یکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۱:۴۳
۰ نفر

همشهری آنلاین: می‌دانستم که هیچکاک اسکار نگرفته یا به چاپلین فقط یک اسکار افتخاری داده‌اند. خبر داشتم که رابرت راسن، جولز داسین و ادوارد دمیتریک دستشان از آن مجسمه‌ی ده اینچی کوتاه مانده.

وبلاگ

مدت‌هاست آن‌همه نور و رنگ و موسیقی و حركات محیرالعقول سر ذوقم نمی‌آورد. به‌نظرم همه‌چیز به یك سیرك می‌ماند كه می‌خواهد با ماجراهای عجیب غافلگیرمان كند و خوشحال و سرخوش بفرستدمان سر زندگی همیشگی.

و من، سیرك دوست ندارم، چه خلیل‌عقاب باشد، چه مراسم اسكار. پیر شده‌ام؟ محافظه‌كارم؟ شاید، احتمالش زیاد است! راستش مدت‌هاست نه نام برندگان ذوق‌زده‌ام می‌كند و نه از دیدن چهره‌ها‌ی ناكام‌ غمگین می‌شوم.

تا چند سال پیش واقعا برایم مهم بود، حرص می‌خوردم كه چرا فلان فیلم یا بازیگر یا كارگردان نادیده گرفته شده و به فیلم بی‌ارزش و معمولی‌ای جایزه داده‌اند. اما هرچه زمان گذشته بازی برایم عادی‌تر شده. حالا مسئله‌ام اصلا رسیدن حق به حقدار نیست.

(و مگر مسئله‌ی اسكار این بوده؟) نه الان، كه قبل‌تر هم می‌دانستم قرار نیست یك داوری عادلانه را ببینم. از همان نوجوانی می‌دانستم كه بزرگ‌ترین نمایش روی زمین (سسیل ب. دومیل) را به نیمروز و مرد آرام ترجیح داده‌اند، همان‌طور كه گرمای شب را به بانی‌و‌كلاید، راكی را به شبكه، آدم‌های معمولی را به گاو خشمگین، گاندی را به توتسی، فارست گامپ را به پالپ فیكشن و تایتانیك را به محرمانه‌ی لس‌آنجلس ارجح دانسته‌اند.

می‌دانستم كه هیچكاك اسكار نگرفته یا به چاپلین فقط یك اسكار افتخاری داده‌اند. خبر داشتم كه رابرت راسن، جولز داسین و ادوارد دمیتریك دستشان از آن مجسمه‌ی ده اینچی كوتاه مانده.

اصلا چون اینها را می‌دانستم بازی برایم جالب بود، این‌كه ببینم هر سال در آن مهمانی پرزرق‌و‌برق، كه خوشگل‌ها و بهترین‌ها جایزه نمی‌گیرند، اعضای پیر و خموده‌ی آكادمی چه‌كسانی را انتخاب می‌كنند و تا كجا حرص ما را درمی‌آورند.

برای همین هم فكر می‌كردم كه خب، بالاخره همین‌ كه این تعداد آدم حرفه‌ای بیشتر اوقات غافلگیرمان می‌كنند جذاب است.
اما این اشتیاق هم كم‌كم از سرم افتاد. شب‌های اسكار راحت‌تر خوابیدم و فردای مراسم، دنبال برنده‌ها و بازنده‌ها رفتم.

دروغ ‌نگویم... الان هم كمی نگرانم. راحت‌تر می‌خوابم اما دم‌صبح از خواب می‌پرم و می‌روم چرخی می‌زنم توی سایت‌ها تا ببینم چه اتفاق هیجان‌انگیزی افتاده.

شاید دلیلش این است كه در این چند‌ساله واكنش آدم‌ها برایم جالب شده، ماجراهایی مثل سرخ‌پوستی كه مارلون براندو روی سن فرستاد و خطاب به حاضران گفت: «اگر حافظ برادر خود نیستیم لااقل جلاد او نباشیم». این مشهورترینش است.

اما اولین‌بار وقتی جذب این نوع تصاویر شدم كه كری گرانت را با موهای سپید دیدم؛ دیدم كه روی سن گریه می‌كند. همان موقع مشتاق شدم بروم و مراسم‌های قدیمی را ببینم.

برای تماشای همین لحظات، دیدن چهره‌هایی كه در ذهنم جور دیگری ثبت شده‌اند و توی واقعیت جور دیگری بودند اسكار را پیگیری كردم. سعی كردم زیر آن همه رنگ‌ولعاب و كراوات و فکل، ببینم خود واقعی‌شان چطوری‌اند.

نتیجه‌ی این جست‌وجو، هیجان‌انگیز بود: مثلا رسیدم به مراسم سال 1963 كه اسكار بهترین بازیگر مرد به ركس هریسون (برای بانوی زیبای من) داده شد و آنتونی كوئین (كه قبلش گفته بود می‌خواهد به‌یاد زوربا، یونانی برقصد) وقتی دید مجسمه‌ی هفت‌پوندی به او نرسیده، با 120 كیلو وزن و دو متر قد، خشمگین برخاست و با فحش و بدوبیراه، درحالی‌كه چند نفر را زمین انداخت سالن را ترك كرد.

هنوز حركت دستانش را به‌یاد می‌آورم، همین‌طور نگاه آدم‌های آن مهمانی را كه از دست كارگردان تلویزیونی دررفته بود. خب، حق هم داشت؛ تابه‌حال كسی چنین كاری نكرده بود.

قدیمی‌ترش اما ماجرایی است مربوط به سال 1957 كه جایزه‌ی بهترین داستان اهدا شد به نویسنده‌ی شجاع (ساخته‌ی اروینگ راپر). اما هیچ‌كس نرفت جایزه را بگیرد. همه هاج‌و‌واج مانده بودند. چه اتفاقی افتاده بود؟ معلوم نبود.

توی فیلمی كه الان دست ما رسیده هم معلوم نیست چه می‌شود. فردای آن روز اتحادیه‌ی نویسندگان اعلام كرد كه اصلا نام نویسنده‌ در فهرست آنها نیست و تهیه‌كننده هم گفت یادش نمی‌آید داستان فیلم را از كجا به‌دست آورده!

باور می‌كنید همه سرِكار بودند؟ كمی بعد معلوم شد دالتن ترامبو آن را نوشته، یكی از ممنوع‌الكارهای دوره‌ی مك‌كارتی.

خب، اینها هیجان‌انگیز نیست؟ جالب نیست هنگام اهدای اسكار بهترین كارگردان، فرانسیس فورد كاپولا، جرج لوكاس و استیون اسپیلبرگ روی سن بیایند و بعد، جرج لوكاس را هل بدهند (به‌شوخی) كه تو نباید اینجا باشی چون اسكار نبرده‌ای؟

تازه آن پایین یكی مثل لوكاس نشسته بود (مارتین اسكورسیزی) كه همه می‌دانستند این‌سه نفر (یك‌جورهایی همه‌ی هالیوود جدید) برای دلجویی از او روی سن آمده‌اند.

نگرانی و اضطراب ناخودآگاه من برای از‌دست‌دادن همین لحظات است، همین شوخی‌ها، همین موقعیت‌های ناب كه برنامه‌ریزی شده نیستند، كه مثل بیشتر فیلم‌های هالیوودی از دل رؤیا بیرون نمی‌آیند. واقعی و خشن‌اند اما تكان‌دهنده‌ هم هستند.

هر سال به خودم می‌‌گویم امسال از این اتفاق‌ها می‌افتد؟ ممكن است سروكله‌ی وودی آلن در مراسم پیدا شود؟ ممكن است كسی وسط مراسم سالن را ترك كند؟ و خب، دم صبح كه از خواب می‌پرم می‌روم تا اخبار را پیگیری كنم و ببینم امسال چه اتفاقی افتاده است.

منبع:همشهري 24

کد خبر 289317

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha