گروه اندیشه: شناخت اندیشه سیاسی امام(ره) جز با درنظر داشتن نسبت میان سیاست و اخلاق در اندیشه ایشان میسر نیست.

دلیل این امر متکی‌بودن اندیشه‌ سیاسی امام(ره) بر اجرای آموزه‌ها و احکام اسلامی است. با این حال اشتباه است اگر فکر کنیم که در اندیشه سیاسی امام(ره) سیاست تنها به یک‌دسته آموزه‌های اخلاقی که به درون افراد (سیاستمدار) مربوط می‌شود، منحصر است و هیچ ضمانت اجرایی بیرونی ندارد. حال آنکه در اندیشه سیاسی امام(ره) که تبلور عینی آن را می‌توان در نظام جمهوری اسلامی دید، نهادهای سیاسی و اجتماعی متناسب و همزمان با این ساز و کار درونی (اخلاقی) عمل می‌کنند. این مسئله یعنی ضرورت وجود همزمان سازوکارهای بیرونی و سازوکارهای درونی در سیاست را از نقاط متمایز اندیشه امام از دیگر اندیشه‌های سیاسی برشمرده‌اند. مطلبی که از پی می‌آید، گفت‌وگویی است با دکتر ابراهیم برزگر درباره چگونگی نسبت اخلاق و سیاست در اندیشه سیاسی امام(ره). لازم به یادآوری است که اخیرا کتاب «اندیشه سیاسی امام خمینی: سیاست به مثابه صراط» از دکتر برزگر توسط سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم‌انسانی دانشگاه‌ها (سمت) به چاپ رسیده است.

  • اگر بخواهیم اندیشه سیاسی امام(ره) را با سایر اندیشه‌های سیاسی همزمانش چه در جهان اسلام و چه در دنیای غرب مقایسه کنیم، بی‌تردید به نقاطی برمی‌خوریم که حاکی از تفاوت‌های عمده اندیشه‌های سیاسی ایشان با دیگران است. به‌نظر شما وجوه متمایز اندیشه‌ سیاسی امام(ره) از دیگر اندیشه‌های سیاسی چیست؟

وجوه متمایز اندیشه‌های امام(ره) از اندیشه‌های سیاسی غرب، در واقع وجود یک رابطه معقول و به روز شده مابین دین و سیاست است. به تعبیر دیگر در 400سال گذشته اندیشه سیاسی غرب که از آن به عنوان اندیشه سیاسی مدرن یاد می‌کنند، مبتنی بر سکولاریسم و تفکیک قلمرو دین از سیاست بوده است. این مسئله هم در فلسفه سیاسی و هم در نظام‌سازی سیاسی امور روزانه سیاسی سلطه داشته است. در واقع تمام انقلاب‌ها، تحولات اجتماعی و سیاسی‌ای که در غرب رخ داده، بر شالوده همین تفکیک امر سیاسی از امر دین بنا شده است، در حالی که دیدگاه امام(ره) برخلاف چنین جریان مسلطی شکل گرفته است. از این‌رو ما شاهدیم که در ایران انقلابی بر پایه آموزه‌های دینی و مبتنی بر ایجاد رابطه مابین دین و سیاست صورت می‌گیرد. به همین قیاس، روند معکوسی برخلاف آن جریان مسلط (سکولاریسم) در ایران شکل می‌گیرد. به تبع این مسئله (انقلاب اسلامی)، گسستی هم در سطح معرفت 400 ساله رخ می‌دهد. پس از انقلاب اسلامی شاهد بازتاب‌ها و تاثیرات اندیشه‌های امام(ره) هستیم. این مسئله سبب می‌شود که در فرایند و در سطح تحلیل جهانی وارد مرحله‌ای بشویم که خود متفکران مغرب زمین بعضا از آن به عنوان «پست سکولاریسم» یاد می‌کنند. این ادعایی نیست که امروزه فقط ما به عنوان یک مسلمان ایرانی مطرح سازیم بلکه در واقع این گفته‌ها و اقرارات متفکران برجسته‌ای چون «گیدنز» است اما وجوه متمایز اندیشه‌های امام(ره) از اندیشه‌های سیاسی موجود در جهان اسلام، بسیار بارزتر و مشخص‌تر است. در مقطع زمانی تقریبا 150ساله اخیر که از آن به دوران معاصر یاد می‌کنند، معماهایی در حوزه سیاسی مطرح بوده که حل‌ناشدنی به نظر می‌آمد. یکی از این معماهای سیاسی این بود که آیا دین می‌تواند تغییرات سیاسی و اجتماعی ایجاد کند؟ این معما از زمان سیدجمال‌الدین اسدآبادی برای متفکران مسلمان مطرح شده بود. عده‌ای قائل به انجام این پیوند (دین و سیاست) بودند و در مقابل عده‌ای دیگر نبودند. حتی کسانی هم که قائل به امکان چنین رابطه‌ای بودند، صرفا مباحث نظری آن را مطرح می‌کردند. به هر حال 150سال این معما بین متفکران اسلامی به صورت سلبی و ایجابی در جریان بود تا اینکه انقلاب اسلامی ایران و اندیشه‌های امام‌خمینی(ره) این معما را در سطح نظری و عملی حل کرد و این پرسش 150سال را نه فقط به شکل تئوریک بلکه به شکل امر محققی که خود را در انقلاب اسلامی نشان داده پاسخ گفت. انقلاب اسلامی نشان داد که دین و به طور خاص دین اسلام می‌تواند تغییرات اجتماعی ایجاد کند. پس از این مسئله، این معما هم ایجاد شد که آیا اسلام می‌تواند دست به نظام‌سازی (سیاسی و اجتماعی) بزند؟ در اینجا هم ارائه فرم جمهوری اسلامی این معما را گشود. الگوهای غالب نظام سیاسی در جهان اسلام یا الگوی خلافت و امارت بوده یا الگوی سلطنت. این الگوها علی‌القاعده الگوهای پذیرفته‌شده کلاسیک بودند. در چنین شرایطی این پرسش مطرح می‌شد که آیا اسلام می‌تواند نظام سیاسی و اجتماعی‌ای پی بریزد که در عین اسلامی بودن با واقعیت‌های جهان مدرن هم تعارض نداشته باشد؟ در اینجا باز اندیشه‌های امام(ره) مطرح شدند و این معما را حل کردند. به این ترتیب بود که اندیشه‌های سیاسی جهان اسلام هم وارد مرحله جدیدی شدند. بنابراین ایجاد رابطه مابین دین و سیاست در شکل نظام‌سازی و تغییرات سیاسی و اجتماعی و همچنین ایجاد نوعی از توسعه و پیشرفت و تمدن‌سازی جدید، به عنوان یک امر پذیرفته شده میان اهل سنت و حتی خشک‌مغزترین نحله‌های آن، ظهور و بروز پیداکرد.

  • اشاره به الگوهای پذیرفته و کلاسیک نظام‌سازی در جهان اسلام کردید؛ الگوهایی چون سلطنت و خلافت و امارت. از الگوی سیاسی امام(ره) چه تعبیری می‌توان داشت؟

تعبیری که می‌توان از این الگو (امام) داشت، «مردمسالاری دینی» است. مردمسالاری در معنای حکومت مردم بر مردم یکی از نوآوری‌های تمدن جدید غرب بوده البته دمکراسی (مردمسالاری) در غرب مبتنی بر انسان محوری بود؛ به این معنا که انسان بر جای خداوند می‌نشست. از دل این اندیشه بود که سکولاریسم و انسان‌گرایی زاده شد. در جهان اسلام به هر تقدیر، این چالش پذیرفتنی نیست. به این معنا که در اسلام خداوند و انسان مقابل یکدیگر قرار ندارند- آنگونه که در غرب مدرن است- از این رو در الگویی که امام(ره) ارائه می‌کنند، گونه‌ای مردمسالاری دینی طراحی می‌شود که در آن ضمن اینکه انسان‌ها می‌توانند نظرات و دیدگاه‌های خود را در قالب تصمیم‌سازی‌ها و نظام‌سازی‌ها، پارلمان و شکل‌گیری دولت، آزادانه ارائه بدهند، گزاره‌ها و احکام شرعی تعارضی با آن (نظام مردمسالاری دینی) ندارند. این نوعی نوآوری جدید در نظام‌سازی سیاسی مدرن در جهان اسلام تلقی می‌شود. بنابراین جمهوری اسلامی به عنوان برآمد این تفکر و الگو، نه خلافت است و نه امارت است و نه سلطنت بلکه صورت‌بندی جدیدی از این سازوکار (دمکراسی) است که هم حق الهی و هم حق مردم در آن لحاظ می‌شود.

  • با توجه به اینکه اندیشه سیاسی امام(ره) برمبنای نوعی تعاطی میان سنت و دمکراسی بنا شده که شما از آن به مردمسالاری دینی تعبیر کردید، پس، مشارکت سیاسی (نخبگان و مردم) هم باید برخاسته از این الگو و اندیشه، وجهی دینی و اخلاقی پیدا کند. در اینجا به نسبت میان اخلاق و سیاست می‌رسیم. به نظر شما اخلاق سیاسی در اندیشه امام(ره) چه جایگاهی دارد و چگونه می‌تواند به مشارکت بهتر سیاسی دامن زند؟

ارتباط مابین اخلاق سیاسی و مشارکت سیاسی، یکی از گلوگاه‌ها یا وجوه بحث‌برانگیز اندیشه سیاسی مدرن است. در واقع حتی نقطه عزیمت اندیشه و فلسفه سیاسی مدرن بر اساس همین ارتباط است. در اندیشه‌های سیاسی مدرن از ماکیاولی، به عنوان بنیانگذار فلسفه سیاسی مدرن یاد می‌کنند. ماکیاولی هم با معمای اخلاق در سیاست یا اخلاق سیاسی وارد عرصه مدرن می‌شود. مسئله ماکیاولی تفکر درباره وضعیت سیاستمدار فلورانسی بود که می‌خواست اخلاق را در سیاست وارد کند و در نهایت از اریکه قدرت برکنار می‌شود. به این علت که هنجارهای اخلاقی باعث شدند که او از بازی سیاست عقب بماند و رقبای وی که اخلاق را رعایت نمی‌کردند، او را به زیر کشیدند. از اینجا بود که جرقه‌ای بزرگ در ذهن ماکیاولی زده می‌شود که این دو (اخلاق و سیاست) در عرصه عمل سرناسازگاری با یکدیگر دارند. از نظر ماکیاولی اخلاق و سیاست در بعد نظر هیچ تعارضی با یکدیگر ندارند. به نظر ماکیاولی این امکان وجود ندارد که کسی بتواند در عرصه منازعات سیاسی، اخلاقی عمل کند و در عین حال در کسب قدرت بتواند برنده باشد. از اینجا بود که اندیشه سیاسی مدرن با این مسئله (ناسازگاری اخلاق و سیاست) به عرصه آمد. اما در قلمرو اسلام و اندیشه‌های سیاسی امام(ره) اخلاق جایگاه ویژه خودش را دارد. امام(ره) به شکل‌های گوناگون می‌کوشد تا تعارض مابین سیاست و اخلاق را از میان بردارد. یکی از دیدگاه‌های امام در نگاه به سیاست و اخلاق این بوده که ایشان نگاه سامان‌مند (سیستماتیک) به مقوله اخلاق سیاسی یا اخلاق در سیاست دارند.

امام(ره) این مقوله را مانند سامانه‌ای می‌بینند که در آن اعتقادات اسلامی رکن اول، اخلاق اسلامی رکن دوم و رفتار سیاسی (سیاست عملی) رکن سوم را تشکیل می‌دهند. امام(ره) معتقدند که یک سیاستمدار باید متوجه این دقیقه باشد که هر لحظه‌ای که اخلاق را زیرپا بگذارد، در واقع کل سامانه (سیستم) را به هم ریخته است. این به معنای خالی کردن نظام سیاسی از محتوای اسلامی آن است. به تعبیر دیگر، امام(ره) در مسئله اخلاق در سیاست قائل به یک سیر و سلوک عرفانی بودند. از نظر امام(ره) سیاستمدار باید روشی مانند اسفار چهارگانه ملاصدرا اتخاذ کند. به این معنا که وی باید دارای فضیلت اخلاقی بوده و قبل از اینکه برجامعه فرمان براند، باید بر درون خودش مسلط شده باشد، به تعبیر دیگر سیاستمدار باید از نفس خودش هجرت کرده باشد و مالک بر آن شود. اگر این مالکیت تحقق نیافته باشد، نمی‌تواند سیاستمدار موفقی در نظام اسلامی باشد. بنابراین وقتی اخلاق از جانب سیاستمدار یا بازیگران عرصه سیاسی رعایت نشود، تکلیف (شرعی) هم صورت نگرفته است. از این‌رو، پیمودن راه سیاست از راه‌های ظالمانه، در اندیشه امام(ره) مورد توجه نیست. سیاستمدار اسلامی اخلاقی و تکلیف‌محور است. یکی از ارکان تکلیف این است که فرد در چارچوب هنجارها و قواعد پذیرفته شده شرع بازی سیاسی را اجرا کند. بنابراین هر جا که قواعد اسلامی رعایت نشود و گناه صورت گیرد، سیاست هم به ورطه سقوط درمی‌افتد.

  • قواعد و بنیان‌هایی که بر این اخلاق سیاسی حاکم هستند، کدامند؟

قواعدی که امام(ره) در این ارتباط وضع و بیان می‌کنند- به تعبیری- قواعد شخصی ایشان نیست. قواعد مورد نظر امام(ره) در بازی سیاسی همان هنجارها و قواعد اسلامی است. همان‌گونه که می‌دانید بخش‌هایی از اخلاق اسلامی در قالب احکام فقهی نهادینه شده‌اند؛ مثلا یک امر اخلاقی که جزو اخلاق نیک به‌شمار می‌آید، در توالی منطقی خودش، در قالب وجوب انجام یک عمل، ضمانت فقهی پیدا می‌کند. در واقع هنجارهای اخلاقی در راستای اندیشه امام(ره) به قواعد فقهی تبدیل می‌شوند و به این طریق ضمانت اجرایی پیدا می‌کنند. در اینجاست که فقه سیاسی با تعریف کردن این قواعد به میدان می‌آید. به هر حال آن قواعد و بنیان‌هایی که از آنها سؤال کرده بودید، همان‌هایی هستند که در فحوای آیات قرآن، سنت(پیامبر و امامان) و احکام فقهی بیان شده‌اند. مطابق دیدگاه امام(ره) اگر زندگی سیاسی بخواهد صرفا بر پایه آیین‌نامه و قواعد خاص سیاسی اجرا شود، هیچگاه به سامان سیاسی مطلوب نخواهیم رسید. فرضا یکی از قواعدی که امام(ره) در حوزه سیاسی به‌دست می‌دهند، مقوله «حضور خداوند» است.

این مقوله باعث می‌شود که سیاستمداران و بازیگران عرصه سیاسی، عالم سیاست را چون دیگر بخش‌های عالم هستی در محضر خداوند ببینند. اگر سیاستمداری همواره خود را در محضر خداوند ببیند، بالاترین ضمانت اجرایی را برای سیاست خود در نظر آورده است. در هر حال، امام(ره) 3نوع قاعده به دست سیاستمداران و بازیگران عرصه سیاست می‌دهند تا بتوانند اجرای بهتر سیاست را تضمین کنند: 1- مراقبت خداوند. بازیگران سیاسی باید بدانند که خداوند در عرصه سیاست ناظر بر اعمال، گفتار و تفکرات انسان است. 2- مراقبت مردم. امام(ره) مرتب به سیاستمداران متذکر می‌شوند که عالم سیاست را یک اتاق شیشه‌ای ببینید. در این اتاق مردم همه رفتارها و گفتارهای ما را زیر نظر دارند. 3- مراقبت دشمن. سیاستمداران و بازیگران عرصه سیاسی باید بدانند که کنش و واکنش‌های آنها در زندگی سیاسی، زیر ذره‌بین دشمنان و رقبای خارجی است. دشمنان این رفتارها را رصد و بزرگ‌نمایی می‌کنند و در واقع علیه خود سیاستمداران و نظام اسلامی به کار می‌بندند. به نظرم این سه‌ضلع مراقبت‌های سه‌گانه، می‌تواند به رعایت هر چه بیشتر اخلاق در سیاست بینجامد. در اندیشه امام(ره) در جایی که سیاستمدار اخلاق را در سیاست رعایت نمی‌کند، همان‌جایی است که سیاستمدار تکلیف اخلاقی خود را انجام نداده است.

  • به غیر از هنجارها و قواعد اخلاقی که ضامن اجرایی شدن سیاست مطلوب در اندیشه امام(ره) است، چه سازو‌کارهای نهادی و اجتماعی- سیاسی باید در جامعه تعبیه شود تا سیاست، اخلاقی شود؟

این نکته بسیار ظریفی است. یکی از وجوه ممیزه اندیشه سیاسی مدرن در غرب این است که نقطه عزیمت بحث خود را از ساز و کارهای درونی و بیرونی آغاز می‌کند. اگر اندیشه سیاسی کلاسیک در غرب را مطالعه کنید، متوجه می‌شوید که در همه آنها آغازگاه بحث در خصوص سامان سیاسی مطلوب، سازوکارهای درونی بوده است. به این معنا که سیاستمدار کسی است که فیلسوف باشد یا همان فیلسوف- ‌شاه. فرمانروا یا شاه باید بتواند در درونش مابین قوای گوناگون بدنی ایجاد تعادل کند و به عدالت رسیده باشد. بنابراین فلسفه سیاسی کلاسیک غرب بر سازوکارهای درونی تاکید داشته است. در حالی که فلسفه سیاسی مدرن(غرب) ساز و کارهای درونی را رها کرده و به سازوکارهای بیرونی پرداخته است. به این معنا که برای آنکه فرد دچار خطا نشود، باید سیاست را در قالب نظام بوروکراسی نهادینه کرد و قدرت را به اجزایش تقسیم کرد. در این اندیشه در واقع سامانه سیاسی به‌گونه‌ای باید طراحی و ساخته شود که امکان هرگونه خطایی از شخص گرفته شود. در اینجا ما با عقلانیت یا سیاست نهادینه شده مواجه هستیم. با این حال تجربه عملی و تاریخی نشان داده که سیاست نمی‌تواند صرفا بر سازوکارهای بیرونی- آنگونه که در اندیشه سیاسی مدرن هست- متکی باشد. نکته جالب اندیشه سیاسی امام(ره) که در واقع یک اسلام روزآمد شده است، همراستایی و پیوند سازوکارهای بیرونی و سازوکارهای درونی است. در عین آنکه امام(ره) بر ساز و کارهای بیرونی(دیوان‌سالاری، نظام‌ پارلمانی، قانون اساسی و...) تاکید دارند، معتقدند که اینها (ساز و کارهای بیرونی) شرط کافی نیستند و باید سازوکارهای درونی هم افزوده شود. از این رو امام (ره)‌بر این نظرند که تا زمانی که انسان ساخته نشود- چه در بعد سیاستمداران و چه در بعد مردم و حکومت‌شوندگان- ما به سامان سیاسی مطلوبی نمی‌رسیم. به همین خاطر تاکید بر تقوا، اخلاص، حضور معنویت در سیاست، عدالت و... سازوکارهایی هستند که از دیدگاه امام(ره) حتما باید به سازوکارهای بیرونی اضافه شوند.

  • شما عدالت را از جمله سازوکارهای درونی سیاست اخلاقی دانستید. در اینجا عدالت چه معنایی پیدا می‌کند؟

یک فرد سیاستمدار باید عدالت در وی ملکه شود و هنجارهای اخلاقی در او نهادینه شوند. عدالت در اینجا به این معناست که همان‌گونه که این فرد(سیاستمدار) برحسب ملکه عدالت، در گذشته خطا نکرده است، در آینده هم رفتارهای سیاسی وی بر وفق همین میزان(عدالت) بیمه خواهند شد.  در این معنا، فرد سیاستمدار مومن دارای رفتارهای(سیاسی) قاعده‌مندی است که این قاعده‌مندی می‌تواند محکی برای سنجش رفتارهای گذشته و حال و آینده وی فراهم آورد.

  • اگر اخلاق (اسلامی) در سیاست وارد نشود چه نتیجه‌ای به بار می‌آورد؟

اگر اینگونه نشود، باید سقوط سیاستمدار یا کنشگر سیاسی را به انتظار نشست. اتفاقا یکی از سازوکارهایی که برای تحقق اخلاق در سیاست در دیدگاه امام(ره) ارائه شده است این است که خود مردم هم نباید سیاستمداران غیراخلاقی را برتابند و بنابراین در نظامی که اکثریت مردم اخلاقی و مومن باشند، علی‌القاعده حاکمان غیراخلاقی را هم برنمی‌تابند. در دیدگاه‌های امام(ره) این نکته هم مطرح است که تنها ظلم کردن، نشانه عدم تحقق قواعد اخلاقی در یک فرد نیست بلکه زیر بار ظلم رفتن(مردم) هم نشانگر عدم تزکیه و غیراخلاقی بودن است. فردی که تزکیه نفس داشته باشد، ظلم ستمگران را برنمی‌تابد.

در واقع عدم تحمل ظلم از ناحیه مردمان مهذب از جمله سازوکارهایی است که می‌تواند در اینکه سیاستمداران در فعالیت‌های (سیاسی) خود امر اخلاق را رعایت کنند ضمانت اجرایی ایجاد کند.

  • این نکته مهمی است. به این معنا که اخلاقی شدن سیاست در گرو اخلاقی اندیشیدن و اخلاقی رفتار کردن همزمان مردم و نخبگان سیاسی است.

در واقع در دیدگاه امام(ره) تجانسی مابین حکومت‌شوندگان و حکومت‌کنندگان وجود دارد. اگر این دو(حکومت‌شوندگان و حکومت‌کنندگان) مهذب و اخلاقی باشند، نظام سیاسی ثبات لازم را خواهد داشت. اما اگر یکی از این دو نامتجانس بوده و در واقع یکی از آنها غیرمهذب باشد، در این صورت نظام(سیاسی و اجتماعی) نمی‌پاید و از هم می‌پاشد.

کد خبر 172781

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز