یکشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۲ - ۰۶:۵۶
۰ نفر

کمال رهگذر: علوم انسانی در هر جامعه‌ای در اصل، فراهم‌کننده رویکردهای اساسی و پایه‌ای است که افراد برمبنای آن، اندیشیده، رفتار کرده و زندگی می‌کنند.

 به عبارت بهتر علوم‌انسانی در هر فرهنگ و تمدن ارائه‌کننده توجیهات لازم برای معنا‌بخشی به زندگی و تعیین هدف‌های مشروع برای افراد و بیان‌کننده راه‌های لازم برای رسیدن به آنهاست. از این‌رو علوم انسانی نقشی محوری در رشد و شکوفایی جامعه دارند و از همین سبب است که یکی از شاخص‌های توسعه‌یافتگی را میزان سرمایه‌گذاری در پژوهش و آموزش حوزه علوم‌انسانی می‌دانند. سرشت علوم‌انسانی به سبب نسبی‌بودن در حیطه مبانی معرفتی،‌ از خصلت تکثرگرا برخوردار است.

نمی‌توان هیچ یک از حوزه‌های علوم‌انسانی را در چارچوب یک نوع از معرفت خاص به‌بند کشید و اندیشه‌گران و فضای اندیشیدن را به آن محدود کرد. به رسمیت شناختن تکثر اندیشه‌ها، زمینه‌های تفاوت، تضاد و تضارب آرا را که از الزامات اجتناب‌ناپذیر تولید اندیشه‌های جدید و زایش و پویش خلاقانه و کارآمد علوم انسانی است، ایجاد می‌کند. فضای آزاداندیشی و تکثرگرا با افزایش ظرفیت و آستانه تحمل عقاید مختلف و مخالف علمی، راه را برای حاکمیت فرهنگ دیالوگ به‌جای مونولوگ فراهم می‌آورد. در این میان به یکی از جدی‌ترین و اساسی‌ترین ضعف‌های علوم انسانی در ایران، سلطه بی‌چون و چرای پارادایم پوزیتیویسم یا «اثبات‌گرایی» است.

امروزه که ما در دهه نخست قرن بیست‌ویکم قرارداریم، هنوز هم برخی از استادان و محققان علوم‌انسانی کم و بیش در چارچوب منطق و نگاه پوزیتیویستی کار می‌کنند، این در حالی است که پوزیتیویسم مدت‌هاست رنگ باخته، اما در ایران هنوز ملاک و معیارهای پوزیتیویستی از حاکمیت بلامنازع برخوردار است. نکته دیگری که در خصوص عقب‌ماندگی علوم انسانی در ایران می‌توان گفت، فقدان استادان مرجع و صاحب‌نظر است. شماری از استادان غربی در یک حوزه صاحب‌نظر و متخصص می‌شوند. این تخصص می‌تواند در یک حوزه نظری صورت گیرد یا درخصوص یک اندیشمند، مقطعی از تاریخ، مشرب یا حوزه‌هایی مشابه اینها باشد. در حالی که در ایران گاه غایت پیشرفت برخی از استادان ما، ترجمه آثار اندیشمندان و متفکران غربی یا مکاتب و نظریات است آن هم ترجمه‌هایی نارسا . به هر حال علوم انسانی به معنی اصطلاحی خود در ایران وجود ندارد. این علوم در اختیار جوامعی است که سیاستگذاری کلان دارند. درواقع طرح اداره کلان کشور را اصطلاحا علوم انسانی می‌نامند. براین اساس و به علت نبود یک طراحی کلی در زمینه علوم انسانی و غرب‌زدگی ایران پس از دوران مشروطیت، علوم انسانی به معنی واقعی در کشور وجود نداشته است. آن چیزی که به عنوان علوم انسانی تلقی می‌شود، بسیار سطحی، تقلیدی و وارداتی است.

در همین راستا یکی از موانع اصلی تولید علوم انسانی ایرانی- اسلامی، کمبود بودجه است. برای برطرف‌کردن این مانع باید بودجه‌های تخصیصی به علوم انسانی را به شدت تقویت کرد. از سوی دیگر علوم انسانی نیاز به یک سازماندهی مستقل دارد؛ یعنی باید برای علوم انسانی نهاد ویژه آن را تشکیل داد تا با جدا کردن آن از علوم فنی، سیاستگذاری‌های خاص خود را داشته باشد. همچنین رشته‌های علوم انسانی در کشور ما بسیار مظلوم واقع شده‌اند؛ درواقع به این رشته‌ها به عنوان علم نگریسته نمی‌شود. رشته‌های علوم انسانی در ایران منتج به هیچ نوع خلق دانش یا فناوری نمی‌شود و اکثر برون داده‌های رشته‌های علوم انسانی فاقد توانایی حل مشکلات روزمره زندگی اجتماعی است. بیشتر دانش‌آموختگان این رشته‌ها در مشاغلی غیر از آنچه در آن رشته تحصیل کرده‌اند، به کار گمارده می‌شوند چرا که فرصت شغلی مناسب با تخصص آنها در جامعه وجود ندارد. چنان که گفته می‌شود ذهن یک دانش‌آموخته رشته علوم انسانی پر از نظریه‌ها و محفوظات غیر کاربردی است که هیچ درد یا مشکلی از جامعه را درمان نمی‌کند. این محفوظات حتی به کار خود دانش آموخته هم نمی‌آید،‌ چون متون آموزشی و سیستم آموزش عالی در علوم انسانی نیز چیزی در این مورد به دانشجویان تحویل نمی‌دهد. تحقیقات دانشجویی و رساله‌های پایان دوره در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری هم در این رشته‌ها عبارت است از یکسری یافته‌های تئوریک و سرهم‌بندی‌کردن نظریات این و آن با ذکر مستندات آنها.

کد خبر 222129

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز