دوشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۶:۱۶
۰ نفر

میترا شکری: فرهنگ اهدای عضو، سال‌های زیادی است که در کشور ما پاگرفته ‌ و زیبایی‌معنوی و البته مفید بودن این حرکت آنقدر دهان به دهان چرخیده است که در بعضی موارد ،دیگرلازم نیست تیم پزشکی خیلی خودشان را برای رضایت گرفتن اهدای عضو به دردسر بیندازند.

اهداء عضو

اسرا و اميرمهدي كودكان خانواده بزرگ سلطاني هستند كه ‌ماه رمضان امسال به‌دليل مرگ مغزي، اعضاي بدن‌شان را اهدا كردند و به 15نفر امكان زندگي كردن‌ دادند. گفت‌وگوي ما با يكي از اعضاي خانواده سلطاني صورت گرفت كه در ادامه از نظرتان مي‌گذرد.

  • يك غم همه گير

ماه رمضان امسال براي خانواده سلطاني اتفاق بدي افتاد. معناي از دست دادن عزيزان اتفاقي بود كه اين خانواده در رمضان امسال به شكل كامل تجربه كردند و اين ماجرا آنقدر تكان‌دهنده بود كه حتي الان كه نزديك به يك‌ماه از آن حادثه گذشته است‌ براي ادا‌كردن كلماتي كه درخصوص اهداي عضو اعضاي خانواده‌شان وجود دارد با لكنت روبه‌رو هستند و در پس هر حرفي كه مي‌زنند غمي وجود دارد كه حس كردن آن كار سختي نيست. زماني كه براي تهيه گزارش راهي خيابان ري تهران مي‌شويم از همان اول كه سراغ آدرس را مي‌گيريم همه جسته و گريخته از ماجراي تلخي كه براي آن خانواده پيش آمده براي‌مان مي‌گويند و تا مسيري همراهي‌مان مي‌كنند كه جان مطلب را ادا كنند. وارد كوچه كه مي‌شويم پرچم‌هاي سياه رنگ و يادبودهايي نوشته شده‌اند كه نشان مي‌دهند نه‌تنها خانواده سلطاني كه كل محله عزادار هستند. در محله‌هاي قديمي معمولا حس عزاداري براي همسايه پررنگ‌تر است و مردم بيشتر از مناطق ديگر در غم همسايه‌شان شريك مي‌شوند اين را مي‌شود از رفت‌وآمدي كه به خانه‌شان مي‌شود تشخيص داد. مهناز‌ جعفري، مادر اعضاي اين خانواده، دختران و نوه‌هايش را همزمان با هم از دست داده است و اگر دلداري همسايه‌ها نبود، به قول خودش لحظه‌اي دوام نمي‌آورد.

  • راهي سفر شدند و نيامدند

يكي از دايي‌هاي بچه‌ها قرار است از جزئيات ماجرا با ما صحبت كند. آقاي سلطاني صداي گرفته‌اي دارد و هنوز با گذشت تقريبا يك‌‌ماه از اين ماجرا چشم‌هاي پف كرده و صداي خش‌دارش نشان از فريادهايي دارد كه براي از دست دادن 2خواهرش و فرزندان آنها كشيده است؛ «خواهربزرگم خديجه حدود 37سال داشت. او يك دختر 17ساله به اسم فاطمه و يك پسر 9ساله به اسم اميرمهدي داشت. او در نزديكي خانه ما زندگي مي‌كرد و از اين نظر خيلي به هم نزديك بوديم و معمولا اوقات‌مان را با هم مي‌گذرانديم. به همين دليل بود كه رابطه‌مان صميمي‌تر بود. آنها مثل بچه‌هاي خود من بودند و همان قدر دوست‌شان داشتم. خواهر ديگرم اعظم بود كه حدود 32سال داشت و تنها دخترش اسرا 7ساله بود و تازه وارد كلاس اول دبستان مي‌شد. او كمي دورتر زندگي مي‌كرد اما خانواده ما طوري بود كه حداقل هفته‌اي يك‌بار دور هم جمع مي‌شديم و به همين دليل وابستگي‌مان به هم خيلي زياد بود».

  • بازگشتي در كار نبود

سلطاني ماجراي سفر بي‌بازگشت خواهرهايش را اينطور براي ما تعريف مي‌كند: «اوايل‌ ماه رمضان بود كه خواهرانم اعظم و خديجه قرار گذاشتند نزديك به شب‌هاي احيا با هم بروند زيارت. گزينه‌هاي زيادي براي سفر داشتند؛ قم، جمكران و مشهد. بعد از چند روز آنها تصميم‌شان را براي رفتن به مشهد نهايي كردند و قرار گذاشتند كه شب 16‌ماه رمضان راهي سفر شوند. مجيد- شوهر اعظم- تصميم گرفت كه خواهرانم و بچه‌هايشان را به اين سفر ببرد». تصميم خواهرهاي سلطاني براي رفتن به مشهد مقدس با كلي ذوق و شوق سفر و زيارت امام‌رضا(ع) شروع شد و اما اين عشق هيچ‌وقت به مقصد نرسيد و ديدار آنها با امام‌رضا(ع) به قيامت ماند؛ «شب شانزدهم‌ ماه رمضان ساعت يك‌شب مجيد آمد در خانه و منتظر شد تا خواهرهايم كه خانه ما بودند آماده شوند و با هم سفرشان را آغاز كنند. اين دو خواهرم چندبار ديگر با هم سفر رفته بودند و ما خيال‌مان از بابت رانندگي در شب و اين مسائل راحت بود. براي همين بدون اينكه نگران چيزي باشيم خواهرهايم را راهي سفر كرديم. بچه‌ها از اينكه به زيارت امام رضا(ع) مي‌رفتند خيلي خوشحال بودند، براي همين سريع سوار ماشين شدند و سفرشان را آغاز كردند».

  • خوشحال بودند

بچه‌ها براي دايي و مادربزرگي كه بدرقه‌شان مي‌كردند دست تكان دادند و در بغل مادرانشان جاخوش كردند تا راهي سفر شوند و هيچ‌كس فكرش را نمي‌كرد اين آخرين تصوير و لبخندي باشد كه بين خانواده سلطاني و عزيزانشان رد و بدل مي‌شود. نزديك ساعت 10صبح بود كه تلفن خانه‌مان به صدا در آمد و پرستاران بيمارستان خبري را به ما رساندند كه باعث شد گوشي از دستم سر بخورد و تا چند دقيقه نتوانم چيزي بگويم. آنطور كه پرستار به من گفت ساعت 7صبح، ماشين داماد ما به‌علت خواب آلودگي و سرعت زياد چپ كرده، خود راننده مصدوم است، همه سرنشين‌ها به‌جز دو بچه فوت كرده‌اند و آنها هم در كما به‌سرمي‌برند. بعد از شنيدن اين حرف‌ها نمي‌دانم چطور لباس پوشيدم و به سمت شاهرود راه افتادم».

سلطاني لباس‌ها را بر تن كرد و بدون اينكه به چيز ديگري فكر كند راهي همان جاده‌اي شد كه خواهرها و خواهرزاده‌هايش را از او گرفته بود. بي‌محابا دل به جاده زد و به سمت شاهرود حركت كرد. از همان جايي كه چپ كردن ماشين اتفاق افتاده بود گذشت و به بيمارستان رسيد؛ «وقتي به بيمارستان رسيدم متوجه شدم ماشين ‌ ساعت 7صبح چپ كرده و تا آنها به بيمارستان برسند و به ما خبر بدهند نزديك به 3-2 ساعت گذشته است. دامادمان چون راننده بوده دچار مصدوميت شديد شده و از همان روز در بيمارستان بستري است.

  • فكر مي‌كرديم اين دو زنده مي‌مانند

طبق چيزهايي كه پرستاران بخش و مأموران اورژانس به ما گفتند دو خواهرم به همراه دخترخواهر بزرگم فاطمه، همان لحظه اول فوت كرده‌اند اما اميرمهدي و اسرا به بيمارستان منتقل شده‌اند. در ساعات اوليه اميرمهدي به كما رفت و اسرا هم بعد از او به كما رفت. چند روز بعد به ما اطلاع دادند كه اميرمهدي مرگ مغزي شده و ديگر نمي‌توان براي او كاري كرد. شنيدن اين خبر براي ما خيلي ناراحت‌كننده بود. نمي‌توانستم تصور كنم ديگر قرار نيست هيچ‌وقت اميرمهدي و شيطنت‌هاي او را در خانه‌مان ببينم، اما از طرفي هم مي‌خواستيم كاري كنيم كه روح‌ خواهرانم و همينطور خود اميرمهدي شاد باشد. براي همين موافقت كرديم كه اعضاي بدنش را اهدا كنند. ‌ بدن او 11عضو براي اهدا داشت و توانست زندگي تازه‌اي به ديگران ببخشد. بعد از اينكه اميرمهدي را خاكسپاري كرديم و مراسمش تمام شد، همه دلخوشي‌مان به زنده ماندن اسرا بود. 2روز بعد خبر دادند كه اسرا هم مرگ مغزي شده. براي او هم همان انتخابي را كرديم كه براي اميرمهدي كرده بوديم. به اهداي اعضاي او رضايت داديم و اسرا 4عضو از اعضاي بدنش را اهدا كرد.»

  • رفتند كه رفتند

خانواده‌هايي كه اهداي عضو مي‌كنند مي‌توانند عزيزانشان را در قطعات نام‌آوران بهشت‌زهرا(س) دفن كنند. اين قطعات پر هستند از كساني كه به هر دليلي با ميل و اراده، اعضاي بدنشان را اهدا كرده‌اند تا به ديگران زندگي ببخشند؛ «ما به فاصله 2روز اسرا و اميرمهدي را به خاك سپرديم. حتي باور كردن آن براي خودمان هم سخت بود كه بشود در طول 5روز اين همه عزيز را با دستان خودمان به خاك بسپاريم و همچنان نفس بكشيم و زنده بمانيم. به خاك سپردن اينها براي ما شبيه مرگ بود، عزيزانمان را از دست داده بوديم و هنوز هم گوشه‌اي از دل‌مان نيست كه غم نداشته باشد. زماني كه براي اهداي عضو اعلام آمادگي كرديم مسئولان كار به ما گفتند كه مي‌توانيم بچه‌ها را در قطعه نام‌آوران بهشت‌زهرا(س) به خاك بسپاريم اما قبول نكرديم چون دلمان مي‌خواست بچه‌هاي كم‌سن و سال‌مان با مادرانشان يك جا دفن شوند تا دلتنگ هم نباشند.به‌همين دليل بود كه تصميم گرفتيم آنها را كنار مادرانشان خاك كنيم نه در قطعه نام‌آوران».

از سلطاني مي‌خواهيم كمي درباره بچه‌ها صحبت كند اما او كه هنوز زخم دلش تازه است مي‌گويد: «دخترمان اسرا مثل هر دختر ديگري خودش را براي درس و مدرسه آماده مي‌كرد و اميرمهدي مثل همه پسرهاي 10-9‌ساله شيطنت مي‌كرد و هميشه صدايش در خانه بود و ما عادت كرده بوديم. چه بگويم از آنها كه ديگر رفته‌اند... هر چه بودند و هر صفتي كه داشتند ديگر رفته و‌ زير خاك مدفون شده‌اند و كاري هم از دست ما برنمي‌آيد. اگر مي‌شد هر كاري براي برگشتن‌شان مي‌كرديم اما نشد و فقط از اين خوشحال هستيم كه تكه‌اي از وجود عزيزانمان توانست به چند نفر ديگر زندگي بدهد».

  • بدنم هديه به تو

اهداي عضو امكاني است كه فرد دچار مرگ مغزي مي‌تواند آن ‌را انجام دهد. در اين حالت انسان مغزش را از دست مي‌دهد اما تا مدت محدودي كه تجهيزات پزشكي به او وصل باشد مي‌تواند اعضاي بدنش را سالم نگه‌دارد. در اين شرايط است كه خانواده ‌سر دوراهي قرار مي‌گيرند؛ دوراهي‌اي كه يك راهش مي‌گويد اگر اين وسايل قطع شود فرد ديگر نمي‌تواند زنده بماند و راه ديگر اميد پررنگي است كه خانواده ‌ نسبت به زنده ماندن فرد دارند. اگر جزو كساني هستيد كه دوست داريد اعضاي بدنتان پس از مرگ اهدا شود و نمي‌خواهيد خانواده‌تان سر اين دوراهي پررنگ احساسي قرار بگيرند بهتر است خودتان پيشقدم شده و براي اهداي عضو رضايت بدهيد.

قدم اول: از مدتي قبل يك مسير اينترنتي براي اهداي عضو راه‌اندازي شده است. اين روش باعث شده نام افراد به شكل الكترونيكي در سامانه اهداي عضو درج شود. براي اين كار قدم اول اين است كه اينترنت داشته باشيد و وارد سايت www.ehda.ir شويد. البته اگر سايت اهدا را به شكل فارسي هم در قسمت گوگل تايپ كنيد سايت مورد نظر براي شما باز مي‌شود.

قدم دوم: براي هر ثبت‌نامي لازم است فرم پر كنيد. فرم‌ها معمولا حاوي مشخصات شما هستند. نام كاربري و شناسه براي خودتان انتخاب كنيد و بعد از اينكه نام كاربري شما تأييد شد مشخصات‌تان را يك‌بار مرور كرده و از صحت و سقم آنها مطمئن شويد. به‌خاطر داشته باشيد آدرس‌ خانه و كدپستي و... را به شكل كامل و صحيح وارد كنيد. ‌

نكته مهم: اگر خيلي اهل اينترنت و كارهاي اينچنيني نيستيد، بهتر است به واحد فراهم‌آوري پيوند اعضا در بيمارستان‌هاي مسيح‌دانشوري، سينا، هفت‌تير و... مراجعه كنيد و در آنجا اسم‌ و مشخصات‌تان را بدهيد و نام‌تان را ثبت كنيد. با اين كار ‌ اسم شما جزو ليست كساني قرار مي‌گيرد كه براي اهداي عضو رضايت داده‌اند. البته اين را هم بدانيد كه بعد از مرگ مجددا از خانواده شما رضايت گرفته مي‌شود و تا آنها رضايت ندهند اتفاقي نمي‌افتد.

کد خبر 303565

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha