رستم فلاح: کتاب اسلام و همزیستی مسالمت آمیز با عنوان کامل "اسلام و همزیستی مسالمت‌آمیز‌: چالش جهان مدرن برای زندگی؛ راهبردها و موانع" را انتشارات "به آفرین" در تابستان ۱۳۹۲ در ۱۰۰۰ نسخه و در ۳۲۸ صفحه چاپ و روانه بازار نشر کرد.

علی اکبر علیخانی

مولف این اثر دکتر علی اکبر علیخانی دانشیار دانشگاه تهران است. این کتاب مرکب از 9 فصل، یک مقدمه، نمایه‌ها و فهرست‌هاست.

ساختار اصلی کتاب:

عناوین 9 گانه کتاب عبارتند از: (1) کلیات و مفاهیم، (2) راهبردهای نظری و معرفتی همزیستی، (3) راهبردهای انسانی و اخلاقی همزیستی، (4) راهبردهای سیاسی و قانونی همزیستی، (5) راهبردهای پیش برنده و راهگشای همزیستی، (6) راهبردهای عینی و عملی همزیستی، (7) تحلیل آیات جهاد و جنگ‌های پیامبر (ص)، (8) علل و ریشه‌های تفسیرهای غیر مسالمت‌آمیز از اسلام و (9) منظومه همزیستی مسالمت‌آمیز .

مفروضات:

کتاب حاضر «سه واقعیت/ اصل» را، که منطقا مقدم بر همه مباحث کتاب معرفی می‌شود، مفروض گرفته و به رسمیت می‌شناسد:

(1) اصل گوناگونی و تنوع انسانها، (2) ضرورت زندگی با «دیگران»، به ویژه در دنیای کنونی، (3) همزیستی غیر مسالمت‌آمیز یا تندروی، افراط‌گری، خشونت و خونریزی در وضعیت موجود. نویسنده قبل از اصل سوم، اصل دیگری را هم درمیان آورده که اصول وی را به چهار رسانده، اما بین اصل سوم و چهارم کتاب تمایز روشنی دیده نمی‌شود.

تا اینجا، تذکر سه نکته لازم است:

1. نویسنده محترم حتما عنایت دارند که به رسمیت شناختن تنوع اعتقادی و خُلقی که امروزه بهانه خشونت‌ورزان است، لزوما، نتیجه منطقی به رسمیت شناختن تنوع فیزیولوژیکی و خَلقی نیست و اثبات تلازم نیازمند مباحث بیشتری است.

2. همچنین، ضرورت زندگی با دیگران، - از نگاه خشونت‌ورزان - دلیل موجهی برای همزیستی مسالمت آمیز نیست.

3. آیا «‌همزیستی مسالمت آمیز» مسأله «جهان مدرن» است؟! عنوان فرعی کتاب که چنین پیامی دارد. بنابراین، در نگاه نخست، به نظر می‌رسد که نویسنده باید، به طور جدی، با نسبت آن دو مفهوم درگیرشده باشد، اما چنین نیست. تنها نقطه اتصال این اثر با «جهان مدرن»، افزایش تنوع جمعیتی (با عقاید، فرهنگ، قومیت‌ها و مذاهب گوناگون) در جوامع مدرن است؛ که گویی به نظر نویسنده، بستر بروز خشونت را فراهم کرده است. اینکه تنوع جمعیتی در جهان مدرن، اساسا، ظرفیت همزیستی مسالمت آمیز را کاهش می‌دهد یا افزایش، نیازمند بحث جدی است که نویسنده به آن نپرداخته است. درگیری قهرآمیز و خشونت‌بار سلفی‌ها مسلمان با غرب، که موجب اسلام هراسی غرب از اسلام شده، اصلی‌ترین انگیزه / بهانه نویسنده برای پرداختن به این موضوع است.

این درحالی است که دلیل نویسنده، اعم از مدعاست! چون دلایل نویسنده در نفی خشونت، اصل خشونت را در اسلام، به طور مطلق، نفی می‌کند و مقید به هیچ قید و شرط تاریخی، جغرافیایی، قومیتی و گروهی و. . . نشده است.

مسائل اصلی نویسنده:

همه مباحث این اثر - با حفظ ترتیب منطقی- و پس از مفروضات ذکر شده، پیرامون دو مسأله کلان شکل گرفته است: 1- تبیین ظرفیت بالای نظری متون دست اول اسلامی برای همزیستی مسالمت آمیز مسلمانان با دیگران 2- تبیین و تعلیل تفسیرهای خشونت‌انگیز بخشی از مسلمانان از آموزه های اسلامی و خشونت‌ورزی با دیگران.

نتیجه و راهکار:

اساساً جنگ، خشونت و خونریزی به هر دلیل و تحت هر شرایطی و برای هر هدفی، از دیدگاه اسلام مردود است، بجز دفاع در برابر تجاوز و حمله، که امری ضروری و عقلی به شمار می¬رود. قرآن اجازه شروع هیچگونه جنگی را به مسلمانان نمی‌دهد و جنگهای مختصر و محدود پیامبر اسلام (ص) صرفا دفاع بوده است. اساس اسلام صلح، همزیستی و توافق انسان‌ها با یکدیگر در هر شرایطی است. خشونت‌ورزی در میان سلفی‌ها چیزی نیست،جز بازتولید فرهنگ خشونت‌آمیز جاهلیت! راهکار دستیابی به همزیستی مسالمت‌آمیز در پایان کتاب و به کمک نمودار ارائه شده است.

منابع:

دکتر علی‌اکبر علیخانی در پدید آوردن این کتاب از منابع دست اول و معتبر نظیر «شرح نهج‌البلاغه» ابن ابی حدید، «بحارالانوار» محمدباقر المجلسی، «نهج‌البلاغه» سید جعفر شهیدی، «نهج‌الفصاحه»، «جواهرالکلام»، «میزان‌الحکمه»، «کنزالعمال»، «الکافی»، «وسائل‌الشیعه»، «تاریخ طبری»، «تفسیرالمیزان»، «اخلاق ناصری»، «تاریخ تمدن» ویل دورانت، «صحیح بخاری»، «تحریرالوسیله» استفاده کرده است.

گزارش تحلیلی - انتقادی فصول:

از فصل نخست که بحث از کلیات و مفاهیم است بگذریم - که البته فصل مهمی است- فصل دوم تا ششم به مسأله نخست می‌پردازد و فصل هفتم تا نهم به مسأله دوم اختصاص یافته است. ارائه مباحث نظری تحت عنوان «‌راهبرد» از رویکرد عملگرایانه نویسنده خبر میدهد. وی اعتقادات و افکار را هم به این دلیل راهبرد می‌داند که، اولاً عمل افراد را شکل می‌دهند و مبنای عمل و رفتار مسلمانان قرار می‌گیرند، ثانیاً به آسانی قابل تغییر نیستند و افراد به سهولت و به سرعت در آنها تجدید نظر نمی‌کنند، و ثالثاً در عرصة عمل مؤثر و کارآمد هستند و انگیزه‌های قوی برای اقدام و عمل ایجاد می‌کنند. نویسنده پنج دسته « راهبرد» را به ترتیب در فصول دوم تا ششم عرضه می‌کند که از راهبردهای انتزاعی، نظری، معرفتی و ذهنی، شروع می‌شود و رفته رفته صورت عینی به خود می‌گیرد.

نویسنده در فصل دوم، هشت راهبرد نظری و معرفتی را به بحث می‌گذارد و نشان می‌دهد که آن راهبردها مستقمیا در آموزه‌های دین اسلام ریشه دارند و پشتوانه نظری و راهبردی همزیستی مسالمت آمیز توانند بود. آن هشت راهبرد عبارتند از: (1) باور به کرامت ذاتی انسان، (2) اعتقاد به از یک منشأبودن تمام انسان‌ها، (3) باور به اجباری نبودن دین یا اعتقادی خاص، (4) محترم دانستن عمل هر کس طبق دین خود، (5) تفکیک بین بُعد ذاتی و بُعد عَرَضی انسان، (6) باور به اصل «دیگر خودپنداری»، (7) واقع‌گرایی در مواجهه با سایر ادیان، (8)داشتن نگرش فراقومی و فرامذهبی.

فصل سوم با عنوان « راهبرهای انسانی و اخلاقی همزیستی»، به تبیین راهبردهایی می‌پردازد که در فضایل انسانی ریشه دارند و عینی‌ترند. این راهبردها، از نوع نگرش افراد به انسان نشأت می‌گیرند و نوع خاصی از رفتار و عملکرد را در قبال دیگران موجب می‌شوند. این راهبردها منطقا ار راهبردهای سطح نظری و معرفتی متأثرند. راهبردهای انسانی و اخلاقی برای همزیستی مسالمت‌آمیز از دیدگاه اسلام به شرح زیرند:

(1) احترام و تکریم، (2) مهرورزی و محبت، (3) نیکی کردن، (4) منع توهین و تهمت، (5) احساس همگرایی سیاسی اجتماعی، (6) کمک و مساعدت، (7) همدردی در مصائب، (8) بخشش و گذشت

نویسنده با اینکه برای تک تک راهبردهای دو فصل پیشین از آیات و روایات اسلامی موید می‌آورد، اما مدعی نیست که اسلام موسس آن اصول نظری و معرفتی و این فضایل انسانی و اخلاقی است، بلکه حتی اگر بپذیریم که بسیاری از آنها، در ادیان و فرهنگ‌های قبل از اسلام هم وجود داشته و اسلام آنها را امضاکرده نیز وافی به مقصود است.

فصل چهارم به «راهبردهای سیاسی و قانونی همزیستی» مسالمت‌آمیز اختصاص یافته است. منظور از آن، راهبردهایی است که در اختیار حکومت‌هاست و حکومت‌ها مسئولیت آن را به عهده دارند ،مقصود از راهبردهای قانونی، تصویب قوانینی در جهت تضمین همزیستی مسالمت‌آمیز است که این هم به عهدة حکومت‌هاست. این راهبردها هم ریشه در دو دسته راهبردهای قبلی دارند و از آنها عینی‌تر و الزام‌آورترند. این راهبردها عبارتند از:

(1)تضمین امنیت گروه‌های مختلف، (2) پایبندی به عهد و پیمان، (3) ممنوعیت ستم، آزار، و اجبار، (4) آزادی عقیده، (5) آزادی بحث و گفتگوی علمی، (6) آزادی انجام مناسک مذهبی ، (7) استقلال قضایی، (8) وجود حق مالکیت و فعالیت‌های اقتصادی، (9) داشتن آموزش و تربیت مستقل، (10) امکان مشارکت سیاسی.

فصل پنجم «راهبردهای پیش‌برنده و راهگشای همزیستی» را مورد بحث قرار داده است و منظور از آن، راهبردهایی است که با رفع موانع و روان‌تر کردن روابط، روند همزیستی مسالمت‌آمیز را با سرعت بیشتری وارد مرحلة عملی و اجرایی می‌کند. این راهبردها که در سعة صدر، آینده‌نگری، کلان‌نگری و واقع‌بینی و واقع‌گرایی افراد ریشه دارند می‌توانند این فرهنگ را تثبیت و نهادینه سازند. این راهبردها در مرحلة چهارم قرار می‌گیرند و از سه دسته راهبردهای قبلی عینی‌‌تر و کاربردی‌ترند. به نظر نویسنده این راهبردها بر رشد عقلی مردم و جوامع مبتنی هستند و از طریق آموزش، تربیت و تمرین به دست می¬آیند و جامعه‌ای می‌تواند چنین راهبردهایی را پیشة خود سازد و بر آنها پای فشارد که در فرایند تربیتی فرا گرفته باشد که همیشة سعة صدر، مدارا، گفتگو، تفاهم، گذشت و ویژگی‌هایی از این قبیل، به مراتب دستاوردهای بیشتر اخروی و دنیوی نصیب انسان‌ها می‌کند. راهبردهای پیش‌برنده و راهگشا عبارتند از:

(1) گفتگو، (2) بر حق ندانستن خود در گفتگو و تعامل، (3) ادای حقوق دیگران، (4) توافق بر سر مشترکات، (5) نپرداختن به موضوعات مناقشه‌ برانگیز.

فصل ششم به «راهبردهای عینی و عملیِ همزیستی» مسالمت‌آمیز از دیدگاه اسلام می‌پردازد که به‌مثابه ساز و کارهای کلان تحقق همزیستی مسالمت‌آمیز، در عین حال، دارای قابلیت عینیت‌بخشی است. مهم‌ترین آن راهبرها عدالت، و عهد و پیمان و قرارداد است. «ذمه» و «جزیه» هم در سایه‌سار همین راهبرها قرارگرفته و معنا می‌شوند. راهبردهای عینی و عملی به لحاظ منطقی در مرحلة پنجم قرار دارند و اگر راهبردهای چهار مرحله قبل تا حدی محقق شده باشند، دستیابی به راهبردهای این مرحله آسان‌تر و روان‌تر خواهد بود. آن راهبرد‌ها عبارتنداز:

(1) قواعد عادلانه، (2) قرارداد، (3) رعایت حدود و خطوط قرمز: (1/3) عدم ایجاد شبهه و بدبینی علیه اسلام، (2/3) عدم ایجاد فتنه و ناامنی، (3/3) شورش نکردن علیه دولت اسلامی، (4/3) درونی بودن مناسک، منافع و مطالبات ویژه اقلیت‌ها.

نویسنده، به درستی، نشان می‌دهد که اصول و فضایل انسانی و اخلاقی فرد(فصل2) بر‌آمده از اصول و مبانی فکری اوست، (فصل3) اما در عملی کردن و پایبندی به اصول و فضایل اخلاقی، تنها، به «راهبردهای سیاسی و قانونی» (فصل4) اکتفا می‌کند و برای پیش‌بردن آن راهبردها، به راهکارهایی از جنس سیاست و قانون متوسل می‌شود. (فصل 5و6). اما با شناختی که از نویسنده محترم وجود دارد، بعید می‌نماید که اخلاق را قابل تحویل و تقلیل به قانون و سیاست بداند و با وجود قانون و سیاست، از آموزش اثربخش اخلاق احساس استغنا کند. تنها توجیه نادیده‌گرفتن آموزش‌های اخلاق، درکنار سایر راهبردها، در این اثر، شاید رویکرد سیاسی نویسنده به مسأله باشد.

به هر روی، مسأله نخست نویسنده تا اینجا به پایان می‌رسد. از فصل هفتم به بعد فضا و روند تحقیق تغییر می¬کند و تحقیق وارد مسأله دوم خود می¬شود: اگر آموزه های اسلامی خشونت را نفی می‌کند و راهبردهای لازم را برای همزیستی مسالمت آمیز در اختیار می‌نهد، پس آیات و روایات جنگ و جهاد در اسلام چه توجیهی دارد؟ نویسنده فصل هفتم را به تحلیل آیات و روایات اسلامی و نیز حوادث جنگی صدر اسلام اختصاص داده تا نشان دهد که قرآن اجازه شروع هیچگونه جنگی را به مسلمانان نمی‌دهد و جنگهای مختصر و محدود پیامبر اسلام (ص) صرفا دفاع بوده است. به عبارت دیگر، اساساً جنگ، خشونت و خونریزی به هر دلیل و تحت هر شرایطی و برای هر هدفی، از دیدگاه اسلام مردود است، بجز دفاع در برابر تجاوز و حمله، که امری ضروری و عقلی به شمار می¬رود. نویسنده اساس اسلام را صلح، همزیستی و توافق انسان‌ها با یکدیگر در هر شرایطی می داند.

حال این پرسش پیش می‌آید که اگر داستان اینگونه است که نویسنده محترم، روایت می‌کند، پس «چرا» خشونت‌ورزی - دست کم- دامن بخشی از مسلمانان را گرفته است؟ پاسخ صریح نویسنده این است که سلفی‌ها و همه کسانی که به نام اسلام دست به خشونت می‌زنند، تفسیری وارونه از آموزه‌های اسلامی ارائه می‌دهند و برای تفسیر خویش دلیل موجهی هم ارائه نمی‌دهند. به عبارت دیگر، تفسیر و عملکرد آنها «دلیل» ندارد بلکه معلول «علت» است.؟ا پس مدعای نویسنده، در اینجا، دو بخش دارد: بخش اول این است که خشونت‌ورزی سلفی‌ها، به ظاهر مدلل به دلایلی است که به نظر نویسنده موجه نیست، و نویسنده تفسیر دیگری را به مصاف آن می‌برد. (فصل7 و دیگر فصول پیشین)؛ و بخش دوم مدتا این است که آن «دلیل‌تراشی‌ها» درواقع، معلول «علت» است نه مدلول « دلیل». او فصل هشتم را به تبیین علت خشونت‌ورزی در جهان اسلام اختصاص داده است. به نظر می‌رسد. به نظر نگارنده این سطور، بدیع‌ترین بخش این اثر در اینجا نموده می‌شود.

فصل هفتم، هرقدر هم قوی باشد، صحنه تقابل دو گونه تفسیر از اسلام است.

اما رویکرد نویسنده در فصل هشتم، بازی را در زمینی دیگر شروع می‌کند. نویسنده، در فصل هشتم، مدعی است که خشونت‌ورزی دلیل ندارد، بلکه علت دارد؛ و جالب آنکه، هرقدر تمسک به دلیل می‌توانست، بر مدعای خشونت‌ورزان آب پاکی بریزد و به آن تقدس ببخشد و تنور آن را داغ‌تر کند؛ رأی نویسنده در فصل هشتم، یکباره جامع تقدس از آن ادعا می‌درد و تشت رسوایی خشونت‌باوران و خشونت‌ورزان را به زمین می‌افکند: نظر نویسنده در فصل هشتم این است که خشونت‌ورزی در میان سلفی‌ها چیزی نیست،جز بازتولید فرهنگ خشونت‌آمیز جاهلیت! وی مدعای خود را اینگونه بیان کرده است: «از تاریخ خشن و فرهنگ خشن تفسیر خشن زاده می شود» (ص 234) و به عبارت سوم: تفسیر و عملکرد خشونت‌آمیز کنونی از اسلام، « تداوم» خشونت جاهلی است (ص 236).

نویسنده برای اثبات این رأی خود که می‌توان به منزله یک «نظریه» به آن نگریست، باید سه گام بردارد: گام نخست اینکه باید نشان دهد فرهنگ جاهلی، به نحو برجسته‌ای، خشونت‌باور، خشونت‌خیز و خشونت‌آمیز بوده است. گام دوم اینکه باید نشان دهد که امکان بازتولید فرهنگ از زمانی به زمان دیگر و از جایی به جایی دیگر وجود دارد؛ گام سوم اینکه باید امکان مطرح در گام دوم در مورد فرهنگ جاهلی پیش از اسلام در پس از اسلام واقعیت پیداکرده است. نویسنده در گام نخست مفصل و موفق عمل کرده است و شوهد فراوانی ارائه داده است. به عنوان نمونه واقعه‌ای را نقل می‌کند که پس از ظهور اسلام، پیامبر اکرم(ص) بهشت را وصف می‌کرد، یکی پرسید: «آیا در بهشت جنگ وجود دارد؟» و پیامبر پاسخ داد: خیر، آن مرد گفت: «پس به چه درد می‌خورد؟»(ص 229) نویسنده در باره گام دوم هیچ سخنی ندارد؛ شاید به این دلیل که (1) آن را بسیار بدیهی انگاشته است، که منطقا چنین نیست؛ و (2) شاید این قاعده منطقی را در ذهن داشته که می‌گوید: ادل دلیل علی امکان الشی وقوعه؛ اما نباید فراموش کرد که وقوع الشی در اینجا عین مدعاست و نمی‌توان به آن متوسل شد. اگر نویسنده از این راه به مقصود نزدیک شده، متأسفانه، دچار مغالطه مصادره به مطلوب شده است. آیا تشابه دو فکر یا دو رفتار، لزوما بازتولید یکی از دیگری است؟! به نظر می‌رسد که نویسنده محترم پیرامون این نکات باید تأملات بیشتری داشته باشد.

منظومه همزیستی مسالمت‌آمیز. فصل نهم منظومه همزیستی مسالمت‌آمیز را که، در واقع، نتیجه همه مباحث این اثر است، عرضه کرده است:
1- همزیستی مسالمت‌آمیز مبانی و مقوماتی دارد که غفلت از آنها همزیستی را لرزان و شکننده می‌کند.
2- مراحل همزیستی مسالمت‌آمیز، سیر منطقی دارد. دوام آن درگرو رعایت این سیر منطقی است.
3-همزیستی مسالمت‌آمیز دارای ساز و کارهایی است که به مثابة ابزار و شیوه عمل می‌کنند و همزیستی مسالمت‌آمیز باید به وسیلة آنها تحقق یابد و در عمل نهادینه شود.
4-همزیستی مسالمت‌آمیز باتوجه به 1،2 و3، اهدافی را در چهار سطح پیگیری خواهد کرد و به طور نسبی به آنها خواهد رسید.
4-تندروی، سطحی نگری، تعصب، جمود و خصوصیاتی از این قبیل، آفات همزیستی مسالمت‌آمیزند که غفلت از آنها- به رغم تحقق بندهای قبلی - طرح همزیستی ناکام می‌ماند.
نمودار زیر آن منظومه را به نمایش می‌گذارد:

نمودار

پاره دوم در مجموع الگوی همزیستی مسالمت‌آمیز از دیدگاه اسلام را به‌مثابه یک نظام اجتماعی و سیاسی ، به این صورت بیان می کند که گروه‌های مختلف در جوامع بشری و از جمله اقلیت¬ها، سه دسته امور را دارا هستند یا دنبال می‌کنند، این سه دسته به شرح زیرند:

1. دارای عقاید، مذاهب، اعتقادات و باورهای خاص خودشان هستند و مناسک و مراسم ویژه و مورد علاقه خود را برگزار می‌کنند.

2. دارای خواست¬ها و منافعی در جامعه هستند و به دنبال دست یافتن به فرصت‌هایی هستند تا این خواست‌ها و منافع آنها را بهتر تأمین کند.
3. ناگزیر از تعامل و روابط با دیگران هستند و در عرصه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و .... به طرق گوناگون باید دارای روابط و بده بستان باشند.

راهبردهایی که در تحقیق مورد بحث قرار گرفت این سه حوزة کلان و کلی را به صورت زیر مدیریت و راهنمایی خواهند کرد.

1. راهبردهای نظری و معرفتی، در حوزة عقاید، اعتقادات، باورها و مناسک کارکرد دارند و همزیستی مسالمت‌آمیز را از این حوزه شروع و مدیریت می‌کنند.

2. هم راهبردهای سیاسی و قانونی و هم راهبردهای عینی و عملی، در حوزة خواست‌ها، منافع و دستیابی به فرصت‌ها کارکرد دارند و با مدیریت این حوزه، موجب می‌شوند که اقلیت‌ها بتوانند به طور مسالمت‌آمیز و رضایتمند، به منافع و خواسته‌های خود برسند.

3. راهبردهای پیش برنده و راهگشا، در حوزة تعامل و روابط اقلیت‌ها با سایر بخش‌های جامعه کارکرد دارند و امور جاری در این حوزه را به صورت مسالمت‌آمیز و رضایتمند به پیش می‌برند.

4. راهبردهای انسانی و اخلاقی به صورت فراگیر و کلان، در تمام حوزه‌های فوق جاری و ساری هستند و نیرو دهنده و تقویت‌کننده تمام راهبردها و روندهای جاری هستند.
5. هدف اصلی این نظام، ایجاد همزیستی مسالمت‌آمیز، و هدف غایی آن سعادت انسان¬ها در دنیا و آخرت است. کل همزیستی مسالمت‌آمیز جهتی رو به بالا و رو به تکامل دارد.

با این توصیف، نمودار همزیستی مسالمت‌آمیز به شرح زیر خواهد بود.

سخن پایانی:

دکتر علی اکبر علیخانی، سال‌هاست که در حوزه نفی خشونت قلم می‌زند. اثر حاضر نتیجه تأملات فراوان ایشان در این حوزه است و حتما این تأملات در آینده به نتایج قوی‌تر و اثربخش‌تری هم منجر خواهد شد. همه حوزه‌های مطالعاتی محدودیت‌هایی دارند، اما محدودیت‌های این حوزه مطالعاتی مضاعف است. نفی خشونت، به مصاف بی‌منطقی رفتن است و به طور طبیعی، ظرافت خاص خود را می‌طلبد. نفی خشونت‌باوری، نفی یک عقیده معمولی نیست، بلکه نفی چیزی است، که ممکن است همان را برعلیه شما بکار گیرند. به زبان فلسفی، - اگر احتیاط‌های لازم بکاربسته نشود- نفی آن، اثباتش را درپی آورد.

کد خبر 233621
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار ادبیات و کتاب

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز