چنگیز محمودزاده: کوه‌های کرمان سفید شده‌اند. هفته آخر بهمن است و از کرمان تا ماهان روی تمام کوه‌های صخره‌ای برف نشسته و به آنها نمایی اعجاب‌انگیز داده است.

سیل - ریگان


بعد از ماهان تمام تپه ماهورهای کویری هم سفید شدند. 20 کیلومتر جلوتر برف تا کنار جاده جلو آمده است و نمی‌شود باور کرد این همه برف در حاشیه کویر روی زمین نشسته باشد. مردم کرمان خوشحالند از این همه برف و بارانی که بهمن امسال از آسمان بارید، ولی 300 کیلومتر دورتر از مرکز استان، خانه‌های ساکنان روستاهای ریگان در گل فرو رفته است.
طهماسب می‌خندد. انگار نه انگار پاهایش تا مچ در گل و لای فرو رفته‌ است. با بیل گل‌ها را از زمین جدا می‌کند و زیر آنها به جست‌وجوی موزاییک‌هایی مشغول است که زمانی کف اتاق‌های کاهگلی خانه او را تشکیل می‌داد.

حالا اما دیگر اثری از اتاق‌ها نیست. رد آب‌گرفتگی سیل، روی دیوارهای حیاط مشخص است و تا 4 بلوک سیمانی بالاتر از کف حیاط دیده می‌شود. خانواده 5 نفری طهماسب هر چه را توانستند از میان گل و لای نجات دهند، در گوشه‌ای جمع کرده‌اند و مشغول شستن آنها هستند. کنار قسمتی از حیاط خانه که ریزش اتاق‌های کاهگلی، آن را به کوچه متصل کرده است، چند کپه خاک دیده می‌شود. طهماسب می‌گوید خودش با تراکتور آن خاک‌ها را ریخته تا بیشتر از آن، آب به خانه‌اش هجوم نبرد:« 5 هزار تومان دادیم تا با پمپ، آب را از خانه بیرون ببریم. این خاک‌ها را هم خودمان ریختیم. هر سال سیل به من سری می‌زند. سال قبل هم سیل آمد، اما امسال خیلی زیاد بود.»

همسر طهماسب از خانه‌ای سیمانی که بعد از سیل، تمام وسایلشان در آن تلنبار شده است، بیرون می‌آید و ماجرای آن شب را چنین به یاد می‌آورد: «طهماسب برای کارگری رفته بود و خانه نبود. ساعت 3 صبح سیل آمد و فقط توانستیم خودمان را نجات دهیم. همه زندگیمان را آب برد. یخچال و کولر سوخت. در عوض فقط یک چادر به ما دادند. هیچ‌چیز دیگری ندادند. حتی پتو و غذا ندادند. این کمک‌ها را به روستاییان دادند.» طهماسب با همان لبخندش وسط حرف او می‌پرد: «آنها دور از آبادیند، کسی را ندارند حق هم این است که به آنها بدهند.» مرغ‌های خانه او با سیل رفتند، همسایه‌اش هم می‌گوید که برادرش تمام گوسفندهای خود را در سیل از دست داد و بعد از آن خانه‌اش را رها کرد و به منزل پسرش رفت که چند محله دورتر است. هر چند خانه طهماسب در سیل آسیب دید، انگار وحشت خشکسالی 14 سال گذشته از ذهنش بیرون نمی‌رود که می‌گوید: «بارش هم رحمت خداست. ما راضی هستیم که آسمان ببارد، ولی نه این‌ طور.» خانه آنان یکی از 1800 خانه‌ای است که در سیل ریگان 20 تا 100 درصد تخریب
شد.

خانه «طهماسب رویان» در بخشی از شهر ریگان قرار دارد که پیش از توسعه شهر، بندی در آن قرار داشت و جلوی سیلاب‌ها را می‌گرفت، اما حالا دیگر از آن بند اثری نیست و برای جلوگیری از سیلاب‌های همیشگی این مسیر هم راهکاری در نظر گرفته نشده است. شیخ محمد درست کنار خانه طهماسب کارگاه جوشکاری دارد. البته نه از آن کارگاه‌هایی که ممکن است در تصور داشته باشید، کارگاه او حتی سقف هم ندارد. 3 دیوار با بلوک سیمانی بالا رفته‌اند و چهارمین ضلع این کارگاه، دری آهنی است که قفلی روی آن دیده می‌شود. تمام دستگاه‌های کارگاه در گل مانده‌اند. «شیخ محمد نرماشیری» هم برای دومین سال است که با سیل دست و پنجه نرم می‌کند. 5 بچه دارد و به‌دنبال تعطیلی کارگاهش در فکر این است که چطور خرج تحصیل آنان را تامین کند: «هم بچه دانشگاهی دارم هم بچه دبیرستانی. حالا که کارگاه را سیل برد دیگر نمی‌توانم پولی دربیاورم. حدود 5/1 میلیون تومان به کارگاهم خسارت وارد شد. از فرمانداری آمدند و اسم ما را نوشتند ولی هنوز کمکی نکرده‌اند.»

2 طرف کوچه‌ای که به میدان بسیج شهر ریگان منتهی می‌شود، شن ریخته‌اند. مردم می‌گویند شهرداری بعد از جاری شدن سیل، شن‌ریزی کرد تا اگر دوباره آب، قصد خانه‌های مردم را کرد، دست‌کم مانعی سر راهش وجود داشته باشد. کف کوچه را لایه‌ای از گل و لای پوشانده است. 10 روز بعد از سیل 13 بهمن، هنوز ماشین‌های راه‌سازی‌ سرگرم جمع کردن گل‌های کوچه‌ها
هستند.

نژادی‌فر، پیرزن 65 ساله‌ای است که تا پیش از سیل در این کوچه خانه داشت. او هنوز در همین کوچه ساکن است، اما خانه ندارد. 2 اتاق کاهگلی که در آنها زندگی می‌کرد کاملا خراب شده‌ و فقط یک دیوار از آنها باقی مانده است. نژادی‌فر تنها زندگی می‌کند و نمی‌تواند فارسی صحبت کند.

همسایه‌ها که شب سیل به کمک او آمدند باز هم به کمکش می‌آیند تا درددل‌هایش از زبان محلی ترجمه شود. تمام وسایل زندگی پیرزن زیر آوار اتاق‌ها ماند. پیرزن ابتدا به خانه سیمانی دخترش رفت، ولی آنجا هم پر از آب بود و ناچار شد همه چیز را جمع کند. آب و برق خانه دخترش 10 روز پس از سیل همچنان قطع است و می‌گوید آن قدر همه جا را گل برداشته که حتی جایی برای نشستن نمی‌تواند پیدا کند.

کمی دورتر از شهر، روستایی قرار دارد که مردمش دست به دامن هر کسی می‌شوند که از جهان خارج آمده باشد و او را کشان‌کشان به ساختمان‌هایی می‌برند که زمانی خانه آنان بود تا شاید با دیدن وضع زندگی‌شان، فکری برای آنان بکنند. روستای ناصریه حدود 10 کیلومتر با ریگان فاصله دارد. این روستا در مسیر یکی از سیلاب‌ها قرار داشت که به همین دلیل پس از سیل لایه‌ای 50 سانتی‌متری از گل، کف اتاق‌های بسیاری از خانه ها را پر کرد. مردم روستا هنوز فرصت نکرده‌اند وسایل خود را از خانه‌های کاهگلی بیرون بیاورند. کف اتاق‌هایی که گوشه‌ای از آنها را سیلاب سوراخ کرده است، بالش‌ها و پتوها به شکل توده‌های گلی درآمده‌اند. محمد مرادی دیوارهای سوراخ شده را نشان می‌دهد، همچنین کیسه‌های گندم گوشه انبار را که دیگر به هیچ دردی نمی‌خورند. بچه‌هایش پابرهنه روی گل‌ها راه می‌روند و هر بار چیزی را از بین آن توده قهوه‌ای رنگ بیرون می‌کشند و به حیاط می‌برند.

دوچرخه، کتاب‌های درسی و سماور هنوز به گل نشسته‌اند. در حیاط، کنار چند فرش گل‌آلود، می‌شود یک تلویزیون و چرخ خیاطی را دید که گلی است. یکی از پسرهای یدالله به ساعت روی دیوار اشاره می‌کند و به پدرش می‌گوید که آن را از روی دیوار‌بردارد. محمد جواب می‌دهد: « بگذار همین جا باشد. آن یکی را که آب برد، بگذار این همین جا باشد.»

همسر محمد از خانه‌ای سیمانی بیرون می‌آید که نیمه‌ساز است و 10 روز پس از سیل را به ناچار در آن گذرانده‌ است. وسایلی را که در حیاط جمع کرده‌اند نشان می‌دهد و می‌گوید: «خودمان را دربردیم و زندگیمان را آب برد.» خانواده محمد از سیل جان به در بردند، اما جزو7135 خانواده‌ای هستند که گرفتار عواقب سیل شدند.بیشتر خانه‌های ناصریه که نزدیک جاده اصلی قرار دارند با گل و لای پر شده‌اند و دیوار چندتایی از آنها ریخته است. یدالله غنی‌زاده هم سرنوشتی مشابه مرادی دارد. او که همراه با فرزندان و عروس‌هایش زندگی می‌کرد پس از سیل غیر از یک تخته چادر، 5 کیلو برنج، 2 تخته پتو، یک قطعه موکت و 2 کنسرو کمکی دریافت نکرده است. او تعریف می‌کند که بسیاری از مسئولان استانی از این روستا بازدید کردند، اما کمک دیگری به ساکنان ناصریه نشد: «استاندار و بقیه مسئولان آمدند، نماینده مجلس هم آمد ولی فقط آمدند. کمکی به ما نکردند.»

یکی از دیوارهای خانه او ریخته است. دخترش را صدا می‌کند تا بیاید و در اتاقش را بازکند. تمام جهیزیه دختر که در آن اتاق بود به جای آن‌که به خانه شوهر برود، با سیل رفت. غنی‌زاده می‌گوید: «آقا، زندگی ما را آب برد، اما از همه مهم‌تر قنات ناصریه بود که با سیل از بین رفت. تمام روستا از این قنات آب می‌گرفت، اما هنوز کاری برای درست کردن آن انجام نداده‌اند.» این فقط ناصریه نبود که سیل، ساکنانش را چشم انتظار کمک‌هایی گذاشت که مردم نمی‌دانند چه زمانی از راه خواهد رسید. بارش‌های بهمن ماه 116 روستای کرمان را در محاصره سیل قرار داد و 6 هزار خانه در کل استان تخریب شد.

حکایت مردم ناصریه، حکایت تلخی است. چند نفر کنار دیوارهایی که روی زمین آوار شده‌اند با بیل گل‌ها را جابه‌جا می‌کنند تا شاید چیزی از وسایل خانه خود را پیدا کنند. پیرزنی دوان‌دوان می‌آید و مدام اصرار می‌کند که: «خانه ما دور است برای همین کسی نیامد آنجا را ببیند. بیایید خانه ما را ببینید. بعد از زلزله دیوارهای خانه ریخت و یک کپر در حیاط ساختیم و آنجا زندگی می‌کردیم که آن را هم سیل برد.» یک نفر درهای آهنی جایی را باز می‌کند که تا پیش از سیل دامداری بود، اما حالا فقط می‌شود از بین گل‌هایی که کف آن را پوشانده است، لاشه‌های چند گوسفند مرده را دید. از این دامداری که زمانی 100 گوسفند داشت فقط 10 گوسفند جان سالم به در بردند.

«غلامحسین سرحدی» نقطه‌ای را در حیاط خانه‌اش نشان می‌دهد و تعریف می‌کند که از ترس زلزله آذرماه، آنجا چادر زده بودند و شب‌ها تمام بچه‌هایش همراه با نوه‌ها می‌آمدند در آن چادر می‌خوابیدند که سیل، آن چادر را هم برد: «ما فقط توانستیم دست بچه‌ها را بگیریم و برویم روی آسفالت. الان شب‌ها جایی نداریم که بخوابیم و آن‌قدر همه جا خیس است که نمی‌شود چادر زد. هر کدام از بچه‌هایم خانه یکی از همسایه‌ها می‌خوابند.» کمی دورتر از خانه سرحدی، خانه فاطمه مرادی قرار دارد. خانه او سالم مانده است، اما سیل، طویله‌اش را با 20 گوسفند و 2 گوساله برد. او می‌گوید: «هنوز کسی برای برآورد خسارت نیامده است و فقط هلال احمر کمک کرد. زندگی ما همین گاو و گوسفندها بود. تمام درآمدمان از آنها بود که آب برد. حالا دیگر درآمدی نداریم، مگر می‌شود این پتوهایی را که داده‌اند، بخوریم؟»

کد خبر 128757

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز