ارزش این سفرنامه، علاوه بر نگاه زنانه و متفاوت آن به نشانه‌های زندگیِ اشرافی و خوی درباری نویسنده نیز هست که متن این سفرنامه و سبک نگارش آن را حاوی نکات و عباراتِ طنزآمیز کرده و ارزش روایی آن را بالا برده است.

سکینه‌سلطان ملقب به «وقار الدوله» یکی از همسران ناصرالدین‌شاه است که در سال 1317 ق. یعنی چهار سال بعد از به قتل رسیدنِ ناصرالدین‌شاه، به سفر حج مشرف شد. وقارالدوله از معدود زنان عصر قاجاری است که خاطرات سفرش را به‌صورت یادداشت‌های روزانه و با جزییات زیاد نوشته‌ است.

ارزش این سفرنامه، علاوه بر نگاه زنانه و متفاوت آن به نشانه‌های زندگیِ اشرافی و خوی درباری نویسنده نیز هست که متن این سفرنامه و سبک نگارش آن را حاوی نکات و عباراتِ طنزآمیز کرده و ارزش روایی آن را بالا برده است.

یوم سه‌شنبه، بیست‌وششم جمادی الاولی،سنه 1317 تنکوزئیل
غروب روز جمعه به زیارت حضرت عبدالعظیم مشرف شده و بعد به زیارت مقبره شاه شهید، نور‌الله مضجعه. به طوری گریه کردم که روح از تنم نزدیک بود پرواز کند! هزار مرتبه بر رضای کرمانی لعنت کرده و با دل پرخون، از مقبره مبارک و از عکس مبارکش اذن مرخصی گرفته، بیرون آمدم.

خدا را قسم می‌دهم به این راهی که می‌خواهم بروم، نان و نمک شاه را بر کمینه حلال کند و چنان ما را از زیارت خاک پای مبارک او محروم شدیم، محبت او را هم از دل کمینه نَبَرد که بتوانم حالا دیگر گریه را کمتر بکنم. چه کنم! یا‌الله! یا رباه! یا سیداه!

یوم دوشنبه، دویم ذی‌حجه، از دریا به جده
صبح چای را صرف نموده، منتظر رسیدن به جده بودیم که عمارت‌های جده نمودار شد. عجب عمارت‌های عالی دارد. لنگرانداز کشتی تا جده خیلی راه مسافت دارد. بلم زیادی آوردند و بارهای مردم را می‌ریختند و می‌بردند.

تمام این بلم‌چی‌ها سیاه هستند. کاکاها مثل میمون از طناب‌ها بالا می‌روند و بارها را پرت می‌کردند میان بلم‌ها. یک ساعتی تماشا کردیم. بعد داداشم گفتند این بار دستی که این روزها همراه بود بردند توی بلم. ما را برداشته، آوردند توی بلم نشاندند. باد هم می‌آمد، آب را چنان حرکت داد که من می‌گفتم الان غرق می‌شود.

در هر حال صدهزار مرتبه شکر خدا که غرق دریا نشده و رسیدیم به جده. از دریا نجات یافته، حقیقت عمر دوباره خدا کرامت فرموده، ما را آوردند میان قفس. در این جده چه عرض کنم که چند جا بلیت باید گرفت و چند جوره پول باید داده شود.

بعد از آن‌که همه نوع پول گرفتند، آن وقت گفتند بارها باید گمرک بروند. این حاجی‌ها، سرِ باز، باید قدیفه روی شانه‌هاشان، بیچاره‌ها این‌قدر این طرف و آن طرف بدوند که هلاک بشوند.

امروز شکر کردم که زن هستم و با این زبان نافهم‌ها نباید این‌قدر سروکله بزنیم. برادر بیچاره من به قدری امروز در این آفتاب گرم زحمت کشیده و این طرف، آن طرف رفته که یک انگشت به چشمش فرو رفته. خلاصه هر طوری بود از این هنگامه‌ها هم گذشته، آمدیم شهر. یک خانه گرفتند، رفتیم، آسوده شدیم.

یوم سه‌شنبه، سوم ذی‌حجه، به جده به اطراق
صبح‌، بارها که دیشب رسیده بود و دم اسکله نگاه داشته بودند، بردند گمرک و پول گرفتند آوردند. وقتی بارها را باز کردند، دیدم دست‌بقچة خلعتِ من شکافته، گفتم: «خلعت من کو؟» دیدم باقی رخت‌ها و بقچه‌ها همه را دستکاری کرده‌اند.

هرچه لباس خوب من بود، برده‌اند با اسباب حمام و هر چه بد بود گذاشته‌اند. دیگر خدا عالم است که حکام‌ خودشان برده‌اند یا که در گمرک عیب کرده، چهار کله قند، چای این نوع چیزها را همه برده‌اند.

باری حمله‌دار آمده، قدری با حکام جنگ کرد. قدری قسم خورده و گذشت. ناحق چیزی از دست ما رفت. باز هم شکر خدا که همه را نبرده‌اند. بحمدالله برنج‌ها برقرار است. امروز قدری از کثافت کشتی بیرون آمده، بعضی چیزها را دادم بردند لب دریا شستند. آب هم آوردند. خودمان را طاهر کرده، یک دست احرام دیگر پوشیدم.

یوم جمعه، ششم شهر ذی‌حجه، مکه معظمه
امروز باید به مکه معظمه برسیم. لبیک‌گویان تمام حجاج با سرهای برهنه و کجاوه‌های بی‌روپوش فریاد لبیک می‌گفتند. ما گاهی لبیک و گاهی گریه از خوف قیامت، گاه ذوق رسیدن به مکه معظمه، گاه دعا برای آمدن جمیع دوستان می‌کردیم.

تا خانه‌های مکه معظمه، جمعیت زیادی بود. دو ساعت به غروب مانده، وارد بازار شدیم. نزدیک غروب به منزلی که برای ما گرفته بودند، رسیدیم. نمازی به تعجیل کردیم.

یوم دوشنبه، نهم ذی‌حجه، از منا به عرفات
امروز باید به عرفات برویم. صبح بعد از نماز سوار شده، برای عرفات راندیم. دو ساعت از دسته گذشته، به صحرای عرفات رسیدیم. تماشا دارد که خدا قسمت همه دوستان بگرداند. تا چشم کار می‌کند آن و چادر و شتر دیده می‌شود.

چادرها را زدند. با شدت گرما یک پشه و یک مگس ندارد. این صحراها یک چشمه آبی دارد که می‌گویند مال زبیده، زن هارون‌الرشید است که او احداث کرده و تا مکه می‌رود و همه اهل منی و عرفات و این حوالی از این آب گذران می‌کنند.

مانده تا غروب آفتاب از عرفات حرکت کردیم. حاجی شامی و مصری و عرب و عجم همه به راه افتاده بودند. حاجی شام و مصری متصل شلیک می‌کردند و چراغ مشعل زیادی همراه ایشان بود.

این صحرای عرفات را چراغانی کرده بودند که تاکنون همچه چراغانی ندیده بودم. با همین تفصیل آمدیم تا مشعرالحرام که یک شب باید در مشعرالحرام بیتوته کرد و پیاده شده، صف شام کرده که دیدیم هر یک از حجاج یک فانوس به دست گرفته و عقب سنگ جمع کردن.

من گفتم: «حقیقت، این کار از من برنمی‌آید که خودم بروم سنگ جمع کنم.» گفتند: «حکما باید هر کس خودش سنگ برای جمره جمع کند.» گفتم، رفتند سنگ جمع کردند، آوردند نزدیک منزل روی زمین ریختند. من از روی زمین جمع کردم. انشاءالله خدا می‌بخشد و این نوع را هم قبول می‌کند. اما تا صبح این چراغانِ صحرا همین‌طور بود و مدام صدای شلیک توپ می‌آمد تا صبح، اول شامی و مصری حرکت کردند بعد عجم حرکت کرده.

یوم سه‌شنبه، دهم، عید قربان، از مشعر به منا
امروز باید برگردیم به منا. صبح آن‌قدر صبر کردیم تا آثار آفتاب پیدا شد. آن وقت به راه افتادیم. منا که رسیدیم پیاده شده، چادرها را زدند. بعد برخاسته، برای رمی جمره پیاده به راه افتاده، هوا گرم، راه هم نزدیک نبود.

هرچه گفتند که می‌خواهی الاغ سوار شوی، من دیدم همه پیاده هستند، من هم پیاده رفتم. سنگ بر شیطان زده، برگشتیم توی چادر نشستیم و داداشم برای خریدن و کشتن قربانی رفتند. بعد از ساعتی قربانی کرده، آمدند.

یوم چهارشنبه، یازدهم، از منا به مکه و از مکه به منا
صبح بعد از ادای فریضه، غسل کرده، چادر کرده، سوار شدیم. به طرف مکه روان شدیم. یک ساعت و نیم از دسته گذشته، رسیدیم. داداشم رفت برکه، غسل کند. تا او آمد دیر شد و هوا گرم شده بود.

خلاصه آمدیم هفت شوطه برای حج تمتع و هفت نوبت سعی صفا و مروه و هفت شوطه برای طواف نساء با نمازهایش نمودیم. اگر خدا قبول کند انشاءالله از کرم خودش قبول نموده والا به نظر من که یک حج ناقابل نصفه کاره نمودم. از گرما هم هلاک شده بودم.

یوم شنبه، چهاردهم ذی‌حجه، در مکه معظمه
صبح بعد از ادای فریضه چای و هندوانه صرف شده. غیر از هندوانه ممکن نیست که چیز دیگر صرف شود به جهت گرمی هوا. من مثل آدم ناخوش یک گوشه افتاده‌ام. دلم می‌خواهد بازار بروم ولی قوه رفتن را به خود نمی‌بینم. اگر زنده ماندم، عذر سوغاتی از مردم می‌خواهم. قوه چادرکردن و سوغاتی خریدن را ندارم.

* سفرنامه «روزنامه سفر عتبات و مکه»/ به کوشش رسول جعفریان و کیانوش کیانی /از مجموعه «پنجاه سفرنامه حج قاجاری»

کد خبر 150711

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز