یکشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۲ - ۰۷:۵۷
۰ نفر

همشهری آنلاین: مذاکرات ژنو ۲، ارتباط با آمریکا و همچنین کشته شدن گوزن زرد در پارک پردیسان از جمله اتفاقاتی بودند که در ستون سرمقاله‌ برخی از روزنامه‎های امروز-۶بهمن-جای گرفتند.

روزنامه شهروند با تیتر«فراتر از یک افتضاح» به موضوع نشست ژنو 2 پرداخت و آورد:روزنامه شهروند؛۶ بهمن

دعوت دبیرکل سازمان ملل متحد از ایران برای شرکت در کنفرانس ژنو ۲ که به ظاهر برای حل بحران سوریه برگزار شده است و بعد از آن پس‌گیری این دعوت در فاصله‌ای اندک، نشان از چه داشت؟ یکی از خبرگزاری‌های بین‌المللی آن را «افتضاح دیپلماتیک» نامیده است، ولی به نظر می‌رسد که این اتفاق فراتر از یک افتضاح دیپلماتیک باشد، چراکه نشان داد کسانی خود را متولی حل این بحران فاجعه‌بار کرده‌اند که قادر به اتخاذ یک تصمیم درست نیستند. دعوت از ایران به‌عنوان موضوعی است که ماه‌ها در مرکز بحث و گفت‌وگوی سیاسی بوده است.  وقتی که آنان تا این حد در مسیر خطا هستند که در کمتر از ۲۴ ساعت تصمیم به این مهمی ولی ساده را تغییر می‌دهند، چگونه می‌توانند برای برون‌رفت از بحران عظیم و پیچیده سوریه که کلاف آن نیز هر روز سردرگم‌تر می‌شود، راه‌حلی ارایه کنند؟

از سوی دیگر ممکن است بگوییم که لغو این تصمیم بیش از آن که ناشی از عدم اطلاع از ماهیت آن باشد، به دلیل فقدان اختیار دبیر کل سازمان ملل بوده است.  این نیز مشکلی را حل نمی‌کند و توجیه مناسبی نیست، و حتی بر مشکلات می‌افزاید.  وقتی که دبیر کل سازمان ملل متحد در این حد واجد اختیار نیست (هرچند روی کاغذ این اختیار دست اوست) که یک کشور را دعوت کند، این سازمان چگونه می‌تواند گام‌های مهم‌تری را در جهت حل معضلات جهانی ازجمله بحران سوریه بردارد؟

به‌‌رغم ۲ نکته فوق، ایراد اصلی به این تصمیم آقای دبیر کل یا سردمداران اصلی کنفرانس چیز دیگری است.  این اقدام نشان داد که سردمداران واقعی کنفرانس نه‌تنها در پی حل پایدار و ریشه‌ای بحران سوریه نیستند، بلکه کماکان در پی تشدید و تعمیق این بحران عظیم انسانی هستند.  همچنان که نتایج کنفرانس اول هم نشان داد هیچ گام مؤثری برای حل برنداشتند، بلکه با زیر پا گذاشتن تصمیمات آن کنفرانس و ارسال اسلحه‌های غیرقانونی برای مخالفان فراملیتی سوریه، بر آتش جنگ داخلی این کشور دمیدند. ولی بهترین دلیل برای این که آنان خواهان حل مساله نیستند، عدم دعوت از ایران است.  چرا که مطابق واقعیات موجود و حتی بنا بر ادعای خودشان، ایران یکی از اصلی‌ترین بازیگران منطقه‌ای به‌ویژه در سوریه، است. حال چگونه ممکن است بازی را در غیاب چنین بازیگری حل کرد؟! وقتی کشورهایی مثل اندونزی و عمان و بسیاری دیگر در این کنفرانس حضور دارند که معلوم نیست چه نقش و اثری در این بحران می‌توانند داشته باشند، ولی از ایران دعوت نمی‌شود، چیزی جز اراده دعوت‌کنندگان اصلی در بقای بحران موجود نشان داده نمی‌شود. این که سردمداران اصلی این کنفرانس با ایران اختلاف دارند، چه ربطی به حضور در این کنفرانس دارد؟ مگر با روسیه یا حتی دولت سوریه اختلاف ندارند که آنان در کنفرانس حاضر هستند؟

گفته‌اند که ایران باید نتایج کنفرانس اول را می‌پذیرفت.  اول این که مگر آن نتایج ازجمله عدم ارسال اسلحه به گروه‌های مخالف به مرحله اجرا درآمد که ایران باید آنها را بپذیرد؟ کنفرانس اول به دلیل عدم اجرای تصمیماتش شکست خورده است.  به علاوه چرا ایران در کنفرانس اول دعوت نشد؟ خب حتما می‌خواستند یک کنفرانس خودمانی درست کنند بعد حضور در موارد بعدی را مشروط به پذیرش نتایج کنفرانس اولیه کنند!! دستاورد کنفرانس اول در غیاب ایران چه بود که کنفرانس دوم به نتیجه بهتری برسد؟ سردمداران اصلی کنفرانس نه می‌خواهند و نه حتی می‌توانند بحران سوریه را حل کنند، چون در پی منافع خودشان و نه منافع ملت سوریه هستند و طبیعی است که حضور ایران هم در چنین کنفرانسی نه به نفع آنان خواهد بود و نه به نفع ایران.  ایران فقط ‌باید در کنفرانسی شرکت کند که اراده‌ای برای حل منصفانه و مبتنی بر منافع همه کشورهای منطقه و از همه مهم‌تر ملت واحد سوری شکل بگیرد و خاک این کشور از وجود تروریست‌های سلفی پاک شود. تروریست‌هایی که هر روز بیش از پیش اخبار نگران‌کننده‌ای درباره اقدامات آنان به تصویر کشیده می‌شود.

متأسفانه نحوه رفتاری که در این کنفرانس شد، وجهی از ماهیت نظام بین‌الملل را نشان داد که در عرصه شعار و زبان طرفدار صلح و آرامش و مخالف افراط‌گری هستند، ولی در هنگام عمل حاضرند منافع خود را بر هر چیزی ترجیح دهند، حتی اگر این چیزها برطرف کردن درد و رنج و قتل و غارت از میلیون‌ها انسان بی‌گناه باشد.

آزمون‌ وعده‌ها

حسین شمسیان در ستون یادداشت روز روزنامه کیهان به عملی کردن وعده‌های رئیس جمهور پرداخت و نوشت:روزنامه کیهان؛۶ بهمن

عبور از هیجانات ایام انتخابات و ورود جامعه به بستر آرام و معمول زندگی و مواجه شدن دولت منتخب با نیازهای جاری و روزمره مردم، بهترین محک برای آزمون وعده‌ها و قول‌های انتخاباتی است.

صد البته در کوتاه‌ مدت نمی‌توان انتظار داشت که همه وعده‌ها محقق شده و مردم به آنچه در نظر داشته‌اند برسند. حتی منصفانه باید گفت ممکن است برخی وعده‌های دولت‌ها به دلایلی که از اختیار آنها خارج است هرگز اجرایی نشود و نباید آنها را به خاطر وعده‌ای که با مانعی پیش‌بینی نشده از دایره عمل خارج شده، سرزنش کرد. اما در این بین یک چیز را باید بپذیریم و آن این که صرف‌نظر از زمان‌بندی و اجرای وعده‌ها، هر دولتی باید برای تحقق وعده‌هایش، «برنامه» داشته باشد و این موضوع حتی در روزهای نخست یک دولت هم قابل راستی‌آزمایی است و نکته مهم دیگر، همراهی با مردم است که پایه صلاح و فلاح هر دولت است. با این مقدمه می‌توان دولت یازدهم را تا حدودی قابل قبول به ارزیابی نشست ،‌اگرچه این ارزیابی در گذر زمان قابل تغییر خواهد بود.

واقعیت این است که اظهارات و اقدامات برخی مقامات دولتی به روشنی و البته دردمندانه حکایت از آن دارد که بر خلاف آن همه هیاهو و  ادعای به کارگیری نخبگان و فرهیختگان، برنامه و راهبرد مشخصی برای تمشیت امور کشور  در پی ندارد! در بسیاری از موارد علی‌رغم وعده همراهی و همدلی با مردم، پاسخ‌های مناسبی به درخواست‌های منطقی و طبیعی آنان داده نمی‌شود. نمونه‌های این روش یعنی پاک کردن صورت مسئله و تحکم‌آمیز با مردم سخن گفتن بسیار است که صرفا جهت یادآوری به چند مورد آن اشاره می‌شود؛

1- گفته شد که «کلید» تدبیر، کارکردی غیر از «داس» دارد و قرار نیست مدیران با «اتوبوس» جابجا شوند. زمان زیادی برای آزمون این سخن لازم نبود. امروز و کمتر از شش ماه از استقرار دولت یازدهم بیش از 2600 تن از مدیران کشور عوض شده‌اند! که در نوع خود رکوردی بی‌نظیر در تاریخ مدیریت کشور است و البته هنوز تمام نشده و عده‌ای در سودای فشار برای  تغییر مسئولان دیگری نیز  هستند و البته از سخن یکی از وزرا برای متابعت قوه قضائیه از دولت هم نمی‌توان چشم‌پوشی کرد! این یعنی بدعهدی با مردم و سوزاندن ریشه‌های اعتماد مردمی که امید دارند مدیران خلاق و با تجربه، فارغ از جناح‌بندی‌ها، کماکان در خدمت کشورشان باشند نه آن که به قول نایب رئیس مجلس شورای اسلامی، کار به عوض کردن سرایدار مدارس هم برسد! اکنون باید پرسید این بود آن وعده کلید و داس!؟

2- برخورد انفعالی با مشکلات جامعه و پاک کردن صورت مسئله یکی از تلخ‌ترین و ناپسندترین رفتاری است که ممکن است با مردم صورت پذیرد. در روزهایی که تهران در فشار آلودگی از نفس افتاده و همه از پیدا کردن راه علاجی برای آن سخن می‌گویند، معاون رئیس جمهور که بنا به وظیفه ذاتی‌اش متولی چاره‌اندیشی برای محیط زیست مردم است در اظهارنظری شگفت‌آمیز و باورنکردنی، بالاترین راهکار خود را به مردم ارائه می‌کند و می‌گوید برای نجات از آلودگی هوا، از تهران بروید! واقعا این اظهارات مشعشع نیازمند در اختیار داشتن دستگاهی عریض و طویل تحت عنوان سازمان حفاظت محیط زیست است!؟ این سخنان به روشنی ثابت می‌کند که معیار و ملاک انتخاب و به کار گماردن افراد، سیاسی‌کاری و قبیله‌گرایی است نه تخصص و توانمندی! چرا که به یقین یک دانشجوی رشته محیط زیست هم چنین سخنانی را بر زبان نمی‌آورد و مردم را از برنامه‌ریزی و تدبیر و امید ناامید نمی‌کند!

3- برخورد تحکم‌آمیز با درخواست‌های منطقی مردم که براساس وعده‌های انتخاباتی شکل گرفته است نیز از نامناسب‌ترین رفتارهایی است که شاهد آن هستیم یقینا درخواست برای تعدیل قیمت و افزایش کیفیت خودروهای داخلی که عامل بسیاری از تصادفات جاده‌ای و آلودگی‌های زیست‌محیطی است، انتظار ناحق و ناروایی نیست. اما پاسخ وزیر محترم صنعت، آب سردی بود بر این انتظار به‌حق! او در برخوردی تحکم‌آمیز اظهار می‌دارد که اگر نرخ دلار در بازار آزاد 2500 تومان هم بشود قیمت خودروهای تولید داخل کاهش نمی‌یابد! به‌راستی مخاطب این سخنان که کسی جز مردم نیست چه فکری با خودش می‌کند!؟ آیا نمی‌گوید قبل از انتخابات وعده بهبود کیفیت و کاهش قیمت‌ها بود و امروز سخن دیگری در میان است؟!

4- و بالاخره کتمان حقایق از مردمی که قرار بود دانستن حقشان باشد و برخورد تحکم‌آمیز با صداهای منتقد موضوع دیگری است که نمی‌توان به سادگی از کنار آن گذشت. نمونه ساده آن، همین توافقنامه پرحاشیه و غیراصولی ژنو است که دائم تاکید بر محرمانه بودن محتوای آن و توصیه به نپرداختن به آن می‌شود! آنقدر محرمانه که حتی نمایندگان مردم هم چیز زیادی از آن نمی‌دانند! مثلا به مردم می‌گویند که براساس توافقنامه غنی‌سازی 5 درصد ادامه دارد اما نمی‌گویند براساس همان توافقنامه،  ادامه غنی‌سازی، یعنی حق قانونی کشورمان و میزان و محل آن موکول به توافق 5+1 آنهم بر اساس اعلام نیاز از جانب آنهاست. آیا این خوشحالی و ذوق‌زدگی دارد!؟ و این یعنی به زانو درآوردن ابرقدرت‌ها!؟ تلخ‌تر آنجا می‌شود که به مردم می‌گویند: لطفا نفهمید! آن یکی منتقدان را با لبوفروش و راننده تاکسی مقایسه می‌کند و دیگری پرسش و انتقاد مردم در رسانه‌ها را حرف بزرگی که از دهان بچه بیرون آمده می‌داند و با حربه تحقیر به آنها پاسخ می‌دهد!

اکنون به ابتدای این نوشتار برگردیم. ظاهرا برنامه‌ای برای برون‌رفت از مشکلات وجود ندارد و آنچه ذکر شد، نه تحلیل بلکه عین اظهارات برخی مقامات ارشد دولتی بود که منصفانه در معرض قضاوت خوانندگان محترم قرار گرفت و صد البته مصادیق فراوان دیگری هم وجود دارد که به آنها نمی‌پردازیم.

یقینا انتظار نداریم مسئله آلودگی هوا ظرف شش ماه حل شود اما انتظار داریم به جای دعوت مردم به کوچ از تهران، یک برنامه 2 صفحه‌ای برای رفع این مشکل ارائه شود. انتظار نداریم خودرویی که بی‌جهت و غیرمنطقی به چند برابر مشابه خارجی فروخته می‌شود 6 ماهه ارزان شود اما انتظار داریم به جای حرف زدن به شیوه دلالان، از یک برنامه منطقی افزایش کیفیت و کاهش قیمت- حتی در طی چند سال- خبر بدهید. و بالاخره انتظار نداریم که همه دشمنان قسم خورده مردم- همان‌ها که تندترین تحریم‌ها را بر ما تحمیل کرده‌اند- محرم راز باشند ولی مردم حتی از دانستن متن فارسی توافقنامه محروم و آنها هم که دانسته‌اند و لب به سؤال گشوده‌اند با لبوفروش و راننده تاکسی- که افرادی با شرافت و زحمتکش‌اند- و یا کودک خوانده شدن، تحقیر شوند. آیا این سخنان را شما نگفته‌اید!؟

بوی خون می‌آید

محمدعلی اینانلو در روزنامه اعتماد با اشاره به کشته شدن گوزن زرد در پارک پردیسان نوشت:روزنامه اعتماد؛۶بهمن

به خاطر اتفاقاتی که در چند روز گذشته در فضای مجازی و اینترنتی افتاده و دلگیرم کرده بود تصمیم داشتم که دیگر نگویم و ننویسم، خود را بازنشسته کنم، گوشه دنجی و کتابی و آفتابی، دیگر هیچ، هر چه تا به حال گفته و نوشته‌ام کافی است. اگر می‌خواست نتیجه‌یی داشته باشد پس از 30 سال باید معلوم می‌شد اما گاهی احساس مسوولیت حرفه‌یی و اجتماعی و دیدن روشن آینده هر گونه توبه و ترکی را می‌شکند. چند روز پیش اتفاق شرم‌آوری افتاد، یک گوزن زرد به ضرب گلوله در پارک پردیسان کشته شد، اتفاقی تاثرآور بود و البته دارای پیام. حیوان کشته شده «گوزن زرد» گونه‌یی در حال انقراض، محل کشته شدن «پارک پردیسان» نقطه مرکزی حفاظت از حیات وحش ایران، پیام روشن است و نیاز به هیچ گونه شرح و تفسیری ندارد، پیدا کردن مرتکبین هم کار مشکلی نیست، در مدت کوتاه گذشته در جایی از کشور، به ویژه در استان تهران، کجا میان ماموران و دیگران درگیری رخ داده یا چه کسی به ناحق اخراج شده، نگاهی به این پرونده‌ها زحمت زیادی ندارد، دوم اینکه اسلحه از چه نوعی بوده، این را کارشناسان خواهند گفت اما چنان که من از صفحه تلویزیون زخم‌های گردن حیوان را دیدم اسلحه‌یی که گوزن زرد با آن کشته شده از نوع کالیبرهای سبک است 222 هورنت، 22 مگنوم یا حداکثر 243 که پیدا کردن صاحب این سلاح هم مشکل نیست به شرطی که قاچاق نباشد. سلاح حتما اتوماتیک یا نیمه اتوماتیک بوده چون هیچ شکارچی زبده‌یی نیست که بتواند قبل از افتادن حیوان 3 یا 4 گلوله به گردن او بزند، بنا به گفته نگهبان در تلویزیون، ضارب بخشی از فنس را خوابانده و به داخل آمده که اگر اینچنین است احتمال وجود اسلحه کمری اتوماتیک هم هست به ویژه که اگر گلوله‌ها از آن طرف بیرون نرفته باشند. اما چاره کار چیست، مسلما همه‌چیز هست به جز آن گونه که مدیرکل محیط زیست استان تهران در تلویزیون سخن گفت. حرف‌های احساساتی و ناپخته، حرف‌هایش متاسفانه بی‌آنکه خود بداند بوی خون می‌داد، خون انسان و حیوان، من به راستی ترسیدم، همان ترسی که در سال 72نیز احساس کردم، در آن موقع حتی یک محیط‌بان یا شکارچی هم کشته نشده بود اما می‌شد احساس کرد به خاطر حرف‌ها و کارهای ناپخته برخی از مسوولان وقت سازمان محیط زیست این اتفاق خواهد افتاد.

در آن موقع سردبیر مجله شکار و طبیعت بودم، سرمقاله‌یی نوشتم با عنوان «امکان اجرای قانون» و در آن مقاله در‌گیری‌ها و کشته شدن محیط‌بانان را پیش‌بینی کردم، حضرات به جای شنیدن و اندیشیدن برآشفتند، ناسزا گفتند و حتی رییس وقت سازمان تهدید کرد که «در مجله را گل می‌گیرد» گوش نکردند و نتیجه همانی شد که باید می‌شد، کشته شدن 113 محیط‌بان، تعداد زیادی شکارچی و چند محکوم به اعدام.

بیایید سیری در تاریخ نزدیک داشته باشیم، زمانی که کانون شکاربانی و نظارت بر صید تاسیس شد، از ژاندارمری عده‌یی مامور قلچماق را به کانون آوردند، آنها هم با همان فرهنگ ژاندارمی اقدام به بگیر و ببند و کتک و ضرب و شتم کردند، نتیجه برعکس شد، لجبازی نیز به شکار افزوده شد و این خطرناک بود، زیان این رفتارهای غلط مستقیما متوجه حیوانات شد، شکارچی‌ها حیوانات حلال و حرام را زدند و جسد آنها را شبانه به محوطه پاسگاه‌های شکاربانی پرت کردند، صبحی نبود که شکاربانان با انبوهی از کله و دست و پای آهو و لاشه حیوانات و پرندگان دیگر در محوطه پاسگاه‌شان روبه‌رو نشوند - یکی از دلایل کاهش شدید جمعیت آهو تا حد انقراض همین لجبازی‌ها و رفتارهای غلط بود - قدیمی‌ها یادشان هست، اما به تدریج که محیط‌بانان تحصیلکرده روی کار آمدند این رویه به آرامی تغییر کرد، در بیابان شکارچی و شکاربان روبه‌رو می‌شدند، با ادب و روی گشاده سلام علیک و احوالپرسی می‌کردند، با هم چای می‌خوردند، اگر طرفین چیزی نیاز داشتند از هم می‌گرفتند، اگر ماشین‌شان دچار اشکال بود به هم کمک می‌کردند، پروانه‌های شکار کنترل می‌شد و از هم خداحافظی می‌کردند، فرهنگ حیوان‌کشی انتقامجویانه به تدریج فراموش شد تا دهه هفتاد که باز هم به خاطر حرف‌ها و کارهای ناپخته، فرهنگ مذموم «شکار به دلیل انتقام» و لجبازی شروع به زنده شدن کرد که آخرین آن کشته شدن گوزن زرد پارک پردیسان است که آن هم تمام ماجرا نیست و همین چند روز گذشته نیز کله‌های سه شکار به داخل محوطه محیط زیست یکی از شهرستان‌ها پرتاب شد.

گوزن زرد کشته شد اما چاره کار برای عدم تکرار آن چیست؟ مسلما چاره عاقلانه و منطقی کار نوع صحبت کردن و پیام تند مدیرکل محترم محیط زیست استان تهران نیست، ایشان در محل کشته شدن گوزن زرد پیامی داد که شبیه اعلان جنگ بود، ایشان به شکارچیان و متخلفان در واقع اعلان جنگ داد اما جنگی نابرابر، جنگی که زیان‌های آن متوجه حیات وحش و تبعات آن در بیابان دامنگیر محیط‌بانان خواهد شد، آقای مهندس حیدرزاده عزیز، آقای دکتر کیخا، خانم دکتر ابتکار، مشاوران، مدیران لطفا به جای عصبانی شدن لحظه‌یی بیندیشید. شما سازمان را و محیط‌بانان را درگیر جنگی نابرابر می‌کنید، یک محاسبه کوتاه نشان می‌دهد که لشکر شما با احتساب بیمار و گرفتار و غیره حداکثر سه هزار نفر است با پاسگاه، ماشین، لباس و رفت و آمد مشخص و محدود، لشکر «دشمن» اما چند میلیون نفر است.

همه مسلح به سلاح پیشرفته، سوار بر اتومبیل‌های جدید، پخش در سراسر دشت‌ها، جنگل‌ها و کوه‌های گسترده ایران، با لباس‌های گوناگون و رفت و آمدها و رفتارهای نامشخص و بی‌زمان چراغ خاموش، پای کوه در سکوت شب رو، لطفا لحظه‌یی بیندیشید، آنها با کشتن گوزن زرد در مرکز تهران و در میان محوطه محصوری که دفتر اصلی رییس سازمان، معاونان و مشاوران اوست برای شما پیام دارند و حتی این پیام متاسفانه با خون روی پوست گوزن زرد نوشته شده است، دوستان عزیز! لطفا عصبانی نشوید و با کمک چند جوان احساساتی روی سایت‌ها به جای اینکه مرا به باد دشنام و ناسزا بگیرید، لختی منطقی بیندیشید.

اتفاقاتی که در بیابان می‌افتد لزوما همانی نیست که در پردیسان اندیشیده می‌شود، این اعلان جنگ نا برابر را پس بگیرید، احساساتی نشوید با آدم‌های با تجربه مشورت کنید. تصمیم درست بگیرید و حرف‌های منطقی بزنید. نگذارید که آمار 113 محیط‌بان شهید بالاتر برود، دیگر بس است، این موضوع بسیار جدی‌تر از آن است که ناپخته مدیریت شود.

کد خبر 247164

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز