سه‌شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۳ - ۰۶:۲۲
۰ نفر

همشهری آنلاین: مواجهه با آمریکا، اعلام اسامی بدهکاران و... از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله برخی از روزنامه‌های سه شنبه-۱۶ اردیبهشت- جای گرفتند.

سعدالله زارعی در روزنامه کیهان با تیتر«با کدام آمریکا مواجهیم؟» نوشت:روزنامه کیهان؛۱۶ اردیبهشت

در ارزیابی قدرت سیاسی آمریکا با گزاره‌های دوگانه‌ای مواجه می‌شویم. یک سری از گزار‌ه‌ها از «قدرت برتر» آمریکا حکایت می‌کنند و یک سری از گزاره‌ها از «افول قدرت» این کشور خبر می‌دهند. کدامیک از این دو گزینه‌ها با واقعیت انطباق بیشتری دارد.

تردیدی در این نیست که آمریکا، حداقل از پنج بعد دارای توانایی‌ بالنسبه برتری در جهان است. این ابعاد شامل اقتصاد، سیاست، فرهنگ، ارتش و پژوهش می‌باشد. آمریکایی‌ها هنوز در بحث اقتصادی یک قدرت مهم و در ردیف کشورهای درجه اول به حساب می‌آید حجم پولی آمریکا و میزان درآمد ناخالص ملی این کشور بسیار حائز اهمیت است. آمریکا در عرصه سیاست نیز از بزرگترین دیوانسالاری اداری در دنیا برخوردار است. سهم آمریکا در تحولات سیاسی عرصه بین‌الملل به نسبت بسیاری از کشورها بالاتر است. هم‌اینک بزرگترین سفارت‌خانه‌ها با پرشمارترین دیپلمات‌ها به آمریکا تعلق دارد.

بسیاری از پرونده‌های سیاسی دنیا به نوعی با سیاست خارجی آمریکا گره خورده است و در بسیاری از منازعات سیاسی، از آمریکا بعنوان طرف ایجاد‌کننده، یا طرف حل و فصل‌کننده نام برده می‌شود. در حوزه فرهنگ نیز امروزه بزرگترین دیوانسالاری‌های فرهنگی و مراکز تولید فرهنگی به آمریکا تعلق دارد. به احتمال زیاد آمریکا بیشترین تعداد دانشگاه، بیشترین تعداد مراکز پژوهشی و بیشترین تعداد مراکز نشر فرهنگ را در اختیار دارد. کما اینکه در بخش رسانه‌ای بیشترین تعداد خبرگزاری‌های جهانی در آمریکاست؛ و ابزارهای جدید رسانه‌ای- اینترنت- هم بصورت نسبتا اختصاصی در اختیار آمریکایی‌هاست. آمریکا در سطح بین‌المللی بیشترین تعداد عناصر بومی وابسته به خود را دارد. شبکه‌های روشنفکری، دانشگاهی، پژوهشی، رسانه‌ای، نشر و... امکان مانور گسترده‌ای به آمریکا داده است.

در بعد ارتش، آمریکا بیشترین حجم جنگ‌افزار و بیشترین مراکز تولید تسلیحات و بیشترین تعداد پایگاه نظامی در خارج از مرزها را دارد و از این منظر در حد خود یک قدرت بی‌رقیب به حساب می‌آیند. از نظر تحقیقات نظامی و طراحی نظامی و چابکی در عملیات نیز آمریکایی‌ها از شهرت فراوان برخوردار می‌باشند. آمریکایی‌ها از ابعاد پژوهشی، بیشترین تعداد و معتبرترین مراکز پژوهشی را به خود اختصاص داده‌اند. بیشترین تعداد پژوهش‌های بنیادی، راهبردی و کاربردی در آمریکا صورت می‌گیرد و بیشترین تعداد پژوهشگران در آمریکا حضور دارند  بعنوان مثال گفته می‌شود موضوع ایران هر روزه در 700 پژوهشکده آمریکایی مورد بحث قرار می‌گیرد!

با این وصف باید با این گزاره که می‌گوید «آمریکا دارای قدرت برتر است» همراهی نشان داد.اما در عین حال و حتی اگر به آنچه در بخش نخست گفته شد، اعتراف بکنیم تردیدی هم نداریم که قدرت آمریکا از چند دهه قبل رو به افول گذاشته و از دامنه اثرگذاری آن کاسته شده است.

بنابراین باید گفت: آمریکا هنوز یک قدرت مهم در عرصه بین‌المللی است ولی دیگر یک «ابرقدرت تمام عیار» نیست.

واقعیت این است که میان «قدرت» و «اعتبار» رابطه الزامی وجود ندارد. یک فرد در عین قدرتمند بودن می‌تواند معتبر نباشد کمااینکه یک فرد ممکن است در عین عالم‌تر بودن و یا ثروتمندتر بودن، «معتبر» نباشد.  از سوی دیگر،  فرد می‌تواند بدون قدرت، علم و ثروت، معتبر شمرده شود.

برخی از صاحب‌نظران معتقدند افول قدرت آمریکا از اوائل دهه 1960 شروع شده است. از اوایل این دهه کم‌کم برای قدرت‌های اروپایی و آسیایی آشکار شد که طرح‌های اقتصادی نظیر اصل 4 ترومن و طرح مارشال نه با هدف کمک که با هدف استیلای درازمدت آمریکا بر کشورهای جهان طراحی و دنبال شده است و لذا نوعی احتیاط در مقابل طرح‌های آمریکا شروع شد و متقابلا از سرعت اقتصاد آمریکا کاسته شد. اما در عین حال اگر به سیرحوادث نگاه کنیم درمی‌یابیم که تا پایان دهه 1980، آمریکا کماکان یک ابرقدرت تمام عیار به حساب می‌آمد از این مقطع به بعد و بخصوص طی دو دهه اخیر، آمریکا شرایط متفاوتی را تجربه کرده است و  با بحران پذیرش بعنوان یک ابرقدرت کامل مواجه گردید. همه می‌دانند که معتبر بودن وقتی محقق می‌شود که دیگران آن را معتبر به حساب آورند.

برای آنکه یک ابرقدرت بتواند به حیات خود ادامه بدهد باید چهار عنصر را به اندازه کافی در خود داشته باشد؛ 1- ابرقدرت باید قدرت تجمعی داشته باشد به گونه‌ای که با تجمیع عناصر قدرت حول خود بتواند، مسایل را آنگونه که می‌خواهد، فیصله دهد. 2- ابرقدرت باید قدرت فیصله‌دهنده داشته باشد یعنی در زمان کوتاه بتواند یک بحران را مطابق منافع خود حل و فصل نماید 3- ابرقدرت باید بتواند قدرت اخلاقی ایجاد کند به این معنا که قدرت «اقناع‌کنندگی» آن بالا باشد به گونه‌ای که رفتار آن از سوی اکثریت کشورها بعنوان رفتاری قابل پذیرش مورد توجه قرار گیرد 4- ابرقدرت باید بتواند دشمنان و رقبای خود را تحت کنترل درآورده و رفتار آنان را «پیش‌بینی پذیر» نماید. بنابراین ابرقدرت زمانی ابرقدرت است که این چهار ویژگی را تا حد زیادی در خود جای داده باشد.

وقتی به آمریکا و حوادث و شرایط مرتبط با آن نگاه می‌اندازیم، در می‌یابیم که آمریکا در اکثر یا همه این شاخص‌ها دچار مشکل اساسی شده است. آمریکا نمی‌تواند اکثر کشورها را حول محور برنامه‌های خود جمع کند و از این رو از یک قدرت «آمره» به یک قدرت هماهنگ کننده تبدیل شده که در این نقش نیز با نقصان‌هایی مواجه می‌باشد. آمریکا قدرت فیصله بخشی به بسیاری از پرونده‌های بین‌المللی را ندارد. نمونه‌هایی از این موضوع عبارتند از: پرونده فلسطین، پرونده لبنان، پرونده سوریه، پرونده عراق، پرونده افغانستان و پرونده اوکراین. آمریکایی‌ها یک دوره 9 ماهه را برای انعقاد یک توافق بین دو طرف اسرائیلی و فلسطینی تعیین کردند.

این دوره در هفته قبل به پایان رسید اما مناسبات میان دولت نیم بند محمود عباس در رام‌الله و دولت نتانیاهو در تل‌آویو هیچ نشانه‌ای از بهبود نشان نمی‌داد. تفاهم فلسطینی- فلسطینی میان فتح و حماس که در هفته گذشته صورت گرفت عمق شکست آمریکایی‌ها را برملا کرد. پرونده سوریه و سه سال تلاش آمریکا برای کنار زدن جبهه مقاومت و دولت دمشق نمونه دیگری از عدم توانایی آمریکا در فیصله دادن به یک پرونده است. در مورد اینکه آمریکا در ایجاد اقناع و پذیرش اخلاقی نیز با دشواری‌های زیاد مواجه می‌باشد، کافی است به میزان مخالفت کشورها در دو سطح ملت‌ها و دولت‌ها با سیاست‌ها و عملکرد آمریکا نظر بیاندازیم. گفته می‌شود میزان نفرت از آمریکا در دهه 1970 در دنیا تنها 19 درصد بوده و حالا متوسط نفرت از آمریکا در جهان 70 درصد است.

کما اینکه هر سال بر تعداد کشورهایی که راه خود را از آمریکا جدا می‌کنند افزوده می‌شود. در مورد توانایی آمریکا در کنترل دشمنان و رقبای خود کافی است به صحنه‌های مختلف نگاه کنیم تا ببینیم نه تنها آمریکا قادر نیست در اکثر موارد رقبای خود را کنترل کند بلکه اکثر برنامه‌های مهم آمریکا توسط رقبا و دشمنانش قبل از آنکه به نتیجه‌ای برسد، خنثی می‌شود.

با این دقت کاملاً آشکار است که میان «آمریکای قدرتمند» و «آمریکای ابرقدرت» فاصله افتاده است و لذا می‌توان گفت، میان گزاره‌هایی که در اول یادداشت به آنها اشاره شد، تناقضی وجود ندارد. پذیرش این نکته ما را به یک نتیجه مهم رهنمون می‌شود: «اینک راههای متعددی برای حل مشکلات و حرکت به سمت پیشرفت وجود دارند و «واشنگتن» بهترین راه نیست، این درس بخصوص برای کشورهای خاورمیانه از موضوعیت بیشتری برخوردار است چرا که در میان حوزه‌های جغرافیایی، خاورمیانه از یک سو بیش از همه از سیطره آمریکا رنج برده و از سوی دیگر بیش از همه توانایی شکل‌دهی به یک قدرت در درون خود دارد.

اگرچه اجتماع کشورهای خاورمیانه بسیار مطلوب است اما در عین حال برای کسب موفقیت لازم نیست به انتظار اجتماع کشورهای این منطقه مهم حول اهداف مشترک باشیم. کشوری نظیر ایران می‌تواند با بهم رساندن تعدادی از کشورها این قدرت درون خاورمیانه‌ای را شکل بدهد کما اینکه طی 10 سال اخیر با برخورداری از یک جبهه منطقه‌ای توانسته است اکثر طرح‌های منطقه‌ای آمریکا را با شکست مواجه کند و یک قدرت درون منطقه‌ای را پایه‌گذاری نماید. تحولات همین روزها و تجربه برگزاری چندین انتخابات که با محوریت متحدین ایران انجام شده یا در آستانه انجام است به خوبی نشان می‌دهد که یک قدرت منطقه‌ای منهای آمریکا در این منطقه «نهادینه» شده است. این قدرت یک بعدی نیست بلکه دارای توانمندی‌های زیاد در عرصه‌های سیاست، فرهنگ، اقتصاد، ارتش و... است و بشارت دهنده برپایی یک تمدن تمام عیار است.

غلبه این جبهه حول محور ایران در بحران‌های عراق، سوریه، لبنان، یمن و... به خوبی نشان می‌دهد که منطقه خاورمیانه از شکل بسته تحت فرمان آمریکا به شکل فعال درآمده و هویت مستقلی را شکل داده است. البته این جبهه دشمنان خبیثی نیز دارد. به قتل رساندن روزانه ده‌ها کودک و زن و مرد در سوریه، عراق و... که توسط تروریست‌های تحت فرمان غرب و بعضی از سران دولت‌های عربی انجام می‌شود اگرچه خطرناک بودن تجربه مقاومت را برای آنان تداعی می‌کند ولی افق درخشان آینده را نیز نمایان می‌سازد.

آیا ما به روی دنیا خنجر کشیده‌ایم؟

کاظم انبارلویی در روزنامه رسالت نوشت:روزنامه رسالت؛۱۶ اردیبهشت

روزنامه ایران، ارگان دولت جمهوری اسلامی، دیروز تیتر اول خود را به این جمله اختصاص داد: "نمی‌خواهیم به روی دنیا خنجر بکشیم". این مطلب را رئیس‌جمهور محترم در دیدار با استادان نمونه دانشگاهی کشور مطرح کرده‌اند. یک سئوال کلیدی اینجا مطرح است و آن اینکه؛ "آیا ما به روی دنیا خنجر کشیده‌ایم؟" دنیا چیست؟ صاحبان آن کدامند؟ و طی بیش از سه دهه گذشته ما از این جماعت چه کشیده‌ایم و آنها با ما چه کرده‌اند؟

رئیس‌جمهور این بیان را به بهانه تعامل سازنده با جهان که در سیاست‌های اعلامی چشم‌انداز بیست ساله آمده است بیان کرده و توضیح می‌دهد؛ "آنچه من می‌فهمم این است که کشور با تقابل نمی‌تواند در دنیا موفق باشد و راه این دولت راه تعامل سازنده با دنیاست. اما وقتی ما حرف از تعامل سازنده می‌زنیم می‌گویند می‌خواهید با دنیا بسازید؟ نخیر پس می‌خواهیم در برابر دنیا خنجر بکشیم!"

آمریکا و چند کشور شرور جهان که مجهز به بمب اتم و سلاح‌های کشتار جمعی هستند اسم خود را گذاشته‌اند؛ "جامعه جهانی" و در گفتگوهای خود با ملت ایران و بیانیه‌های ضد ایرانی خود مرتب این واژه را تکرار می‌کنند. جامعه جهانی و یا به تعبیر رئیس‌جمهور،"دنیا" طی 50 سال اخیر و یا اگر دقیق‌تر بگوییم و به عقب برگردیم، طی 300 سال اخیر بر روی ملت ایران خنجر کشیده و بخش‌های عظیمی از خاک مقدس ایران را جدا کردند.مردم ایران در این مواجهه چه‌کار می‌توانستند بکنند به جز دفاع از شرف و استقلال و تمامیت ارضی و صیانت از پیشرفت کشور؟

ما یک ملت رها شده از دیو استبداد 2500 ساله به همت علما و دانشمندان و مراجع عالی‌قدر هستیم. خون هزاران شهید و ده‌ها هزار جانباز به پای درخت آزادی و عزت این ملت ریخته شده است. این دستاورد با تعامل سازنده با دشمنان اسلام، به دست نیامده است.وقتی دزدی وارد  خانه شده و نیمی از اثاث و اموال ما را زیر بغل زده و می‌خواهد برود، نمی‌توانیم بگوییم بیایید بنشینید "تعامل" کنیم و راهبرد ما هم در این تعامل "برد- برد" باشد!ملت ما داشت با دیو استبداد در داخل مبارزه می‌کرد تا شاهد آزادی را در آغوش کشد. آمریکا و شوروی و انگلیس و... پشت سر این دیو ایستادند و تا آخرین نفس از آن حمایت کردند. اما اراده ملت در برابر آنها پیروز شد. انقلاب با سرافرازی، نهادهای خود را پس از پیروزی مستقر کرد. آنها جنگ داخلی به راه انداختند. ما جز شعار (بخوانید دعای) مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروی چه می‌توانستیم بکنیم؟خداوند لطف کرد و دعای ملت مستجاب شد.

یک امپراتوری ظالمانه 74 ساله از هم پاشید. آنها جنگ تحمیلی عراق علیه ایران را به راه انداختند. ملت آرزوی مرگ برای صدام و هم‌پیمانانش کرد و البته در طلب این دعا و آرزو ایستاد، جنگید و فداکاری کرد. خداوند هم این دعا را مستجاب کرد و صدام در بدترین و خفت‌بارترین شکل ممکن کشته شد. با آنکه ما با سرسختی با آنها می‌جنگیدیم و آنها هم در بی‌رحمانه‌ترین شکل ممکن با به کار بردن سلاح‌های شیمیایی با ما جنگیدند، گفتگوهای صلح تعطیل نبود. قطعنامه 598 صد درصد به نفع ما بود و این قطعنامه محصول هوش سیاسی و دیپلماتیک دست اندرکاران گفتگو بود.

ما با پذیرش قطعنامه چیزی را از دست ندادیم و خدا لطف کرد مانند صلح حدیبیه همه چیز به دست آوردیم و دشمن همه چیز را از دست داد.کشورهای شرور، جنگ نرم را در دستورکار خود قرار دادند و در 18 تیر 78 و رخدادهای ناگوار 88 به روی ملت ایران خنجر کشیدند. اما آنها ناباورانه در برابر قیام تاریخی ملت در 23 تیر 78 و 9 دی 88 قرار گرفتند.ملت توانست خنجر فتنه رادر غلاف بصیرت خود کند و  فتنه‌گران را دچار لعن ونفرین الهی نماید.از جمله شرارت‌های همین چند کشور شرور که آقای رئیس‌جمهور از آنها به عنوان "دنیا" یاد می‌کند بهانه‌جویی آنها در مورد پیشرفت‌های هسته‌ای ایران و فناوری‌های نوین است. جمهوری اسلامی باب گفتگو را هیچ‌گاه بسته نگه نداشته و در سطوح مختلف با آنها گفتگو کرده است.

اما آنها چاشنی ترور را با گفتگوها همراه کردند و عزیزترین و شریف‌ترین دانشمندان کشور را به تیغ ترور و خنجرکشی سپردند. اما ملت و دانشمندان غیور ما ایستادند و کشور ایران به عنوان عضو باشگاه هسته‌ای جهان پذیرفته شد. آنها خنجر ترور را با زهر تهدید نظامی و حتی اتمی و نیز تحریم‌های اقتصادی آلودند. اما ملت و دولت ایران با افتخار ایستاد و آنها مجبور به عقب‌نشینی شدند چون اقدامات آنها هرگز نتوانست جلوی پیشرفت‌های هسته‌ای کشور را بگیرد.

این سخن رئیس‌جمهور که؛ "نمی‌خواهیم به روی دنیا خنجر بکشیم" در فضای ستم پیشگی چند دولت شرور علیه ملت چه معنا دارد؟ این سخن به این معناست که گویی ما به روی آنها خنجر کشیده‌ایم و آنها مظلومانه می‌گویند بیایید گفتگو کنیم!

این یک نوع سناریونویسی و کارگردانی برای تحریف تاریخ است. این سخن از یک دیپلمات پذیرفته نیست! این سخن حقوقی هم نیست! و حکایت از نوعی توهم و غلط‌اندیشی در صورت مسئله مناقشات ما با دشمنان اسلام و ایران دارد.

لحن رئیس‌جمهور در مواجهه با منتقدین در دیدار با استادان نمونه دانشگاه‌ها مقداری مودبانه و آرام‌تر شده بود و دیگر از نسبت دادن بی‌سوادی به منتقدان و تعابیر تحقیرآمیز خبری نبود. اما رئیس‌جمهور محترم شروطی را برای نقد سیاست خارجی دولت شمردند که باید آن را یک گام به جلو دانست. ایشان فرمودند: "اول دنیا را بشناسید بعد انتقاد کنید." و نیز فرمودند: "افرادی باید انتقاد کنند که دنیا، سیاست، حقوق و منطقه را بشناسند."

این حرف درستی است. اما سئوال این است که آیا شخص رئیس‌جمهور و تیم دیپلماسی کشور، دنیا، سیاست، حقوق و منطقه را خوب می‌شناسند؟ تقریبا همین تیم یک دهه قبل به "دنیا" (بخوانید چند کشور شرور) که مظهر شرارت و تهدید کننده اصلی صلح جهانی هستند اعتماد نمود و فعالیت‌های هسته‌ای کشور را تعطیل کرد. آنها تعهداتی دادند که به هیچ یک از آنها عمل نکردند. اعضای همین تیم و رئیس‌ دولت اصلاحات اعتراف کردند که آنها سر تیم کلاه گذاشتند. مستند این سخن را می‌توانید در فیلم "من روحانی هستم" ببینید. ملت ایستاد از خدعه ونیرنگ دشمن عبور کرد، قفل تاسیسات هسته‌ای را با کلید شجاعت و تدبیر گشود و موفق شد چرخه سوخت را تکمیل نموده و پلکان‌های پیشرفت را در غنی‌سازی اورانیوم یکی پس از دیگری طی کند و البته تعامل و گفتگو را حتی یک لحظه هم تعطیل نکرد.

اکنون دولت جدید با این دستاوردها بر سر میز مذاکره نشسته است. رئیس‌ دیپلماسی دولت گذشته هم اکنون رئیس سازمان انرژی اتمی است که خود از دانشمندان برجسته هسته‌ای کشور است. پس دو پهلو سخن گفتن که گویی در گذشته کارمان چاقوکشی علیه دنیا بوده و کاری نکردیم، خلاف مروت و انصاف است.

به نظرم رئیس‌جمهور باید از این تریبون‌ها بیشتر علیه دشمنان اسلام و ایران استفاده کند و آنها را متوجه زیانهای تداوم شرارت علیه ملت ایران نماید. به آنها تفهیم کند دنیا تغییر کرده است. جغرافیای فکری سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جهان دستخوش تحولات وسیعی شده است. زنگ افول سرمایه‌داری و لیبرالیسم در غرب مدت‌هاست به صدا در آمده و مارکسیسم هم پیش از این به موزه تاریخ پیوسته است. رژیم صهیونیستی از ضربه سه سیلی بزرگ در جنگ 33 روزه، 22 روزه و هشت روزه هنوز به خود می‌لرزد. بی تردید در سیلی چهارم چیزی از رژیم منحوس و نامشروع باقی نمی‌ماند.رئیس‌جمهور به نمایندگی از ملت بیدار ایران باید به اشرار جهانی تفهیم کند ملت ایران چون کوه ایستاده است و عمق استراتژیک قدرت جمهوری اسلامی محدود به مرزهای جغرافیایی آن نیست.رئیس‌جمهور باید به آمریکا و انگلیس و شرکای جنایتکار آنها تفهیم کند ما نیازی به بمب هسته‌ای نداریم. بمب خود را سال‌ها پیش از این ساخته‌ایم و با آن کاخ ستمگران را منهدم خواهیم کرد و ستم پیشگان تاریخ را به مذلت و خواری خواهیم افکند. بمب ما اعتقاد به خداوند قادر متعال است که قدرت او لایزال است.

تا خدا با ملت ماست هیچ قدرتی نمی‌تواند با آن مقابله کند. خدا بود که در صحرای طبس در آغازین روزهای پیروزی انقلاب، پوزه نخوت‌آلود آمریکایی‌ها را به خاک مالید.خدا بود که خرمشهر را آزاد کرد. خدا بود که پذیرش قطعنامه را بستری ساخت تا هم‌پیمانان صدام و به قول رئیس‌جمهور، دنیا مثل گرگ به جان هم بیفتند و همدیگر را پاره کنند و سرانجام این درگیری لاشه نیم خورده از صدام باقی بماند. خدا بود که ملت ایران را در جنگ نرم پیروز کرد و فتنه‌گران را رسوا ساخت. خدا با ماست. دست دنیا و دنیاطلبان به خدا نمی‌رسد و خدا به واسطه ایمان ملت دست دنیا(بخوانید آمریکا وانگلیس) را از ایران قطع می‌کند. رئیس‌جمهور باید به "دنیا"، "سیاست"، "منطقه" و "حقوق" از این زاویه نگاه کند، هر زاویه دیدی غیر از این با زاویه دید ملت،‌ انحراف دارد.

شما دلواپسید؟ ما بیشتر!

مسعود کاظمی در روزنامه قانون نوشت:روزنامه قانون؛۱۶ اردیبهشت

این روزها همه دلواپس شده‌اند. ظاهرا دلواپسی هم مد است و هم نان دارد. دلواپسی در ذات خود نه تنها بد نیست بلکه اتفاق مبارکی است، به خصوص وقتی پای آینده کشور در میان باشد. اما وقتی سوابق عملکرد دلواپسان را بررسی می‌کنیم باور اینکه پای منافع ملی در میان باشد کمی سخت است. دلواپسان امروز، حامیان دولتی بودند که در 8 سال از هر زاویه‌ای به عملکردش نگاه کنیم ذره‌ای نگاه ویژه به منافع ملی در آن یافت نمی‌شود. اگر به عملکرد دولت مورد حمایت دلواپسان و اطرافیانش در هر جایگاه و مقامی که بودند و هستند رسیدگی و آنها را وادار به پاسخگویی می‌کردند دیگر امروز دلواپسان خود را طلبکار نمی‌دانستند و دیگران را بدهکار. اصولا نقد کردن شرایطی دارد که باید رعایت شود.

کسانی که در مورد عملکرد گذشته خود کوچک‌ترین پاسخی نمی‌دهند و چون به عملکردشان رسیدگی نشده است اکنون بستانکار شده‌اند ابتدا باید نقش و تاثیر خود در خرابی‌های گذشته را پذیرفته و در قبال آن پاسخگو باشند و بعد به صف منتقدان بپیوندند. کسانی می‌توانند دلواپس مذاکرات هسته‌ای باشند که بدون غرض و بر اساس نگاه کارشناسی مذاکرات را مورد نقد قرار دهند تا مذاکره کنندگان از موضع بالا پای میز مذاکره حاضر شوند نه اینکه با تضعیف و تهدید بخواهند دست مذاکره کننده خودی را خالی کرده و طرف مقابل را در موضع برنده بنشانند. دلیل ناراحتی‌شان از اینکه به آنان دلواپسی‌نژاد گفته شده قابل درک نیست. مگر نه این است که در 8 سال گذشته تمام اعتبار کشور، نظام و زندگی مردم را قربانی رئیس دولت محبوبشان کردند، پس چرا به جای آنکه به این نام ببالند ابرو در هم می‌کشند؟

البته باید این دلواپسی را به فال نیک گرفت چرا که باعث شد مردم به جنب‌و‌جوش درآیند و ببینند که چه مواردی برای دلواپسی وجود دارد. آقایان، ما مردم ایران همه دلواپسیم. دلواپس چیزهایی که برگزار کنندگان همایش دلواپسی باید دلواپسش باشند اما به دلیل اینکه به فکر منافع سیاسی خود هستند و دغدغه کشور و مردم ندارند دلواپسش نیستند و به همین خاطر به سادگی با آینده کشور و زندگی مردم برای منافع جناحی خود بازی می‌کنند. اتفاقا ما بیش از آنها نگران توافق ژنو هستیم. دلواپسیم که موافقتنامه ژنو به توافق نهایی منجر نشود و کاسبان تحریم و دلواپسان از ادامه وضعیت فعلی بهره برداری کنند.

دلواپسیم که خدای ناکرده تفکر و منش دولت‌های نهم و دهم دوباره از گوشه‌ای سربرآورده و به قدرت برسد. دلواپسیم چون میزان فقر و فحشا از مرز خطر گذشته ‌است. دلواپسیم چون هر روز اطلاعیه فروش کلیه بر در و دیوار شهر می‌بینیم. دلواپسیم که مردم، هر روز بی‌تفاوت‌تر از دیروز می‌شوند. دلواپسیم  چون سال‌ها باید بدویم تا خسارات حاصل نوع مدیریت 8 سال گذشته را جبران کنیم.دلواپسیم چون اختلافات سیاسی داخلی رو به افزایش است و یک‌طرف خود را حق مطلق پنداشته و دیگران را یکسره نفی می‌کند. دلواپسیم چون زخم‌های سیاست داخلی از سال 88 تا کنون التیام نیافته است و عده‌ای همچنان نعره خود هل من مبارز سر می‌دهند. دلواپسیم چون پاکستان برداشت از جنگل‌های داخلی را متوقف کرده و آنچه احتیاج دارد وارد می‌کند اما برخی نمایندگان مجلس در کشور همایش برای سنگ‌اندازی در مسیر توافق ژنو برگزار می‌کنند.

گفته‌اند امروز نه سانتریفیوژ می‌چرخد و نه چرخ زندگی مردم. این جمله در نوع خود مغالطه‌ای بزرگ است. امروز سانتریفیوژ می‌چرخد اما بر خلاف گذشته. قبلا طوری می‌چرخید که میلیارد میلیارد دلار بیت‌المال را در جیب کاسبان تحریم و امثال بابک زنجانی و دیگران برخوردار از این جیب حرام می‌کرد حالا سانتریفیوژ بر عکس گذشته می‌چرخد و نه تنها دیناری به بابک و هم‌کاسه‌هایش نمی‌دهد که می‌گوید باید آنچه را به ناحق بلعیده‌اید باز پس دهید. همه حق دارند دلواپس باشند اما دلواپس ایران و عزت وعظمت آن ، نه دلواپس خود و دلتنگ 8 سال گذشته‌شان. به همین دلیل است که دولت را لحظه‌ای آسوده نمی‌گذارند تا مبادا به سراغ غارتگران بیت‌المال برود.

گام اول؛ شاید!

بهمن کشاورز . حقوقدان در روزنامه شرق نوشت:روزنامه شرق؛۱۶ اردیبهشت

سرانجام داستان اعلام اسامی بدهکاران بزرگ بانک‌ها به نقطه‌عطف رسید هرچند تا آنجا که به‌یاد دارم این نقطه‌عطف پیش از این هم تحقق پیدا کرده بود. اما این‌بار گویا به‌طور جدی، بالاخره این صورت اسامی به قوه‌قضاییه ارسال شده است.  گفتند کسی از کسی پرسید: نامت چیست؟ پاسخ داد: رستم! سوال‌کننده گفت راست می‌گویی یا می‌خواهی مرا بترسانی؟ صرف ارسال صورت اسامی که گفته می‌شود عمده بدهی به 20نفر نخست این فهرست مربوط است، گمان نمی‌رود خاصیتی داشته باشد و مشکلی را حل کند. زیرا نفس بدهکاربودن بدون اینکه اقدام مثبت قضایی از طرف بستانکار صورت گرفته باشد، هیچ فرآیند جدی‌ای را در پی ندارد.  تردیدی نیست که این مبالغ گزاف به افراد عادی و حتی صنعتگران، تجار و صاحبان حرف سازنده که پشت و پناه و ارتباطات «مفید» نداشته‌اند داده نشده است و بی‌گمان، این بدهکاران افراد «بی‌کس‌وکار» و معمولی نیستند.

ناچار اگر قبول داشته باشیم که توان اقتصادی، توانایی‌های دیگری را در پی دارد - که هیچ آدم عاقلی نمی‌تواند چنین چیزی را قبول نداشته باشد- لاجرم باید منتظر باشیم که توانایی‌های از جنس دیگر این بدهکاران، آثار خود را بروز دهد و اولین آن، علنی‌نشدن نام این افراد است. حال آنکه قطعا صرف اعلام اینکه فلان‌کس یا شخص، فلان‌قدر بدهکار است در صورتی که این بیان حقیقت داشته باشد، هیچ منعی ندارد. احتمالا گفته خواهد شد چنین اقدامی تزلزل اقتصاد و فرار سرمایه‌ها و واردنشدن سرمایه‌های خارجی به ایران را در پی دارد.

پاسخ این است که سرمایه‌های خارجی به‌قصد انتفاع مشروع به ایران وارد می‌شوند و اگر جز این باشد، بهتر است نشود. در عین حال ظاهرا در حال حاضر باید سراغ پول‌هایی را که تشکیل‌دهنده این بدهی‌ها هستند در خارج از مرزهای ایران گرفت زیرا اگر جز این بود، این بدهکاران در مقابل این فشار اجتماعی و بحث‌های مکرر، تاکنون ترتیبی برای ادای دین داده بودند.  تخصیص اعتبار و دادن ‌وام به کسانی که از بانک‌ها چنین تقاضاهایی می‌کنند مستلزم اعتبارسنجی و سپس گرفتن وثایق و تضمین کافی است. بدیهی است چک و سفته بدون پشتوانه غیرمنقول یا مثلا سهام و اوراق بهادار معتبر، نمی‌تواند وثیقه و تضمین دریافت اعتبار و وام باشد. اگر این بدهکاران با دادن وثایق و تضمینات کافی و معتبر، وام و اعتبار دریافت کرده‌اند اصلا دعوایی نداریم. می‌توانند با بانک‌های عامل قراری بگذارند و دین خود را ادا کنند. اما به حکم عقل، گمان نمی‌رود چنین باشد. یا میزان تضمین اخذشده، با اعتبارات دریافتی تناسب ندارد یا ممکن است اصولا اسناد مالی به‌جای وثیقه دریافت شده باشد.  در هر یک از این فروض، بررسی سلسله کارمندان و مدیرانی که پرداخت و تخصیص این اعتبارات با تصمیم و دستور آنان تحقق یافته است می‌تواند روشنگر خیلی از مسایل باشد مشروط بر آنکه این بررسی و تحقیق، تا انتها و بدون ملاحظه ادامه یابد.  آنچه مسلم است در قدم اول، ممکن است بانک مرکزی بتواند به استناد لایحه قانونی«ممنوعیت خروج بدهکاران بانک‌ها»، علی‌الحساب این افراد را ممنوع‌الخروج کند (البته اگر خارج نشده باشند).

اما اینکه حرکت بعدی در مورد آنان چه خواهد بود مطلبی است که جنبه موضوعی دارد یعنی ممکن است در مورد هر یک از این افراد، قوانین و ضوابط مختلفی اعم از مدنی یا کیفری قابل اعمال باشد. اعمال روش‌های مدنی ناچار مستلزم اقدام قانونی و قضایی بانک‌های طلبکار است اما برخی از عناوین کیفری - در صورتی که نتیجه بررسی‌های اولیه، اعمال آنها را ایجاب کند - می‌تواند از طرف دادستان آغاز شود.  به‌هرحال با توجه به اینکه تعداد این بدهکاران چنان است که احتمالا افراد و اشخاص گوناگونی را در میان آنها می‌توان یافت، ناچار باید چنین نتیجه گرفت که حرکت اخیر معاون اول رییس‌جمهور، اقدامی صرفا سیاسی نیست و ارتباطی به تسویه‌حساب‌های جناحی و گروهی ندارد و شاید گام اول در مسیر سالم‌سازی محیط و روابط اقتصادی باشد. به‌هرحال بازهم موقع را مغتنم شمرده که یادآوری کنم اجرای قانون مشهور به «از کجا آورده‌اید» مصوب 1337 می‌تواند در این زمینه راهگشا باشد.

چرا دلواپس‌ها مذاکرات را نشانه رفته اند؟

سیدعلی محقق در روزنامه ابتکار نوشت:روزنامه ابتکار؛۱۶ اردیبهشت

دور تازه مذاکرات هسته ای ایران و گروه 1+5 هفته آینده در وین برگزار می‌شود. این روزها تیم مذاکره کنندگان هسته‌ای کشورمان در ساختمان وزارت امور خارجه برای یکی از مهم‌ترین مراحل چانه‌زنی با نمایندگان 1+5 آماده می‌شود تا برای رفع دلواپسی‌های اکثریتی که روز 24 خرداد به دولت کنونی رای دادند، گام دیگری بردارند.
دیپلمات‌های هسته‌ای کشور در حالی به انجام آخرین ویرایش‌ها بر روی طرح پیشنهادی برای برداشتن گام نهایی و سرنوشت‌ساز مذاکرات مشغولند که همزمان ائتلافی از منتقدان شناسنامه دار و بی شناسنامه دولت، آتش‌باری انتقاد و کارشکنی در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی علیه دولت را به طور موقت متوقف کرده و با گردآوری همه توان و تجمیع آتش تهیه‌ای گسترده، انتقاد تمام عیار از روند مذاکرات هسته‌ای را در دستور کار قرار داده است؛ چرا که ظاهرا آنها هم دلواپسی‌های خاص خود را دارند!
نگاهی به وقایع دور و نزدیک نشان می‌دهد که مخالفان تندرو طی هشت ماهه اخیر کمتر فرصت و بهانه ای را برای به چالش کشیدن برنامه‌های دولت از دست داده اند و از هر بهانه‌ای برای به چالش کشیدن دولت بهره برده اند.
آنها که از قضا اکثرشان همزمان کارشناس فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و هسته ای هستند گاهی دلواپس سبد کالا شده اند و گاهی نگران سفره شام مهمانی همسر آقای رئیس جمهور بوده اند. گاهی روحانی را فیلم کرده اند و گاهی به ترجمه غلط سخنان وندی شرمن آمریکایی برای زیر سوال بردن ظریف استناد کرده اند. گاهی دست به دامن تاکسیرانان نجیب شهر شدند تا آنها را علیه مشاور روحانی بشورانند و گاه برای پیشبرد اهداف قدرت طلبانه خود، تمام قد خود را وقف تبلیغ برای جلوگیری از انصراف مردم از یارانه نقدی نمودند. گاهی در ماجرای گروگانگیری سربازان کشور نعل وارونه زدند و گاه...
از قضا گروهی از این جماعت، عقبه، شناسنامه و وزن سیاسی مشخصی در سپهر سیاست کشور دارند و گروهی دیگر اصرار دارند با هویتی غیر از آنچه هستند در این سپهر حضوریابند.

یافتن هویت و شناسنامه گروه دوم اگرچه کار سختی نیست اما معمولا باید به همین که خود می‌گویند قناعت کنیم و با همین هویت ردپای آنان را از قم تا تهران را جستجو نماییم.
در هر حال نگاهی به عملکرد هشت- نه ماهه دولت روحانی نشان می‌دهد که دیپلماسی دولت یازدهم اصلی ترین نقطه قوت پاستور در دوران جدید بوده است و برنامه دولت برای بسامان کردن حوزه سیاست خارجی- به ویژه در بحث مذاکرات هسته ای- تاکنون مطابق برنامه پیش رفته است. در مقابل در برخی از دیگر حوزه‌ها مانند سیاست داخلی، امور فرهنگی و مسائل اجتماعی همه چیز مطابق برنامه و یا انتظار افکار عمومی پیش نرفته است.

انگار که پیشبرد برنامه‌های اولیه آقای روحانی و تحقق مطالبات رای‌دهندگان در این حوزه‌ها دشوارتر از آن است که باید باشد. درجاهایی کار به کندی پیش می‌رود و در جاهایی انگار اصلا قرار نیست اتفاق تازه ای بیفتد. در این بین بهبود اوضاع اقتصادی کشور یکی از اصلی ترین مطالبه‌های مردم از دولت روحانی بوده و مقایسه شرایط کنونی شاخص‌های مهم اقتصادی با تابستان گذشته نشان می‌دهد که طی هشت ماهه گذشته گشایش زیادی در امور به وجود آمده است و پس از دیپلماسی، پیشرفت اقتصادی کشور را می‌توان دومین نقطه قوت دولت یازدهم لقب داد. اما در ادامه این مسیر برنامه‌های دولت برای سرو سامان دادن به میراث ناجور به جا مانده از دولت دهم و ماجرای هدفمندی یارانه‌ها کار را طی هفته‌های اخیر برای دولتمردان کشور سخت کرده است. مردان اقتصادی روحانی ناگزیرند از یک سو تیغ جراحی را به یکی از حیاتی‌ترین شریان‌های اقتصادی کشور نزدیک کنند و از سوی دیگر هم مراقب علایم حیاتی این اقتصاد بیمار باشند و هم درد و دیگر عوارض مقطعی ناشی از این عمل را تسکین دهند.

بدیهی است که در چنین شرایطی باید شاهد تب و التهاب موضعی و کوتاه مدت در جاهایی از اقتصاد کشور باشیم. از قضا یکی از موثرترین راهکارها برای کاهش این التهاب و بازگشت ثبات و آرامش در این حوزه، برداشتن یک گام مهم دیگر تا توافق جامع هسته ای و تداوم پیدا کردن توفیقات دولت در عرصه سیاست خارجی است.
بدیهی است در صورت موفقیت تیم مذاکره کننده در بحث تدوین پیش نویس توافق جامع هسته ای، نزدیک‌تر شدن دیدگاهها در وین و احتمالا نهایی شدن نگارش توافقنامه، جو روانی و فضای منفی ناشی از اجرای فاز دوم هدفمندسازی یارانه‌ها تا حد زیادی شکننده می‌شود و اقتصاد کشور با کاهش التهاب نرخ ارز، رفع بخشی از تورم کاذب و موضعی اخیر را شاهد خواهد بود. مخالفان تندروی دولت نیز دریافته اند راه قطعی موفقیت دولت در سایر عرصه‌ها و به خصوص عرصه اقتصادی از دیپلماسی هسته‌ای می‌گذرد و اگر با نهایی شدن توافق ایران با 1+5 به تدریج تحریم‌ها برداشته شود و روابط تهران با پایتخت‌های دور و نزدیک کشورهای جهان رو به گرمی بگذارد، دیگر نه در عرصه اقتصاد و نه در دیگر حوزه ها، فرصتی برای به کرسی نشاندن مخالف‌خوانی‌ها و همراه کردن بدنه اجتماعی جامعه با خود نخواهند یافت. از سوی دیگر آنچه که طی یک دهه اخیر باعث جان گرفتن و فربه شدن این طیف شبه سیاسی در کشور شده نیز به نوعی ریشه در نوع نگاه دولت‌های نهم و دهم به پرونده هسته ای داشته است.

دولت گذشته با روی باز و آغوش گشاده هرآنچه که فشار و تحریم بین‌المللی بود را یکجا خرید و گروهی از منتقدان فعلی از قِبَل تحریم‌های ناشی از عملکرد دولت‌های نهم و دهم طی هفت هشت سال گذشته کار و بار اقتصادی گسترده ای از چین تا ماچین برهم زده اند. جمعی دیگر هم، همراهی و همپایی نظری و شعاری با سیاست‌های جریان حاکم طی هشت سال گذشته را به کسب و کاری بلند مدت برای خود بدل نموده بودند. از این رو است که این دو گروه همه توان خود را معطوف به یافتن موضعی شکننده و پاشنه آشیلی در اصلی ترین نقطه قوت دولت یعنی دیپلماسی نموده اند تا شاید هم راه را بر توفیقات بعدی دولت سد کنند و هم بار دیگر کسب و کار از دست رفته خود را به مدد تحریم‌های خارجی و شعارها و بیانیه‌های داخلی رونق دهند.

کد خبر 258585
منبع: همشهری آنلاین

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز