یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۸۵ - ۰۸:۰۳
۰ نفر

محمد کیا سالار: این روزها کمتر ترانه‌ای به ذهن و زمزمه مردم راه پیدا می‌کند. شما فکر می‌کنید چرا؟ کجای کار می‌لنگد؟

ذهن آدم‌های امروز، شلوغ‌تر شده یا خلاقیت هنرمندان امروز، کمتر؟ چرا بزرگ‌ترهایمان هنوز در خلوت‌شان «الهه ناز» و «حالا چرا» زمزمه می‌کنند؟ خاطره آواز و موسیقی ایرانی انگار با اسم و رسم عده معدودی گره‌خورده و غلامحسین بنان یکی از همان نوادر است. هفته گذشته سالمرگ او بود؛ سالمرگ آقای آواز ایران.

پرده اول: رادیو تهران، سال1321
غلامحسین بنان، جوان ناشناسی است که برای تست صدا به رادیو مراجعه می‌کند. روح‌الله خالقی، مسئول واحد موسیقی رادیو است.

 بنان به اتاق خالقی می‌رسد. در می‌زند و وارد می‌شود. ابوالحسن صبا هم در اتاق نشسته است. اساتید از بنان می‌خواهند قطعه‌ای برایشان بخواند. صدای بنان با درآمد سه‌گاه، حجم اتاق را پر می‌کند و صبا با ویولن شیرینش او را همراهی می‌کند.
 هنوز درآمد تمام نشده که خالقی به صبا می‌گوید: «شما ویولن را قطع کنید» و از بنان می‌خواهد که گوشه حصار را بخواند. بنان بدون معطلی، درآمد حصار را می‌خواند و استادانه به سه‌گاه فرود می‌آید.

خالقی، بی‌اختیار برمی‌خیزد و او را در آغوش می‌گیرد و آینده درخشانی برایش پیش‌بینی می‌کند: «این صدا بسیار لطیف، شیرین، زیبا و خوش‌آهنگ است. کوتاه می‌خواند ولی در همین کوتاهی، ذهن و هنر بسیاری نهفته است. تحریرهای او مثل رشته مروارید غلتانی به هم پیوسته است.

 من از صدای او مسحور می‌شوم و لذت بی‌پایانی می‌برم که فوق آن برایم قابل تصور نیست. فکر نمی‌کنم خواننده‌ای به ذوق و لطف و استعداد او در قدیم داشته باشیم و یا به این زودی‌ها شبیهش را پیدا کنیم. بنان در موسیقی ما از گوهر گرانبها هم گرانبهاتر است.» همکاری بنان با رادیو تهران آغاز می‌شود و به دعوت داوود پیرنیا، پای او به برنامه «گلها» هم باز می‌شود و صدایش بیش از پیش در دلها نفوذ می‌کند.

بنان، نه تنها در آواز قدیمی و کلاسیک، بلکه در اجرای قطعات مدرن نیز مسلط نشان می‌دهد: «باز ای الهه‌ناز/ با غم من بساز/ کاین غم جانگداز/ برود ز برم» دهان به دهان، صدای بنان می‌گردد و بر دل‌ها می‌نشیند.

پرده دوم: تهران، سال 1336
غلامحسین بنان یک چشم خود را در یک سانحه تصادف اتومبیل از دست می‌دهد، اما به قول خودش: «دیدن از نگاه کردن جداست. خیلی‌ها هستند که همه جا را نگاه می‌کنند اما نمی‌بینند. من با یک چشم هم می‌توانم دنیا را همان‌طور که هست، ببینم.»

و لابد همین نگاه هنرمندانه او به دنیاست که تحملش می‌دهد تا20 سال پایان عمرش را به دور از عشقش، به دور از خواندن، سر کند.

بیماری‌ها و ناراحتی‌های جسمی به حدی خسته‌اش می‌کند که حنجره‌اش حتی توان ابراز نیازهای درونی‌اش را هم ندارد و کاری از دست پزشکان و پرستاری‌های همسرش، پری‌بنان، نیز ساخته نیست.

پرده سوم: منزل بنان
 فروردین 1363
آخرین بهار های زندگی‌بنان است. محمد موسوی، نوازنده نی، به منزلش می‌رود و از او عیدی می‌خواهد.

- «من که چیزی ندارم به تو بدهم.»

موسوی پافشاری می‌کند که: «چرا، دارید. من از شما می‌خواهم پیامی به خوانندگان جوان بدهید تا من به گوش آنها برسانم.»

- «خواننده در درجه اول باید باسواد باشد. باید ادبیات فارسی و عربی و عروض را خوب بداند و اگر شعری به دستش دادند که درجا بخواند، قبول نکند و قبلاً روزها و هفته‌ها و ماه‌ها روی آن شعر کار کند و با زیر و بم‌های آن کاملاً آشنا شود و بعد، آن را بخواند.»

35 سال فعالیت هنری، 450آواز و تصنیف زیبا، نوآنس‌ها و تحریرهای منحصر به فرد و جادوی یک صدای ماندگار وقتی که با صفات والای اخلاقی و انسانی در می‌آمیزد، دل‌ها را جادو می‌کند و عجیب نیست اگر هنوز و همیشه به یادماندنی است «الهه ناز» در مایه دشتی، «حالا چرا» در عشاق و بوسلیک، «امروز مها خویش‌ ز بیگانه ندانیم» در ابوعطا، «مرا عاشقی شیدا» در سه‌گاه، «همه عمر برندارم سر از این خمار مستی» در ماهور، «کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی» در شور، «تنم در کوره تب سوزد امشب» در افشاری، «داد حسنت به تو تعلیم خودآرایی» در مایه دشتی، «چنگ رودکی» در مایه اصفهان و...

پرده آخر: بیمارستان ایرانمهر، 8 اسفند 1364
8 اسفند 1364 در پنج‌شنبه ساعت 7 عصر، صدای آشنایی در گوش موسیقی این سرزمین نجوا می‌کند:
«آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند
در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا»

8 اسفند 1364 در پنج‌شنبه ساعت 7 عصر، «الهه ناز» موسیقی ایران برای آن صدای آتشین، دلتنگی می‌کند که: «آنکه او به غمت چون من دل بندد کیست؟»

8 اسفند 1364 در پنج‌شنبه ساعت 7 عصر، «ای ایران ای مرز پرگهر» دلش هوایی آن صدای مردانه‌ای است که: «در راه تو کی ارزشی دارد این‌ جان ما پاینده باد خاک ایران ما»
... و آن صدای آشنا، و آن صدای آتشین، و آن صدای مردانه در پنج‌شنبه ساعت 7 عصر، در هشتمین روز از اسفند ماه 1364 در بیمارستان ایرانمهر برای همیشه خاموش می‌شود.

کد خبر 17079

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز