌کرد.
قصیده خاقانی، هم به لحاظ زبان و هم به لحاظ تصویر و بلاغت، قصیده‌ای دارای سبک است. یعنی ویژگی‌هایی دارد که پیش‌تر در قصاید دیگران یا نبوده، یا خیلی کم بوده است. باید به این نکته هم توجه داشت که شعر خاقانی متعهد به خود شعریت شعر است. او در هر بیت‌اش یک تناسب معنایی و تصویری و لفظی یا آوایی را رعایت کرده است. این حد از دلبستگی به فرم را من تعهد به خود شعر می‌دانم.

  • دیوان خاقانی لبریز از دانش‌های زمان خود است

نکته‌ی دیگر آن است که دیوان خاقانی لبریز از دانش‌های زمان خود است. بعضی معتقد به متون بینامتنی هستند و می‌گویند که ما هیچ متن مستقلی نداریم. همه‌ی متن‌ها با متون و فرهنگ و حتی ادبیات شفاهی گذشته و عصر خودشان گفت‌وگو می‌کنند و ارتباط دارند. نمی‌توان مثنوی را خواند بی آن که فرهنگ مردم را شناخت. امکان ندارد آموزه‌های دینی و عرفان و ادبیات کلاسیک فارسی و عربی را نخواند و مثنوی را فهمید. هر متن با متن‌های دیگر ارتباط دارد. خاقانی هم این گونه است. او بعد از شاعرانی مثل فرخی و منوچهری و عنصری و سنایی آمده است. آن‌ها مجموعه سازه‌های فکری خاقانی را شکل داده‌اند.
خاقانی قصیده‌ای در رثای پسرش دارد که به آن اشاره کردیم. این مرثیه ماندگار شده است. به این دلیل که در محور عمودی قصیده نشانه‌هایی در متن هست که ما را به دلالت‌ها می‌رساند. آن دلالت‌ها معنایی نیستند که شاعر از قصد به کار بُرده باشد.
زیبایی‌شناسی شعر برای خاقانی اهمیت دارد
مرثیه‌های خاقانی بسیار برجسته است چون او مرثیه را از حالت فردی بیرون می‌آورد و مرثیه را به افراد و حتی نوع انسانی تعمیم می‌دهد. بنابراین وجه عاطفی این مرثیه خیلی بالاست. اما منظور شاعر وجه عاطفی هم نبوده است. او صرفاً نمی‌خواسته مخاطب را تحریک عاطفی کند. به همین دلیل شاید مرثیه‌های خاقانی هر کدام نمونه‌ی اعلای مرثیه سرایی است.

اما خاقانی در این قصیده اهدافی اصلی نیز داشته است. یکی از آن اهداف طبعاً سوگواری است. او پدری داغدیده است که خواسته با گفتن مرثیه خودش را آرام کند. این شعر نشان می‌دهد که به یک نوع خودآگاهی هم رسیده بوده است. خاقانی در اینجا خشم دارد، اندوه دارد، عصبانی است، پرخاش می‌کند، گله می‌کند و از دیگران می‌خواهد که او را همراهی کنند. اما شِکوه از جهان هم دارد. مثلاً می‌گوید: «خاک لب تشنه‌ی خون است.» این سخن و نگاهی فلسفی است، دیگر غمنامه نیست. اگر هم غمنامه است غمنامه‌ی انسان است. مظلومیت انسان است. به هر حال، شاعر در اینجا خویشتندار نیست. اما باز هم زیبایی‌شناسی شعر برای او اهمیت دارد. از طرف دیگر، اگر همه‌ی قصیده را بخوانید تعلیمات اخلاقی و فردی و اجتماعی را هم در آن خواهید یافت. فرهنگ جامعه هم در این قصیده بازتاب دارد. به هر حال، این قصیده سویه‌های فلسفی و اجتماعی و وجه انتقادی و زیبایی شناسی و تعلیمی دارد. این یک مرثیه ناب است.

کد خبر 323557

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha