یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳ - ۰۶:۱۹
۰ نفر

آزاده باقری: هنوز هم با وجود تمام مشکلات و دغدغه‌های زندگی، بسیارند کسانی که علاوه بر خودشان به دیگران هم فکر می‌کنند.

این صندلی وقف افراد خسته است

حالا اين به فكر بودن، مي‌تواند بسيار كوچك باشد و در نگاه اول چندان به چشم نيايد. به هر حال همين كه در حد توان، تلاشي صورت مي‌گيرد به آدم حس خوبي منتقل مي‌شود. شايد يك صندلي كنار مغازه‌اي گوشه خيابان، چندان نگاه رهگذران را به سمت خود جلب نكند اما همين كه جلوتر برويد مي‌بينيد اين صندلي با صندلي‌هاي ديگر فرق دارد چون روي آن نوشته شده «اين صندلي وقف افراد خسته مي‌باشد» ؛ يعني براي رهگذراني است كه مي‌خواهند در طول مسير نفسي تازه كنند. اين فكر و ايده آنقدر جالب و دوست‌داشتني است كه به سرعت عكس آن منتشر شد و صندلي ساده سفيدي كه مي‌توانست در گوشه‌اي خاك بخورد را پر طرفدار كرد و دقيقا همين دليل كافي بود تا ما هم پاشنه كفشمان را ور بكشيم و به سمت جايي كه اين صندلي چند سالي مي‌شود جا خوش كرده و خستگي رهگذران زيادي را گرفته است برويم و با صاحبش صحبت كنيم و جويا شويم كه چطور چنين فكري به ذهنش رسيده است.

پيدا كردن آدرس، زياد سخت نيست؛ در خيابان جمهوري، خيابان ياسري، بنگاه املاكي وجود دارد كه با تمام بنگاه‌هاي املاكي شهر فرق مي‌كند. اين بنگاه در كنار فعاليت هميشگي‌اش كه خانه‌اي براي مردم محله پيدا مي‌كند، به‌صورت رايگان صندلي‌اي را كنار مغازه املاكي‌اش گذاشته تا افراد خسته براي دقايقي صاحب اين صندلي شوند و خستگي‌شان را در كنند و يك «خدا خيرش بدهد» بگويند و بروند.

خدا خيرت بدهد

آنهايي كه موقع امتحانات آخر ترم روي صندلي‌هاي چوبي نشسته‌اند و انواع و اقسام يادگاري‌هايي كه دانش‌آموزان يا دانشجويان قبلي روي صندلي نوشته‌اند را ديده‌اند مي‌دانند چه مي‌گوييم. اين صندلي قهرمان ما هم دچار چنين سرنوشتي شده؛ يعني هر رهگذري كه روي آن چنددقيقه‌اي نشسته و خستگي‌اش را در كرده با خودكار و ماژيك روي سفيدي صندلي دلنوشته‌هايي نوشته كه خواندنشان خالي از لطف نيست. يكي نوشته «حاج آقا!خدا خيرت بدهد»، يكي ديگر با خودكار قرمز رنگ و با خطي خوش نوشته «خدا پدرت را بيامرزد»، آن يكي با خطي ريزتر به يك «خدا هر چيزي مي‌خواهي نصيبت كند» قناعت كرده و يك انسان خوش سليقه ديگر هم براي خانواده و عاقبت به خيري صاحب صندلي دعا كرده. روي صندلي پر است از جمله‌هاي زيباي دوست داشتني كه جز خير و بركت براي صاحب صندلي نمي‌خواهد.

صندلي‌اي براي پيرمردها و پيرزن‌هاي خسته

وارد مغازه كه مي‌شويم مردي با موهاي سفيد پشت ميز نشسته و مشغول خط‌كشي دفتر حساب و كتابش است. مي‌گويد تا به حال هيچ كدام از رسانه‌ها براي گفت‌وگو با او درباره صندلي‌اش نيامده‌اند. فقط برخي از رهگذران از او براي عكس انداختن از صندلي اجازه مي‌گيرند. محمدعلي حاجي‌زاده 30سال است كه بنگاه املاك دارد اما تنها 3سال مي‌شود كه در اين محل بنگاه خود را باز كرده و مشغول كسب و كار است. او ماجراي گذاشتن صندلي كنار مغازه را اينطور تعريف مي‌كند: «از زماني كه به اينجا آمده‌ام نزديك به 3سال مي‌گذرد. در اين خيابان پزشك معروفي كار مي‌كند كه بيماران زيادي براي معاينه به آنجا رجوع مي‌كند.» روي چند جا از شيشه مغازه‌اش نوشته «75متر مانده به عطاري». انگار خيلي‌ها از او براي پيدا كردن عطاري سؤال مي‌كنند كه خيال خودش را با زدن آدرس عطاري روي شيشه راحت كرده است؛ «عطاري اينجا هم داروهاي دكتر معروف را مي‌فروشد. پيرزن‌ها و پيرمردهاي زيادي براي خريد دارو بايد اين مسير را طي كنند. مي‌ديدم كه در طول مسير خيلي خسته مي‌شوند، براي همين تصميم گرفتم اين صندلي كه در خانه بود را به اينجا بياورم و در اختيار آدم‌هاي رهگذر بگذارم. 4-3‌ ماه بعد از آمدن به اين املاكي صندلي را آوردم تاخستگي آدم‌ها را در كند.»

ايده نوشته روي صندلي

حاجي‌زاده مي‌گويد كه ايده نوشتن جمله «صندلي وقف آدم‌هاي خسته مي‌باشد» به‌خاطر اينكه مردم روي آن بنشينند به ذهنش رسيده. چون تا مدتي كه صندلي بدون نوشته را كنار مغازه گذاشته بوده كسي روي آن نمي‌نشسته «در ابتدا صندلي را بدون نوشته دم در گذاشتم، به همين‌خاطر تصور مردم به اين بود كه من صندلي را بدون نيت گذاشته‌ام، براي همين اين فكر به ذهنم رسيد كه با نوشتن چنين جمله‌اي مردم بدانند صندلي متعلق به آنهاست. بعد از اينكه روي آن چنين جمله‌اي نوشتم واقعا تعداد افرادي كه روي صندلي مي‌نشستند زياد شد.»

صندلي‌اي براي خوابيدن

صاحب صندلي اشاره مي‌كند به آدم‌هايي كه هر روز براي دقايقي ميهمان صندلي هستند؛ «از صبح كه كارم را شروع مي‌كنم آدم‌هاي زيادي را مي‌بينم كه براي استراحت روي صندلي مي‌نشينند. يا اگر من در مغازه نباشم و با من كار داشته باشند روي اين صندلي مي‌نشينند و منتظر مي‌شوند تا بيايم و مغازه را باز كنم.» او ادامه مي‌دهد: «شايد در طول روز بيشتر از 30نفر روي صندلي بنشينند. مخصوصا صبح‌ها، حتي دقت كرده‌ام چند شبي مي‌شود كه يك نفر شب‌ها روي اين صندلي مي‌خوابد و وقتي من براي بازكردن بنگاه به در مغازه مي‌آيم او هم بيدار مي‌شود و مي‌رود. هر كسي هم كه روي اين صندلي بنشيند و از من آب و چاي بخواهد از او دريغ نمي‌كنم».

صندلي را قفل كردم تا كسي نبرد!

حاجي‌زاده از وقتي صندلي را دم در گذاشته ديگر هيچ وقت آن را داخل مغازه نبرده است. براي اينكه كسي صندلي را با خود نبرد آن را با زنجير به كركره مغازه قفل زده است؛ «وقتي صندلي را از خانه به مغازه آوردم آن را به كركره قفل كردم تا كسي آن را نبرد. اتفاقا كار خوبي هم كردم چون همان اوايل يك نفر ديگر صندلي‌اي را كنار صندلي من گذاشت اما چون آن را نبسته بود همان روز بردند.»

صندلي نوشت‌هاي دوست داشتني

از صندلي نوشت‌هايي كه روي دسته صندلي‌اش نوشته‌اند مي‌پرسيم، جواب مي‌دهد: «هر روز نوشته‌هاي روي صندلي را پاك مي‌كنم اما باز هم روي آن مي‌نويسند. البته اين نوشته‌ها از روي لطف و مهرباني‌شان است. معمولا تشكر مي‌كنند، خدابيامرزي براي پدرم مي‌فرستند و براي سلامتي خودم و خانواده‌ام دعا مي‌كنند. همين‌ها هم براي من كافي است و خوشحال هستم توانسته‌ام چنين كار كوچكي را براي مردم‌ام انجام بدهم و آنها را خوشحال كنم».

اگر ديگر روي اين صندلي ننشينم باز هم دعايش مي‌كنم

در گوشه خيابان كمي منتظر مي‌مانيم تا ببينيم كدام يك از رهگذران براي دقايقي روي صندلي مي‌نشيند و استراحت مي‌كند. چندان لازم به انتظار كشيدن نيست. مدت زيادي طول نمي‌كشد كه خانمي روي صندلي مي‌نشيند و دختر جوان‌تر كنار مي‌ايستد. به سراغ‌شان كه مي‌رويم هر دو مي‌ايستند. بعد از تعارفات معمول خانم مسن‌تر دوباره روي صندلي مي‌نشيند. از مشتري‌هاي ثابت اين صندلي است و معمولا بعد از پياده‌روي يا براي فرار از گرماي تابستان چند لحظه‌اي روي آن مي‌نشيند؛ «واقعا خدا به صاحب اين مغازه خير بدهد. من كمر درد دارم و براي معالجه به دكتر مي‌آيم. واقعا بيشتر از چند قدم نمي‌توانم بردارم و نياز دارم كه كمي جايي بنشينم و استراحت كنم و بعد دوباره به راه خودم ادامه بدهم. اگر ديگر روي اين صندلي ننشينم و مسيرم به اينجا نخورد باز هم براي سلامتي صاحب اين مغازه دعا خواهم كرد.» دخترش هم از طرفداران اين صندلي است؛ «من چندبار از اين صندلي عكس گرفتم و توي شبكه‌هاي اجتماعي به اشتراك گذاشتم. واقعا خوب است كه اين كارهاي خوب تبليغ شود. گاهي بيشترمان فكر مي‌كنيم كه ديگر كسي به فكر كسي نيست ولي وقتي با چنين آدم‌هايي برخورد مي‌كنيم كه با يك كار ساده سعي مي‌كنند كسي را آرام يا شاد كنند واقعا دلم قرص مي‌شود كه هنوز آدم‌هاي زيادي هستند كه مي‌شود به خوبي و مهرباني‌شان تكيه كرد و از زندگي لذت برد.»

 

کد خبر 269770

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha