در عین حال روزهای پایانی صفر یادآور انتهای دوره محرم و صفر است که در حقیقت دوره خاص زمانی احیای هرساله اسلام در قلبها و عقلهاست و ظاهرا این دوره، بیتقارن و همپوشانی ویژه به انتها نمیرسد؛ تقارن مناسبت نبوی صلیالله علیهوآلهوسلم و مناسبات ائمه علیهمالسلام. این تقارن و تطبیق را از جهات گوناگون میتوان به بررسی و نظاره نشست. اما یکی از این جهات بررسی نسبت میراث نبوی(ص) و میراث ائمه(ع) است؛ به عبارت دیگر این تقارن این پرسش را بر میانگیزد که چه رابطهای میان احادیث نبوی(ص) و احادیث ائمه(ع) وجود دارد؟ آیا این دو دسته حدیث در عرض یکدیگر قابل تعریف هستند یا در طول یکدیگر؟ آیا احادیث ائمه تنها نقش تفسیری و تکمیلی نسبت به حدیث نبوی دارند یا نقشی اصیل؟ درصورت اول نقش ائمه تنها یک نقش تبعی خواهد بود و درصورت دوم نقشی در عرض نقش نبیاعظم(ص)، کدام یک متعین است؟ درصورت نخست چرا برخی از سخنان اهلبیت ضمن مجموعه سخنان پیامبر (ص) دیده نمیشود؟ و درصورت دوم چرا پیامبر(ص) تمام شریعت را خود بیان نکرده و تکمیل آن را به دیگران سپرده است؟
بررسی این پرسشها و برخی پرسشهای دیگر که دستمایه برخی جاهلان متعمد برای ایجاد شبهاتی علیه مذهب اهلبیت علیهمالسلام شده است، زمینه مناسبی است تا با تنقیح این نسبت ضمن عرض ارادت به مناسبت آخر صفر، به ساحت مقدس نبی اعظم(ص) و ائمه اطهار(ع) شبهات مزبور مورد بررسی نقادانه قرار گیرد.
برای پاسخگویی به پرسشهای مطرحشده در مقدمه باید ابتدا نگاهی به پیدایش مجموعههای حدیث نبوی(ص) در هریک از 2مدرسه اهلبیت علیهمالسلام و مدرسه خلفا افکند زیرا نگاه تاریخی به این موضوع علاوه بر ایجاد بستر لازم برای پاسخگویی به پرسشها، وضعیت موجود حدیث نبوی(ص) را در هر دو مدرسه نیز توجیه خواهد کرد.
بهعنوان مقدمه باید گفت که کتابهای تاریخی و حدیثی هر دو گروه مملو از نقل رویدادها و حوادثی است که در ضمن آن به نگارش حدیث نبوی(ص) در عصر ایشان توسط صحابه بزرگوارشان اشاره شده است. اصحابی که وقت بیشتری را در محضر نبی اعظم میگذرانیدهاند، بهتبع حال، روایات بیشتری را از آن وجود مقدس ثبت کردهاند.
در کتب مدرسه خلفا برخی از ایشان با عنوان مکثرین هفتگانه یعنی کسانی که روایات فراوانی را از پیامبر (ص) نقل کردهاند، دستهبندی شدهاند؛ صحابیانی همچون ابوهریره دوسی، ابیسعید خُدری، انس بن مالک و.... با چنین وضعیتی این تصور کاملا طبیعی و عقلایی خواهد بود که بلافاصله پس از رحلت نبی مکرم(ص) انبوهی از سیاهنوشتههای اصحاب بزرگوار ایشان به جزوات و کتابچههای حدیثی تبدیل شود و دست به دست میان مسلمانان تازه و قدیمی بچرخد و مایه نشر سنت نبوی(ص) شود. اما آنچه در عمل محقق شده است و طبعا زمینه تعجب و حیرت فراوان را فراهم میآورد، آن است که نه تنها حدیث نبوی(ص) به نگارش درنیامده و نگارش آن ترویج نشده است بلکه کتابت آن ممنوع شده است. حتی گاهی در برخی متون صحیح مدرسه خلفا این امر به چشم میخورد که با نقل شفاهی یک حدیث توسط صحابه که از قضا این حدیث حاکی از آیاتی از قرآن کریم نیز بوده است، مخالفت شده و بر عدمنقل آن تاکید رفته است! بررسی زمینهها و ریشههای منع کتابت و حتی نقل شفاهی حدیث البته مجال دیگری را میطلبد اما آنچه پیامدهای پنهان و آشکار چنین روندی است، بیگمان در بحث حاضر حائز اهمیت فراوان است. اما مهمترین نتیجه این روند فاصله گرفتن مسلمین از میراث نبی اکرم صلیالله علیهوآلهوسلم است.
خلأ پدید آمده البته با نقل مضامین دیگری از جمله اسرائیلیات پر شد و جمع زیادی از این اسرائیلیات بعدا بهعنوان میراث اسلامی به مسلمین عرضه شد که خود زمینهساز پیدایش مذاهب فکری و عقیدتی متعددی میان جامعه نوپای اسلامی شد. اما فاصلهگرفتن مسلمین از سنت نبوی (ص) نزدیک به 130سال به طول انجامید تا آنکه ابوجعفر منصور دومین خلیفه عباسی دستور نگارش کتابی حاوی احادیث نبوی را به مالک بن انس داد و مالک در کتابی با عنوان الموطا چیزی نزدیک به 1900روایت از روایات نبی اعظم(ص) را جمعآوری کرد. با این کتاب منع عمومی کتابت حدیث نبوی مرتفع شد و کتب حدیث نبوی(ص) به نگارش در آمد. البته تنقیح و تصحیح احادیثی که بیش از 7نسل سینه به سینه نقل شده بود و بیگمان بخش مهمی از آنها از دستبرد گذر ایام مصون نمانده بود به زمانی بیش از این نیازمند بود، از اینرو جمعآوری آخرین ویرایشهای حدیث نبوی در مدرسه خلفا به قرن سوم باز میگردد؛ دورهای که کتبی همچون المصنف عبدالرزاق صنعانی، المصنف ابن ابی شیبه، المسند احمد بن حنبل، المسند حُمَیدی، المسند ابویعلی موصلی، الجامع الصحیح محمد بن اسماعیل بخاری، الجامع الصحیح مسلم بن حجاج نیشابوری و... به نگارش درآمدند. از اینرو شرط حفظ قوی و قوه ثبت دقیق و بهاصطلاح ثابث و ضابط بودن، جزو شروط یک روایت صحیح قرار گرفت و به محض خدشه وارد شدن بر قوه حفظ یا ثبت یک راوی اعتبار او را ساقط میدانستند.
ساختار اساسی این بخش از میراث اسلامی به این نحو است که یک جمعکننده حدیث با 7الی8 واسطه که البته همگی دارای قوه حفظ قوی فرض میشوند، حدیث خویش را از رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلم نقل میکند. کاملا واضح است که تشخیص یک حافظه قوی به هیچ روی امر سادهای بهشمار نمیرود. ضمن آنکه یک قوه حافظه هر میزان هم که قدرتمند به شمار رود، نمیتواند به دقت، مجموع هزاران حدیث را در سراسر زندگی خویش کاملا از حفظ داشته باشد، از اینرو در میراث حدیثی مدرسه خلفا، اموری مانند نقل به معنا، تقطیع حدیث، عدمدقت در اطلاقات و عمومات حدیث نبوی و بهخصوص عدمدقت در درایت یا فهم حدیث کاملا مشهود است. البته نباید تصور کرد که این امور به دورههای متاخرتر نقل حدیث باز میگردد زیرا در همان دوره نخست که به دوره صحابه مشهور شده است، بسیاری از این امور به وفور قابل مشاهده است.
بهعنوان نمونه میتوان به مسئله رضاع کبیر اشاره کرد که در مورد آن در میان زنان پیامبر (ص) اختلاف نظر وجود داشت. همچنین در باره سببیت گریستن نزدیکان میت بر سر قبر نسبت به ازدیاد عذاب میت در قبر میان خلیفه دوم و پسرش عبدالله که بر این سببیت پای میفشردند و یکی از زنان پیامبر که بر عدمدقت این دو در درایت و فهم دقیق حدیث تاکید میکرد، اختلاف نظر وجود داشت.
بیگمان اگر از فردای رحلت نبوی از نگارش حدیث ممانعت نمیشد، هیچیک از این امور روی نمیداد. در مدرسه اهلبیت علیهمالسلام اما، یک ساختار اساسی کاملا متفاوت به چشم میخورد چراکه در این مدرسه، احادیث نبوی صلیالله علیه و آله و سلم توسط ائمه معصوم از خطا، فراموشی و گناه، بهصورت مستقیم به مردم منتقل شده است. اصحاب ائمه علیهمالسلام نیز این احادیث را ضمن جزوات و کتابچههایی که به اصل مشهور شده است، جمعآوری کردهاند.
تعداد این اصول که بیشترشان از صادقین علیهماالسلام یعنی امام محمدبن علی باقر علیهماالسلام و امام جعفر بن محمد علیهماالسلام منقول است، به 400اصل میرسد. نکته قابل توجه در این باره عدموجود فاصله
7 الی8 نسلی است که در مدرسه خلفا وجود دارد. در این مدرسه معمولا تنها 2 الی3 نسل میان منشأ اصیل روایت و جمعکننده متن حدیثی فاصله وجود دارد. هر چند در برخی موارد این فاصله بیشتر نیز میشود اما به سبب وجود اصول چهارصدگانه طبعا امکان تصحیح و تنقیح برای جمعکنندگان اولیه متون حدیثی مثل محمد بن یعقوب کلینی که در نیمه دوم قرن سوم «الکافی» را جمعآوری کرده است، وجود داشته است، از اینرو معیار صحت احادیث نزد این محدثان اولیه بیش از میزان وثاقت راویانی که از آنها روایت میکردهاند، وجود روایت در ضمن یک یا چند اصل معتبر و شناخته شده بوده است، لذا بیشتر بلکه قریب به اتفاق روایات کافی به سبب این معیار از صحت بالایی برخوردارند.
اما در پاسخ به این پرسش که این روایات از جانب امام علیه السلام منقول است یا در حقیقت به رسول خدا صلیالله علیهوآلهوسلم منتهی میشود، باید گفت که بیتردید تمام این روایات چنانکه از ائمه معصومین علیهمالسلام در کافی و در دیگر کتب معتبر منقول است، به رسول خدا (ص) منتهی میشود. جالب است که ائمه علیهمالسلام خود گاهی در برابر پرسشهایی از این دست قرار میگرفتند.
جواب ایشان چنانچه بیان شد از این قرار بود که تمام آنچه ما برای شما نقل میکنیم به واسطه پدرانمان به پیامبر (ص) منتهی میشود و در حقیقت هیچ حدیثی مستقل از بیان نبوی (ص) برای شیعیان روایت نمیشود. ائمه علیهمالسلام گاه به نحو عملی با ذکر سند روایت بر این امر که روایاتشان از رسولخدا(ص) است، تاکید میکردند.
بهعنوان مثال امامرضاعلیهالسلام در سفر خراسان در نیشابور سند روایت خویش را از طریق پدران بزرگوارش به پیامبر رسانید؛ سندی که به تصریح محدثان اهل سنت به سلسلهالذهب یعنی سند طلایی مشهور است. بنابراین باید گفت ائمه با گفتار و کردار خویش بر این حقیقت که سخن ایشان استقلالی از سخن نبوی ندارد، تاکید و تصریح کردهاند. در عین حال باید به این نکته توجه کرد که در برخی موارد این احادیث عینا متضمن الفاظ رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و سلم هستند؛ چنانکه شیخ اقدم محمدبنعلی صدوق در کتاب گرانسنگ خویش «معانی الاخبار» این امر را به نیکی نشان داده است.
در این کتاب خواننده با توجه به نقل به لفظ بسیاری از احادیث نبوی از سوی ائمه متوجه حقیقت اراده نبوی از کلام خویش میشود، لذا بسیاری از اشتباهات و عدمدقت در درایت و فهم متن روایت که در مدرسه خلفا به چشم میخورد در این کتاب مرتفع شده است. از سوی دیگر بسیاری از احادیث ائمه علیهمالسلام در حقیقت تفسیر سخنان پیامبر (ص) و یا تکمیل مطابق با زمان و مکان آن به شمار میروند. بهعنوان نمونه میتوان برخی از این روایات را در کتاب «التوحید» شیخ صدوق به مشاهده نشست.
در اکثر این روایات اشارهای به اصل کلام نبوی (ص) نرفته است اما در عین حال با تتبع و تحقیق میتوان دریافت که این سخن دارای منشأ نبوی (ص) بوده است و در این مقام امام علیهالسلام مشغول تفسیر و تکمیل آن بر حسب اقتضای خاصی از جمله فهم مخاطب خویش است. میتوان بیشتر احادیث فقهی را که در جوامع فقهی از جمله کتب اربعه یعنی الکافی، تهذیب الاحکام، الاستبصار و من لایحضره الفقیه و جوامع متاخر مثل وسایل الشیعه یا جامع احادیث شیعه جمعآوری شده را از این قبیل دانست.
تغییر الفاظ نبوی در این بخش چنانچه بیان شد به دلایل موجهی روی داده است. این دلایل را میتوان از جهات گوناگون مورد دستهبندی قرار داد. بخشی از این دلایل به مقام تطبیق و پیدایش عناوین جدیدی باز میگردد که طبعا در زمان رسول خدا (ص) موجود نبوده است، هر چند قاعده عام و مطلق آن در زمان رسول خدا وجود داشته است. بهعنوان مثال میتوان به فروع نماز مسافر اشاره کرد که قاعده عمومی آن در عصر نبوی بیان شده است اما تطبیق آن بر شرایط گوناگون و مسافتهای خاص در عصر ائمه محقق شده است. این تفاوت در بیان نبوی و امامی در حقیقت به تطبیق قاعده عام بر مصادیق و موارد آن راجع است. جالب اینجاست که برخی اختلافات در نماز مسافر از عصر صحابه و در حقیقت به وسیله خلیفه سوم آغاز شد که در سرزمین منا نماز دو رکعتی را کامل ادا کرد. این امر مورد اعتراض امام علی علیهالسلام واقع شد اما ثمری نداشت. در بخش دیگر احادیث ائمه علیهمالسلام که در کلام نبوی (ص) نمیتوان نشانی از آن یافت، باید به دلایل و مستنداتی توجه کرد که زمان تبلیغ آن در عصر رسول خدا صلیالله علیهو آله و سلم فرا نرسیده بوده است.
شاید این مورد را بتوان یکی از شبهاتی به شمار آورد که وهابیت معاصر به واسطه آن بر مذهب حق جعفری خردهگیری میکند. اما مسئله چنانکه فقها رضوانالله علیهم در محل خویش تحقیق کردهاند، بسیار موجه و متین و البته غیرقابل اشکال است. بهعنوان مثال جزئیات شعائر حسینی علیهالسلام و ارزش زیارت حرم حسینی در کربلا در عصر نبوی بیان نشده است اما همین جزئیات را میتوان ضمن احادیث منقول از ائمه علیهمالسلام مشاهده کرد. در این موارد خواننده ناآگاه، گمان میبرد ائمه علیهمالسلام ضمن این احادیث در حقیقت به بیان نظریات خویش پرداختهاند؛ نظریاتی که بر خلاف دستهبندی پیشین دلایل نمیتوان در کلام رسول خدا(ص) از آن اصل و اساسی یافت. حال آنکه این موارد نیز دقیقا برگرفته از کلمات و جملات رسول خدا(ص) است بلکه میتوان ادعا کرد در برخی موارد عین عباراتی است که ایشان (ص) از آن استفاده کرده است.
در پاسخ اشکال مطرح شده باید گفت که احکامی که از جانب جبرئیل علیهالسلام به رسول خدا (ص) ابلاغ شد، بر 2دسته است؛ دسته نخست، شامل گروهی از احکام است که زمان تبلیغ آن به مردم در عصر نبوی (ص) فرا رسیده است و مانعی بر سر تبلیغ آن وجود ندارد؛ احکامی مانند وجوب نماز، روزه، خمس، زکات، حج، جهاد، حجاب، حرمت ربا، فحشاء، دزدی، دروغ و... . تبلیغ این دسته از احکام در عصر نبوی (ص) کاملا با حکمت الهی سازگار بوده است. دسته دوم، شامل گروهی از احکام است که زمان تبلیغ آن در عصر نبوی(ص) فرا نرسیده بوده است. هر چند پیامبر(ص) به واسطه جبرئیل علیهالسلام از آن آگاه شده است و آنها را نزد وصی و خلیفه شرعی خویش به ودیعت نهاده است. در این مورد میتوان به شعائر حسینی اشاره کرد که در عصر نبوی زمان تبلیغ آن فرا نرسیده بوده است اما ایشان احکام این مسئله را نزد اوصیا و خلفای حقیقی خویش به ارث گذاشته است تا در زمان فرارسیدن تبلیغ آنها از سوی ایشان تبلیغ شود.
طبعا به تاخیر افکندن بیان این احکام مطابق حکمت الهی بوده است زیرا اگر پیامبر (ص) پیش از فرا رسیدن زمان اجرای این احکام - هر چند در برخی موارد مستحبی - این احکام را تبلیغ میکرد، از سوی مردم به بیحکمتی و اعلام امری که امکانی برای اجرای آن وجود ندارد متهم میشد؛ لذا تبلیغ این موارد به تاخیر افکنده شد.
برای آنکه موضوع مورد بحث روشنتر و منقحتر شود میتوان به موضوع بَغی اشاره کرد که مورد اتفاق نظر مدرسه خلفا نیز است. در عصر نبوی (ص) موردی برای درگیری 2گروه مسلمان پیش نیامد، لذا پیامبر(ص) نیز به بیان احکام و قواعد مربوط به بغی یعنی تجاوز گروهی از مسلمانان به گروه دیگر از ایشان اشارهای نکردند. هر چند در برخی از آیات قرآن به ذکر این نکته کلی اکتفا شده است که اگر گروهی از مسلمانان به گروه دیگری از مسلمانان تجاوز کرد با گروه تجاوزگر بجنگید تا به امر الهی تن دهد اما به جزئیات و احکام این امر پرداخته نشده است.
در جنگ جمل اما این مورد، موضوعیت یافت، زیرا گروهی از صحابه از جمله طلحه و زبیر به همراه همسر پیامبر (ص) به جنگ با خلیفه شرعی ، امام علی علیهالسلام پرداختند. پس از پایان جنگ امام ضمن جلوگیری از تقسیم غنائم به دست آمده از لشکر طلحه و زبیر، شیوه برخورد با اهل بغی را به مسلمانان توضیح دادند و بسیاری از احکام اهل بغی را بیان کردند.
وضوح این امر چنان است که در کتب مدرسه خلفا نیز نمود یافته است. چنانچه بسیاری از فقهای این مدرسه بیان کردهاند اگر امامعلیعلیهالسلام پس از این جنگ احکام اهل بغی را عملاً و قولاً بیان نمیکرد، امکان اطلاع از احکام غنیمت گرفتن، به اسارت درآوردن یا نیاوردن و بسیاری از امور و احکام مربوط به اهل بغی از میان میرفت، بنابراین در این مورد نیز باید بیان کرد که احادیث ائمه علیهمالسلام در طول احادیث نبوی (ص) است، نه در عرض آن.
شاید از همین روست که در روایات در مورد حضرت حجت عجلالله تعالی فرجهالشریف بیان شده است که با سنت جدید خواهد آمد زیرا احتمال دارد منظور از سنت جدید علاوه بر رفع تحریفاتی که در سنت صورت پذیرفته است، بیان احکامی است که وقت تبلیغ آن در آخرالزمان فرا میرسد.
با بیان این قسم از احادیث معصومین علیهمالسلام روشن میشود که چرا ریشه برخی از احادیث ایشان ضمن سخنان نبوی(ص) مشاهده نمیشود. البته ممکن است یک اشکال نیز به این مبنا وارد شود و آن بحث اکمال دین در عصر نبوی(ص) است که در آیه سوم سوره مبارکه مائده آمده است: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا؛ امروز دین شما را برای شما کامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام کردم و رضایت دادم که اسلام دین شما باشد».
با توجه به این آیه احتمالا این اشکال از سوی مخالفین مطرح میشود که در این صورت برخی از احکام به هر دلیلی که بیان شود، از جانب نبی اعظم (ص) بیان نشده است و این امر با اکمال دین ناسازگار است زیرا اکمال دین ضرورتا به معنای بیان تمام احکام شرعی است. در پاسخ باید بیان کرد چنانکه در مسئله احکام اهل بغی و احکام شعائر حسینیعلیهالسلام بیان شد، این امر موارد نقض متعدد دارد که برخی از این موارد نقض مثل احکام اهل بغی مورد قبول مخالفین است.
از سوی دیگر باید به معنای اکمال دقت کرد. مدرسه اهلبیتعلیهمالسلام نیز معترف است که در این روز یعنی هجدهم ذیحجه دین اسلام به کمال رسیده است. منتها معنای کمال بیان تمام احکام ولو احکامی که وقت بیان آن نرسیده است، نیست. اگر چنین بود، اصولا قیاس، استحسان، سد ذرایع، مصالح مرسله و عناوین اجتهادی دیگری که در حقیقت در غیاب نص نبوی(ص) شکل گرفته است، پدید نمیآمد، بنابراین باید به معنای صحیح کمال دین که ولایت فقهی و سیاسی اهلبیت علیهمالسلام است، توجه کرد چرا که کمال دین در حقیقت به واسطه معرفی مرجعی روی داده است که مشکلگشای مشکلاتی است که در دوران پس از نبوت (ص) روی میدهد؛ همان که پیامبر (ص) فرمود: در میان شما دو جانشین باقی میگذارم که اگر به آن دو تمسک کردید، پس از من هرگز گمراه نمیشوید:کتاب خدا و عترت، اهلبیتم و همان که پیامبر(ص) در بستر احتضار اراده نوشتن آن کرد: «قلم و کاغذی بیاورید تا چیزی برای شما بنویسم تا پس از من هرگز گمراه نشوید».
بیتردید اهلبیت علیهمالسلام همان مرجعیتی است که درصورت تندادن به آن ضمن صیانت از حدیث نبوی (ص) و آشنایی با تفسیر صحیح آن، رهاننده انسانها از گمراهی و ضلالت و به ارمغانآورنده نجات و رستگاری در یومالقیامه است.