یکشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۱ - ۰۴:۵۳
۰ نفر

نیلوفر قدیری: در اروپا مرز میان بعضی کشورها به اندازه یک میز و صندلی در یک رستوران است مانند مرز هلند و بلژیک؛یا یک زمین گلف است مانند زمین گلفی که بین فنلاند و سوئد مشترک است.

شهروندان بعضی کشورهای اروپایی با یک بلیت چند ده یورویی و با قطار بدون توقف و ایست بازرسی از مرز یک کشور می‌گذرند و ساعتی بعد وارد کشور دیگر می‌شوند. پولشان مشترک است و قوانین کار و تجارت واحد دارند. نقاط دیگر جهان، اتحاد اروپایی را به‌عنوان الگویی تقلید کرده و اتحادیه‌هایی مشابه در قاره‌های دیگر ایجاد کرده‌اند؛ اگرچه هیچ‌کدام اتحادیه اروپا نشد. اما حالا این رؤیای سبز در حال تبدیل‌شدن به کابوسی سیاه است. همه آنچه اروپا در مسیر اتحادش در دو دهه گذشته به‌دست آورده یکی‌یکی دارد از دست می‌رود. مشکلات مالی و اقتصادی نه‌تنها تردید درباره پول واحد اروپا و احتمال فروپاشی آن را تقویت کرده بلکه توافق‌های غیراقتصادی چون پیمان شنگن برای عبور بدون ویزا از مرز کشورهای اروپایی را نیز تهدید کرده‌است.

این بحران و پیامدهایش موجب‌شده که بسیاری، بنیانگذاران اتحاد سیاسی و پولی اروپا را به پرسش بگیرند که اساسا چرا چنین ایده‌ای را طراحی کرده یا چرا در این طراحی پیش‌بینی مشکلاتش را نکرده‌اند. ایده‌آل‌گرایانی که فکر می‌کردند با طرح‌هایشان اروپا را نجات می‌دهند اکنون شاهد نابودی اتحادیه اروپا هستند.

ایده تشکیل اتحادیه اروپا وقتی شکل گرفت که فاشیسمی که تلاش کرده‌بود اروپا را متحد کند، بعد از به آتش کشیدن چندین کشور در یک جنگ مرگبار، شکست خورد. اما پدران و بنیانگذاران این اتحادیه، اشتباه بزرگی مرتکب شدند و برای مقابله با فاشیسم و کمونیسم، علیه یک ایسم سوم اعلام جنگ کردند. این ایسم سوم که بخشی لازم برای حیات و طبیعت بشر به‌حساب می‌آید ملی‌گرایی و مفهوم دولت‌ملت (NATION STATE) بود.

دلیل مقابله با ملی‌گرایی در اروپا ازطریق ایجاد اتحادیه، کاملا روشن بود. بعد از جنگ جهانی دوم، اروپا مانده‌بود با شهرهای ویران‌شده و میلیون‌ها بی‌خانمان و آواره که از شنیدن اخبار خوب، دیگر ناامید شده‌بودند. تصمیم‌گیران اروپا در آن‌زمان به این نتیجه رسیدند که بقای تمدن اروپا تنها وقتی تضمین می‌شود که این قاره فراتر از بحث ملی‌گرایی و دولت‌ملت برود. به همین دلیل نهادهایی فراتر از دولت‌ها تاسیس کردند تا کار اتخاذ سیاست واحد برای کل اروپا در زمینه‌های اول اقتصادی، بعد سیاسی و فرهنگی را به‌عهده بگیرند؛پارلمان اروپا، بانک مرکزی اروپا، کمیسیون اروپا و بعد وزارت خارجه اروپا.

در سال‌های اول بعد از جنگ جهانی دوم، غرب اروپا با کمک بازار مشترک جدید، بسیار سریع‌تر از حدی که دیگران تصور می‌کردند احیا شد، رشد کرد و الگویی شد برای بخش‌های دیگر اروپا. همه امیدوار بودند با شراکت تجاری و مالی‌ای که ایجاد شده، این کشورها به مسافران کشتی شبیه شوند که منافع مشترک دارند و دیگر کسی به‌دنبال غرق‌کردن کشتی نیست؛ پس فرانسه و آلمان دیگر وارد جنگ نمی‌شوند. اما این همه ماجرا نبود. آلمانی‌ها این اتحاد را پذیرفتند و ملی‌گرایی را کنار گذاشتند به این شرط که دیگران الگوی رفتار و سیاست آنها را بپذیرند. فرانسوی‌ها هم همواره به‌دنبال فرصتی بودند تا شکست‌های تاریخی‌شان را جبران کنند. این دو هدف کاملا متفاوت بود که سرانجام اروپا را به اینجا رساند و اکنون نمی‌گذارد اتحادیه با همه سازوکارهایش برای حل بحران مالی، به راه‌حلی کارساز و واحد برسد.

مشکل دیگر اتحادیه اروپا این است که معماران اولیه آن، اول سقف را ساختند بعد به‌دنبال ایجاد دیوارها و ستون‌ها بودند. آنها بدون ایجاد سازوکار اتحاد مالی و اقتصادی محکم برای عبور از تفاوت‌های فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی، اول پول واحد ایجاد کردند. به‌همین دلیل یونان اکنون به این صورت برای کل اروپا دردسرساز شده و همه حلقه‌های این زنجیره را با خود به ته آب می‌برد. اکنون دولت‌های اروپایی ضعیف شده‌اند، مردم خسته‌اند و اقتصادشان هم فلج شده‌است. شاید این بحران به این زودی به فروپاشی یورو منجر نشود اما بدون شک به تجدید نظر در بسیاری از ساختارها و قوانین اتحاد محور اتحادیه اروپا منجر خواهدشد.

کد خبر 176575

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز