دوشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۷:۴۴
۰ نفر

الهام مرادی: زمانی که انقلاب اسلامی با پشتوانه تحمل سال‌ها مشقت و مقاومت مردم به پیروزی رسید، رازهای سیاه زیادی افشا شد‌.

يكي از اين راز‌ها‌ماهيت و كاربري ساختماني در يكي از كوچه‌هاي فرعي خيابان فردوسي بود كه هميشه خودروهاي مشكوك در آن آمد و شد مي‌كردند. اين بنا سردري نداشت؛ بي‌نام و نشان بود و رفت‌وآمد به آن حتي در نيمه‌هاي شب و ساعت‌هاي بعد از بامداد هم ادامه داشت. وقتي راز اين بنا از پرده بيرون افتاد همسايگان آن باور نمي‌كردند كه سال‌ها در نزديكي شكنجه‌گاه ساواك زندگي مي‌كرده‌اند و اين مكان جايي براي انجام سخت‌ترين شكنجه‌ها روي مخالفان رژيم پهلوي بوده است. ‌آن ساختمان، سال‌هاست كه به موزه تبديل شده؛ موزه‌اي كه با ديدن آن مي‌توانيد تاريخ مبارزات انقلابي را مرور كنيد و با شخصيت‌هاي اصلي اين مبارزات بيشتر آشنا شويد. اين روزها در كنار سردر موزه عبرت بزرگ نوشته‌اند؛ «آينده از آن ملتي است كه از گذشته خود باخبر باشد.»

  • سفر به سي و چند سال قبل

در موزه عبرت، سفر به سي و چند سال قبل كار چندان سختي نيست. مجسمه‌هاي بازجويان، زندانيان، نگهبانان و نمايش صحنه‌هاي شكنجه كردن، شما را خيلي سريع به حال و هواي آن روزگار مي‌برد. حمام زندان هم از ديدني‌هاي موزه است. استفاده از حمام در بازداشتگاه كميته مشترك ضد‌خرابكاري تنها با اجازه بازجو و هفته‌اي يك مرتبه، آن هم در ۳ دقيقه، ميسر بود و كساني بودند كه ماه‌ها اجازه استحمام نمي‌يافتند. در و ديوار‌ها و راهروهاي بند‌ها مملو از رد خون‌هايي بود كه از بدن زندانيان برجاي مانده بود. معمولاً چند نفر تِي به‌دست هم مدام كارشان پاك‌كردن خون‌هايي بود كه از كف پاي زندانيان جاري مي‌شد. براي دستشويي رفتن هم روزي 3 بار اجازه مي‌دادند كه بعضي مواقع از آن هم دريغ مي‌كردند، لذا زندانيان گاهي براي دفع ادرار و مدفوع خود از كاسه و ليوان پلاستيكي كه براي خوردن غذا و آب به آنها داده شده بود، استفاده مي‌كردند و در فرصتي كه به دستشويي مي‌رفتند، ظروف را مي‌شستند و در آن غذا مي‌خوردند.

  • حياطي با اتومبيل‌هاي ساواك

در حياط موزه عبرت چند خودروي متعلق به سازمان اطلاعات و امنيت رژيم شاه، معروف به ساواك ديده مي‌شود؛ خودروهايي كه در روزگاري نه چندان دور، سران مخوف‌ترين سازمان اطلاعات ايران با آن در شهر جابه‌جا مي‌شدند و احتمالا بسياري از تصميم‌هاي مهم سازمان، توسط مستشاران آمريكايي و اسرائيلي در همين اتومبيل‌ها به آنها ديكته مي‌شد. ۲ دستگاه خودروي ليموزين مشكي رنگ در حياط موزه عبرت پارك شده كه يكي متعلق به رئيس وقت ساواك، ارتشبد نعمت‌الله نصيري و ديگري رئيس اطلاعات ويژه شاه، ارتشبد حسين فردوست است. در اين خودرو‌ها، مجسمه‌اي از مالكانشان قرار دارد. همچنين در حياط كميته مشترك ضد‌خرابكاري ۲ پژو ۵۰۴ و يك بنز مدل قديمي ديده مي‌شود. روي اين خودرو‌ها هيچ نشاني‌ مبني بر اينكه چه كساني از آنها استفاده مي‌كرد‌ه‌اند وجود ندارد. دست اندركاران موزه عبرت هم فقط به اين جمله كه «اين خودرو‌ها در اختيار سازمان اطلاعات و امنيت كشور بوده است» بسنده كرده و توضيح بيشتري نداده‌اند.

  • ساختمان يك شكنجه‌گاه

سال ۱۳۱۶ به دستور رضاخان، آلماني‌ها حوالي ميدان توپخانه بناي عجيبي ‌ساختند كه بعد‌ها به «توقيف‌خانه» شهرت يافت. ساختمان توقيف‌خانه (نظميه) استوانه‌اي‌شكل و۴ طبقه بود. آلماني‌‌ها با كمك آخرين تجربيات خود، ديوارهاي زندان را با زوايايي شكننده به‌گونه‌اي ساخته بودند كه با انعكاس صدا، ناله و فرياد زندانيان، چندبرابر آنچه هست به‌نظر بيايد. با اين حال نه صدايي از ساختمان زندان بيرون مي‌رود و نه زندانيان هياهوي مردمان را مي‌شنوند.محمدرضا شاه ملعون، زندان نظميه را محل فعاليت كميته مشترك ضدخرابكاري قرار مي‌دهد و انقلابيون را از گوشه و كنار ايران روانه زندان نظميه مي‌كند. به اين ترتيب در فاصله سال‌هاي ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷، ۱۲ هزار نفر از مبارزان روانه ۸۶ سلول انفرادي و ۱۸ سلول عمومي اين زندان مي‌شوند. هرچه كه بوده ميان نام اين افراد، علاوه بر نام رهبر معظم انقلاب، نام ۲‌رئيس‌جمهور، ۳۰ وزير و صد‌ها چهره سر‌شناس ديگر نيز به چشم مي‌خورد.

  • ورود به اتاق افسر نگهبان

اتاق افسر نگهبان، نخستين جايي است كه بايد از آن عبور كني. سي و چند سال قبل هم مبارزان انقلابي اول وارد اين اتاق مي‌شدند و بعد با چشمان بسته به اتاق‌هاي ديگر مي‌رفتند. فقط ۳ موقعيت براي باز بودن چشم‌ها وجود داشت؛ دستشويي، حمام و داخل سلول. اينجا كه بيايي تصورش زياد سخت نيست. با صداي بلندي از تو مي‌پرسد: نام؟ نام خانوادگي؟ نام پدر؟ اتهام؟ اتهام آنها تلاش براي آزاد زيستن بود. اسم‌شان در دفتر زندان ثبت مي‌شد. لباس‌ها و خرت‌وپرت‌هاي جيبت را تحويل مي‌دادند و يك دست لباس زندان، يك چشم‌بند، زيلويي كوچك و يك ليوان و قاشق پلاستيكي تحويل مي‌گرفتند. از بشقاب خبري نبود. اگر روانه بند عمومي مي‌شدند كه با ۱۰ نفر دور يك قابلمه كوچك غذا مي‌خوردند و اگر انفرادي قسمت‌شان مي‌شد كه بايد قيد خورد و خوراك را مي‌زدند. رنگ و روي ديوارها را دست نزده‌اند و ميله‌هاي بلند هم رنگي جديد به‌خود نگرفته‌اند تا فضاي مخوف آن سال‌هاي زندان ساواك تداعي شود.

  • اتاق آپولو اينجاست

مقصد بعدي اتاق آپولوست. «آپولو» يكي از آشنا‌ترين و مخوف‌ترين ابزار شكنجه براي انقلابيون به شمار مي‌رفت. علت نامگذاري آن به آپولو، شباهت آن به سفينه آپولو بود. دست‌ها و پا‌ها توسط بست‌هاي فلزي مهار مي‌شدند و سر در محفظه‌ فلزي قرار مي‌گرفت. كلاهخود فلزي باعث مي‌شد كه موقع شلاق خوردن صداي زنداني تشديد شود و تأثير مضاعف و مخربي روي سيستم عصبي و شنوايي او گذاشته شود. گاهي علاوه بر شلاق زدن، شوك الكتريكي به نقاط حساس بدن هم داده مي‌شد، به اين صورت كه برق با ولتاژ پايين غيركشنده و صرفا شوك‌آور و دردناك را به نقاط حساس بدن ازجمله لاله گوش، لب‌ها، بيني و حتي آلت تناسلي زنداني وصل مي‌كردند و پس از آن شوك داده مي‌شد. اين كار باعث تخريب ديواره مويرگ‌ها و سلول‌ها و موجب خونريزي داخلي و كليوي و متعاقب آن موجب دفع خون از راه ادرار در طول چند روز پس از شوك و شلاق مي‌شد. اينجا يادآور روزهاي شومي است كه هيچ‌گاه از ذهن تاريخ پاك نخواهد شد.

  • همه شكنجه‌هاي يك زندان

از راهرويي وارد راهروي ديگر مي‌شوي. اتاق‌هاي شكنجه را يكي پشت سر هم بازديد مي‌كني. اينجا شايد مخوف‌ترين جاي دنيا باشد؛ جايي كه روزگاري محل اجراي مدرن‌ترين شيوه‌هاي شكنجه بود. مي‌گويند كه انقلابيون در اين زندان بيش از ۵۰ نوع شكنجه مي‌شدند؛ از شلاق و دستبند قپاني بگيريد تا آويختن صليبي و شوك الكتريكي و سوزاندن بدن و قفس داغ. اين آخري، يكي از وحشتناك‌ترين شكنجه‌ها بود كه اتاقي از موزه عبرت به يادآوري آن اختصاص يافته است. قفس داغ كه با لوله‌هاي فلزي ساخته شده بود، ۸۰ سانتي‌متر ارتفاع و نيم متر طول و عرض داشت و سقف آن را با ورقه‌اي فلزي پوشانده بودند. ابتدا زنداني را با فشار فراوان از ورودي كوچك و تنگ آن داخل قفس و سپس در آن را قفل مي‌كردند. آن وقت به وسيله اجاق بزرگي كه زير آن بود، قفس داغ مي‌شد. زنداني كه جاي هيچ‌گونه حركتي نداشت و بدن برهنه‌اش با تمامي قسمت‌هاي فلزي قفس در تماس بود، دچار سوختگي شديد از كف پا تا فرق سر مي‌شد.

  • روزگار سخت

خاطرات رهبر معظم انقلاب از موزه عبرت
فعاليت‌هاي انقلابي حضرت آيت‌الله خامنه‌اي باعث شد كه در د‌ي‌ماه ۱۳۵۳، ساواك ايشان را در مشهد بازداشت و با قطار به زندان كميته مشترك ساواك منتقل كند. رهبر معظم انقلاب تا پاييز ۱۳۵۴ در اين مكان زنداني بودند. سختي‌هايي كه ايشان در اين بازداشت تحمل كردند، به تعبير خودشان «فقط براي آنان كه آن شرايط را ديده‌اند، قابل فهم است».

رهبر انقلاب چگونگي انتقالشان به زندان كميته مشترك را اينگونه تعريف مي‌كنند: «وقتي به ايستگاه قطار رسيدم، مرا به اتاقي بردند كه چند نفري در آنجا بودند. بعد مرا در ماشيني نشاندند. يادم نيست چشم‌هايم را بستند يا گفتند سرم را پايين بيندازم. به هر حال جايي را نمي‌ديدم. اين را فهميدم كه از خيابان سپه آمديم و به جايي رسيديم كه دست راست پيچيديم. به‌نظرم مرا از پله‌هايي بالا بردند و پايين آوردند. مسير بسيار طولاني بود تا بالاخره به بازداشتگاه كميته مشترك و سپس به اتاق افسر نگهبان رسيديم. آن ۲ مأموري كه مرا از مشهد آورده بود، در اينجا از من عذرخواهي و با من خداحافظي كردند و رفتند. بعد مأموري آمد و لباسم را گرفت و لباس زندان داد.» منوچهر وظيفه خواه معروف به منوچهري براي زندانيان كميته مشترك ضد‌خرابكاري نام آشنايي است؛ بازجويي كه براي گرفتن اعتراف از زنداني‌ها از هيچ شكنجه‌اي فروگذار نمي‌كرد. مقام معظم رهبري هم از اين بازجو خاطره دارد؛ «منوچهري درحالي‌كه يقه پيراهنش باز و چيزي به گردنش انداخته بود، نگاهي به من كرد و گفت خامنه‌اي تويي؟ گفتم بله. پرسيد مرا مي‌‌شناسي؟ گفتم نه. گفت منوچهري هستم. بعد نگاهم كرد تا اثر حرفش را درصورتم ببيند. خيلي چيز‌ها درباره‌اش شنيده بودم و فورا او را شناختم، ولي به روي خودم نياوردم. بعد گفت من تو را خوب مي‌شناسم. تو‌‌ همان كسي هستي كه مثل ماهي از دست بازجو ليز مي‌خوري. تك تك كارهاي تو چيزي نيست، اما مجموعه‌اش خدا مي‌داند كه چيست.»

کد خبر 286086

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha