اگر فکر کنیم که در ظهر عاشورا و با شهادت اباعبدالله(ع) و یارانش، قیام حسینی به پایان خود رسید، اشتباه بزرگی مرتکب شده‌ایم.

حرم حضرت زینب س

همانگونه که تاریخ‌نگا‌ران و پژوهشگران هم همواره اشاره داشته‌اند، قیام حسینی بذری در جامعه اسلامی افشانده بود که اینک پس از قیام نیازمند مراقبت ویژه بود و به‌راستی چه‌کسی در آن هنگامه جز زینب(س) می‌توانست عهده‌دار این کار خطیر شود؟ این زینب(س) بود که پس از شهادت حضرت، علم حق‌مداری را بر دوش گرفت و نقطه بسیار روشنی در تداوم پیام عاشورا از خود به یادگار نهاد. دوگانه کار زینبی- کار حسینی که در تفسیر عمل زینبی به‌کار گرفته شده، هرچند در ظاهر متفاوت می‌نماید (چه آنکه زینب، پیامبر دشت کربلا بود و حاصل آن را جاودان ساخت) اما این تفاوت در باطن ملکوتی چندان اثر ندارد؛ چه آنکه این دو عمل در تفسیر ملکوتی حاصل توحید افعالی و نگریستن به وجه‌الله در وجه تام خویشند و البته شهادت و گواهی بر یکتایی ذات و اراده حضرت باری؛ از این‌رو هم‌سنخ و هم‌ماهیتند. در واقع شهادت برادر نقطه عطفی شد در کمال شخصیتی این بانوی بزرگوار. در این جستار می‌کوشیم تا با مروری بسیار کوتاه بر زندگی بانوی دشت کربلا بخشی از این همسانی را عرضه کنیم.

زندگانی زینب(س)، فرزند سوم و پنجمین عضو خانواده‌ای که چهارتن از ایشان از اصحاب کساء و طهارت به‌شمار می‌رفتند، سراسر بااندوه و غم همراه بود. این بانوی بزرگوار با پشت سر نهادن این گردنه‌های پرفراز‌و نشیب، یکی از بانوان بزرگ تاریخ اسلام لقب گرفتند. غم هجران مادر تنها مصیبت این بانوی کرام نبود؛ چه آنکه در سال یازدهم هجری درست 75روز پیش از شهادت مادر،‌جدخویش یعنی آخرین بازمانده پیامبران و خاتم انبیا را از دست داده بود که پیامدش انقطاع دائمی وحی بود. اینک اما زینب(س) به وصیت مادر سرپرستی دو برادر را که از او چند سال بزرگ‌تر بودند برعهده گرفته بود. سالیان فراق مادر هرچند به سختی می‌گذشت، زینب(س) اما شیفته دوبرادر بود و با آنکه در جوانی به عقد سخی عرب، عبدالله‌بن‌جعفر‌بن‌ابی‌طالب، پسرعمویش درآمده بود، تیمار برادرانش را از یاد نمی‌برد. حوادث به ظاهر شوم و مصایب عظیم زینب(س) بدین جا ختم نمی‌شد.

به سال چهلم هجری شکاف فرق پدر را نیز به عیان مشاهده کرد که حاصل نفاق مردمانی بود که زینب(س) در میانشان می‌زیست و شاهد کوشش‌های پدر و برادرانش بود برای هدایت ایشان. اما تقدیر محراب کوفه چنان بود که پیشوای پرهیزگاران را غرق به خون بیند و زینب(س) را در فراقی دیگر پس از فراق نخستین واگذارد. استمرار نفاق مردمان بزرگ‌ترین شهر نظامی آن دوران، کوفه اما فصل جدیدی را در زندگی زینب(س) رقم زد. پس از جدایی ایشان از پدر اینک فصل مفارقت با برادر، حسن(ع) فرارسیده بود. حسن(ع) نیز غرق‌شدن در خون خیانت را در ساباط مدائن تجربه کرد و پس از صلح اجباری با منافق‌ترین چهره تاریخ اینک به همراه خواهر، عازم مدینه می‌شد. پس از شهادت امام حسن(ع) در ذی‌القعده سال51، زینب کبری(س) با دیگر برادرش، حسین(ع) مأنوس شد و بیشتر وقت خویش را درخدمت ایشان به سر می‌برد. به‌جرأت می‌توان حاصل تفکرات و اوج حماسه و عمل زینبی را به‌عنوان مکمل بزرگ‌ترین عمل تاریخ یعنی عمل حسینی(ع)، حاصل همین دوره 10ساله دانست؛ دوره‌ای که زینب(س) پس از فراگیری میراث نبوی(ص) اینک به کاربست آن می‌اندیشید.

به جهت تاریخی نخستین گزارشی که حاکی از نضج تمام و کمال چنین شخصیتی است، روایتی است که از قضا از جانب دشمنان امام حسین(ع) و زینب کبری(س) نقل شده است. حُمَید‌بن‌مسلم که خود در روز عاشورای محرم سال61هجری جزو عمله جور و سپاهیان عمر‌بن‌سعد‌بن‌ابی‌وقاص بوده و بی‌تردید حادثه را از نزدیک می‌دیده است- بنابر روایت طبری از نسخه اصلی مقتل‌الحسین(ع) ابی‌مخنف‌ازدی- چنین نقش زینب(س) را شرح می‌دهد: «به خدا سوگند که من هرگز مرد گرفتار و شکست‌خورده‌ای چون حسین ندیده بودم که فرزندان و یارانش کشته شده و او شجاع و پایدارتر مانده باشد و خواهرش زینب(س) که چون خودش بود» (طبری، ج5، ص448).

این گزارش دست اول که براساس روایت مخالفان نهج امام(ع) ایراد شده است، بی‌تردید حاوی نکات بسیار پراهمیتی است که شخصیت زینب(س) را انعکاس می‌دهد. برای درک این نکته البته باید به بی‌نقشی و بی‌جایگاهی زنان در این عصر یعنی سده اول هجری توجه تام نشان داد. از این‌رو نقش‌آفرینی زینب(س) امری خلاف قاعده به شمار می‌آمده است. بنابراین این امر جایگاهی بی‌نظیر را در میان زنان به ایشان اعطا می‌کند. زنی 56ساله که به روایت حمید شخصیتی چون برادر دارد. علت آن البته روشن است. او تربیت‌یافته مکتب علوی، فاطمی و حسنی(ع) است که اینک در مکتب حسینی(ع) به ارائه عملی آنچه آموخته اشتغال دارد! حقیقت نیز چنین است.

چه آنکه شجاعت و پایداری زینب‌(س) که همانند شجاعت و پایداری حسینی(ع) دانسته شده است، حاصل و ناشی از چه ‌امر دیگری می‌تواند باشد؟ بنابراین باید این رابطه همانندی را به گذشته بازگردانید؛ جایی که شخصیت آزاده زینب(س) در حال شکل‌گیری بوده است. آنچنان که مشهور است، شخصیت و جوهر آدمی در برابر مصایب عظیم و سختی‌های جانکاه بروز تمام می‌یابد. شباهت زینب(س) و حسین(ع) نیز در کربلا که دشت بلا و مصیبت بوده است به اوج خویش می‌رسد و درصورتی بسیار پرشکوه، حوادث یکسانی بر آخرین فرزندان علی و فاطمه می‌گذرد. عمل زینبی البته بر همسر او نیز تأثیرگذار بود؛ چه‌آنکه عبدالله پس از اعتراضات نخستین به سفر زینب(س) به مکه و کوفه دست آخر اذن خروج برای فرزندان خود و زینب(س) را صادر کرد و هرچند خود راهی نشد، عون و محمد را به همراه مادر راهی کرد؛ فرزندانی که پس از آن، کربلا نظاره‌گر شهادت ایشان و دیگر جوانان آل‌ابوطالب بود و البته پس از آن شهادت امام در کربلا که نقطه عطف زندگی زینبی شد؛ چه آنکه زینب(س) پیش از شهادت برادر، از صلابت او قلبی پرصلابت می‌یافت و از بردباری او استوار می‌شد و پایدار و از شجاعت او بی‌باک. پس از برادر اما خود مصدر صلابت، بردباری و شجاعت شد؛ بدان نحو که الهام‌بخش دیگران بود. مهم‌تر از همه آنکه پاسدار امامت و استمرار آن شده بود، پس از آنکه پاسداری را در محضر برادر به عیان دیده بود. از این‌رو کربلا آنچنان که از حماسه‌خوانی و شجاعت‌نامه‌های زینبی اثر دارد، از درد‌ روایت‌های زینبی چندان روایتی از خویش بر‌جای ننهاده است.

از‌ این‌رو شهادت امام نقطه عطفی شد در زندگی زینب(س). شهیدی کشته شد و شهیدی دیگر نقش شهادت زد. بنابراین می‌توان مهم‌ترین وجهه شخصیت زینبی را استمرار شهادت دانست چه آنکه او جز شهادت در معنای کشته شدن در راه خدا و نثار خون فی‌سبیل‌الله تمام مقامات شهادت را حائز شد و مهم‌ترین مقامش آن بود که به وجه‌الله نظر می‌کرد. از ‌این‌رو حقیقت توحید افعالی را که از پدر فراگرفته بود، به عیان تجربه کرد و این جمله پدر را که «هیچ‌چیز را ندیدم، جز آنکه پیش و پس و همزمانِ آن، خدا را به عیان دیدم.» خود تجربه کرد و پس از مشاهده آن مصایب عظیمه به زبان آورد که «جز زیبایی چیزی ندیدم.» و این مرتبتی است اعلی از توحید افعالی که جز اعتقاد بدان در عمل نیز چنین ببینیم.

این جمله زینبی البته با این جمله پدر که «به خدای کعبه رستگار شدم» نیز شانه‌به‌شانه می‌زند؛ چون آن، موج توحیدی را می‌توان در آن نیز پی گرفت. دیدن زیبایی هرچند در دنیای محسوس امری نسبی است اما نوع اخروی و آن دنیایی آن مطلق و نشانگر آن است که زینب(س) وحدت را در پس کثرت‌ها و تنوعات دنیوی دیده است. از این‌رو زینب(س) دیگر به مقام شهادت که گواهی است، نایل آمده است؛ گواهی و شهادتی که شاهدی چون زینب(س) ایفاد می‌کند، البته با چشمان سَر نبوده بلکه به چشمان سِر میسر می‌شده است؛ دیدن و گواهی دادن به آنکه تمام امور در برابر خداوند و در مرعا و مسمع او روی‌می‌دهد و در عین حال مرتبط دیدن هر حادثه‌ای با حضرت او (جل‌و‌علی) در فرهنگ قرآنی(آنجا که خداوند قصد نشان‌دادن حقایق امور را به ابراهیم خلیل(ع) دارد) ملکوت نام دارد و دیدن ملکوت پی‌بردن به باطن و حقیقت نیازمند هر موجودی است که امری به‌شمار می‌رود ورای استدلالات عقلی و نقلی. زیبایی نابی که زینب(س) برای دشمنان خدا توضیح می‌دهد و دربار سبز امویان را در دمشق به لرزه می‌افکند به‌واقع همان امر واحد باطنی است؛ همان ملکوت است که اینک زینب(س) بدان نایل آمده و ملکوتی شده است. در این معنا می‌توان کار زینبی را همان کار حسینی دانست.

کد خبر 192023

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز