سعید مروتی: در روزهایی که بیست‌وچهارمین جشنواره بین‌المللی فیلم کودکان و نوجوانان در همدان برگزار می‌شود، یاد و خاطره این سینما دوباره زنده شده است؛ اتفاقی که تقریبا هرساله در موعد برگزاری جشنواره کودک رخ می‌دهد.

طرح - سینمای کودک

 با تمام انتقادهایی که به نحوه برگزاری این رخداد سینمایی وارد است باید به این نکته اذعان کرد که بدون این جشنواره، سینمای کودک سال‌ها پیش به فراموشی مطلق سپرده شده بود. فارابی همه‌ساله متولی برگزاری جشنواره‌ای است که به‌ندرت پیش‌ می‌آید فیلمسازی با رغبت شخصی برایش فیلم بسازد پس چاره‌ای نیست جز اینکه آستین‌ها بالا زده شود و سفارش ساخت فیلم‌هایی داده شود تا سر جشنواره کودک بی‌کلاه نماند. فقط کاش می‌شد این تلاش صرف تولید آثاری شود که امکان اکران و مهم‌تر از آن موفقیت در اکران را داشته باشند. مرور آنچه بر سینمای کودک و نوجوان ایران گذشته، نشان می‌دهد جز یک دوران تقریبا کوتاه، در اغلب موارد، اوضاع این سینما بر وفق مراد نبوده است؛ سینمایی که روزگاری با آثاری درباره کودکش پرچمدار سینمای نوین ایران در محافل جهانی بود و این آثار ،گرمابخش گیشه‌ها نیز می‌شد؛ روزگاری که حالا به خاطره‌ای غبارگرفته می‌ماند.

میانه دهه60، در روزهایی که جنگ تحمیلی به اوج خود رسیده بود و در روزگاری که اکشن‌هایی چون «سناتور»، «عقاب ها» و «تاراج» حرف اول و آخر را در گیشه می‌زدند، فیلم کودکانه‌ای بر پرده آمد و چهره شهر را عوض کرد. «شهر موش‌ها» به پشتوانه برنامه عروسکی بسیار موفق «مدرسه موش‌ها» که سال‌ها از تلویزیون پخش شده بود، ناگهان همه متولدین دهه50 را به همراه والدینشان به سینماها کشاند.

صف‌هایی طولانی گرداگرد سینماهای نمایش‌دهنده شهر موش‌ها شکل گرفت. یک فیلم کودکانه گیشه را فتح کرده بود؛ اتفاقی که تا آن زمان در تاریخ سینمای این سامان بی‌سابقه بود. شهر در دست بچه‌ها افتاده بود؛ بچه‌هایی که بزرگ‌ترهایشان را مجبور می‌کردند آنها را به تماشای شهر موش‌ها ببرند. در روزهایی که دامنه جنگ کم‌کم به شهرها هم کشانده شده بود، فیلمی عروسکی، باحال و هوایی فانتزی و ترانه‌هایی کودکانه فضا را تلطیف می‌کرد.

سینمای ایران با مخاطب تازه‌ای روبه‌رو شده بود؛ مخاطبی که می‌توان گفت هرگز مدنظر گرفته نشده بود. به‌واقع جز کوشش‌های کانون پرورش فکری که آن هم محصولاتش بیشتر «درباره کودک» بود تا «برای کودک»، سینمای ایران کمتر به ساخت فیلم کودکانه پرداخته بود چون اساسا فیلمسازان کودکان را جزو مخاطبان خود به‌حساب نمی‌آورد.

به روایت فیلمفارسی

اما اولین فیلم کودکانه سینمای ایران سال‌ها پیش از مدرسه‌ موش‌ها ساخته شده بود؛ فیلمی که ارتباطی هم به ساخته‌های کانون نداشت چون اساسا در آن سال‌ها کانون تأسیس نشده بود. «گرجی عبادیا» در سال 1338 «بیم و امید» را مقابل دوربین برد که گرچه مضمونی کودکانه نداشت اما نقش اصلی فیلم را یک کودک بازی می‌کرد. درواقع بیم و امید اولین فیلم بلند سینمای ایران بود که نقش محوری‌اش به یک کودک سپرده شده بود؛ کودکی که سال‌ها بعد به شهرت و محبوبیت فراگیری دست یافت. 6سال بعد «صابر رهبر» براساس «واکس» اثر «دسیکا»، «مراد و لاله» را ساخت. فیلم مانند اثری که از آن اقتباس شده بود، روایتگر زندگی 2کودک یتیم بود.

با این تفاوت که اگر بچه‌های فیلم دسیکا به دزدی رو می‌آوردند، مراد و لاله به تصنیف فروشی و باربری می‌پرداختند. البته مراد و لاله را هم نمی‌شد فیلمی دانست که برای مخاطب کودک و نوجوان ساخته شده است. همچنان که سال‌ها بعد دکتر اسماعیل کوشان، «جنگجویان کوچولو» را ساخت؛ فیلمی که کاراکترهای اصلی‌اش بچه‌ها بودند. به‌جز این در سینمای فارسی، کودک همیشه در حاشیه بود و اغلب اوقات از آن به‌عنوان عنصری برای جلب ترحم یا خنداندن تماشاگر استفاده می‌شد. نقش کودکان در فیلمفارسی‌ها هم اغلب توسط بازیگران مشخص بازی می‌شد که برخی از آنها مانند «شهرام» به شهرت و محبوبیت نسبی هم رسیدند.

کودکان جست‌و‌جوگر

در سال‌های پس از پیروزی انقلاب طبیعی بود که چند سالی فیلم درباره کودکان ساخته نشود. جامعه در اواخر دهه50 و اوایل دهه60، دچار چنان التهاباتی بود که به ذهن کمتر کسی می‌رسید درباره کودکان فیلم بسازد. هرچند در این دوران چند انیمیشن در کانون ساخته شد که البته در آنها هم قرار بود مفاهیمی مطرح شود که درکش فراتر از دنیای پاک و معصومانه کودکان بود.
درست در همان زمانی که شهر موش‌ها‌ به پرده آمد و با اقبال عمومی گسترده مواجه شد، از امیر نادری «دونده» روی پرده آمد؛ فیلمی درباره کودک و بازهم با کاراکتر آشنای امیرو.

دونده با ساختار ضد قصه‌اش قطعا برای اینکه توسط مخاطب کودک و نوجوان دیده شود، ساخته نشده بود؛ فیلمی نمونه‌ای از کانون که به سیاق گذشته، پرداختن به دنیای کودک را بهانه‌ای برای ارائه پیام‌های جهانشمول قرار می‌داد. دونده اولین سفیر سینمای نوین ایران در جشنواره‌های معتبر جهانی شد؛ سینمایی که پس از فیلم نادری با تصویر کودکانی در حال دویدن، جشنواره‌های جهانی را فتح کرد. یک سال بعد از دونده، عباس‌کیارستمی «خانه دوست کجاست» را ساخت؛ یکی از ستایش‌شده‌ترین فیلم‌های درباره کودک که بسیاری آن را نقطه اوج سینمای موسوم به کانونی در سال‌های پس از انقلاب می‌دانند.

گام‌های بعدی با سرعت بیشتری برداشته شد. «گاویار» (کیومرث پوراحمد)، «ماهی»(کامبوزیا پرتوی)،«گال»(ابوالفضل جلیلی) از مهم‌ترین فیلم‌های این نوع بودند که با فواصل نزدیک به هم جلوی دوربین رفتند. زمانی که خود کیارستمی
به تدریج فیلم ساختن درباره کودک را کنار می‌گذاشت، این شیوه فیلمسازی به شدت رایج شده بود. الگوی ساده و بدون دردسر کودکان جست‌وجوگر به صورت مکرر تکرار می‌شد. میان خیلی فیلم‌هایی که به این سبک ساخته شدند، «بادکنک سفید» نمونه قابل تامل‌تری بود.

مجیدمجیدی هم پس از رئالیسم خشن «بدوک» و فرمالیسم «پدر»، «بچه‌های آسمان» را کاملا براساس الگوهای سینمای کانونی ساخت؛ فیلمی که علاوه بر ستایش‌های داخلی تا مرز دریافت اسکار بهترین فیلم خارجی هم پیش رفت. فیلمسازی درباره کودک که بدل به مهم‌ترین شاخه سینمای جشنواره‌ای بود، آن‌قدر در قالب‌های یکسان و کلیشه‌ای تکرار شد که به تدریج جشنواره‌های خارجی نیز کمتر به آن اعتنا نشان دادند. راست اینکه در این سال‌ها فیلمسازی به بهانه کودک و به انگیزه حضور در جشنواره‌های بین‌المللی، آثاری از این دست را از اصالت اولیه فیلم‌های کانونی دور کرد.

برای کودک

درست در سال‌هایی که دونده و کلید و خانه دوست کجاست در محافل بین‌المللی به توفیق می‌رسیدند، شهرموش‌ها به موفقیت چشمگیری در جذب تماشاگر کودک رسید و با این وجود چندسالی طول کشید تا ساخت فیلم‌های کودکانه همه گیر شود. اغلب سینماگران، علت موفقیت شهر موش‌ها را 2سال پخش مدرسه‌ موش‌ها از تلویزیون می‌دانستند؛ اینکه هنگام اکران فیلم، عروسک‌هایی چون کپل، دم باریک، عینکی، گوش دراز، نارنجی و... برای کودکان کاملا آشنا بودند.

به همین دلیل حتی موفقیت گسترده شهر موش‌ها هم نتوانست ساخت فیلم‌های کودکانه را رواج دهد. تا اینکه 4سال بعد، کامبوزیا پرتوی پس از ساخت «ماهی»(که در تداوم فیلم‌های کانونی دهه50 ساخته شد) «گلنار» را ساخت. در گلنار، پرتوی از رنگ و ترانه استفاده کرد و کوشید تا با اتخاذ لحنی شاد، مخاطب کودک را جذب کند. با نمایش فیلم؛ رکورد فروش شکسته شد و بلافاصله پس از این موفقیت، ساخت فیلم‌های فانتزی کودکانه در دستور کار تهیه‌کنندگان قرارگرفت. روزهای طلایی سینمای کودک آغاز شده بود و ساخت فیلم کودک آن‌قدر رونق یافته بود که یک گروه سینمایی برای نمایش این آثار تشکیل شد.میان انبوه فیلم‌هایی که مخاطب کودک را هدف گرفته بودند، «دزد عروسک‌ها» شاخص‌ترین نمونه بود.

دنیای فانتزی فیلم کاملا از آثار هالیوودی می‌آمد و ارتباط چندانی با مسائل بچه‌های ایرانی نداشت؛ نکته‌ای که در همان زمان، خیلی‌ها به آن اشاره کردند ولی بچه‌ها فیلم را به شدت دوست داشتند و رکوردشکنی دزد عروسک‌ها در گیشه باعث شد تا گام‌های بعدی با استواری و اطمینان‌خاطر بیشتری برداشته شود. میان این فیلم‌ها، «سفر جادویی» (که تقریبا با همان گروه دزد عروسک‌ها ساخته شد) هم اثر خوش ساختی بود و هم با استقبال فوق‌العاده بچه‌ها روبه‌رو شد. «پاتال و آرزوهای کوچک» و «الو الو من جوجو‌ام» از جمله فیلم‌هایی بودند که با فضای کودکانه‌شان به موفقیت نسبی رسیدند.

اما پس از شکست پی‌درپی چند فیلم کودکانه روند ساخت این نوع آثار دچار وقفه شد. حتی فروش بی‌سابقه «کلاه‌قرمزی و پسرخاله» هم تاثیری در این روند نگذاشت؛ چون کلاه‌قرمزی هم بر همان مبنایی پرفروش شده بود که یک دهه قبل در مورد پدیده شهر موش‌ها اتفاق افتاده بود. کیومرث پوراحمد که با «قصه‌های مجید» گامی مهم برای برداشتن مرز آثار درباره کودک و برای کودک برداشته بود، با «خواهران غریب» چراغ سینمای کودک در میانه‌های دهه 70 را روشن نگاه داشت. هرچند سینمای کودک به افول گذاشته بود و جز در شاخه جشنواره‌ای دیگر کمتر کسی حاضر بود فیلم کودک بسازد. حتی بازگشت فوق‌العاده کلاه‌قرمزی هم که حس نوستالژیک بچه‌های دیروز و جوان‌های امروز را برانگیخت نتوانست رونقی به سینمای کودک بدهد.

دوران افول

در دهه80 به نظر می‌رسید سینمای کودک دیگر به خاطره‌ها پیوسته تا اینکه با تشکیل گروه سینمای کودک و نوجوان در فارابی کوشیده شد تا چراغ این سینما همچنان روشن نگاه داشته شود. پدیده فیلم ساختن برای جشنواره کودک از همین دوران شدت گرفت؛ فیلم‌هایی که با پول فارابی ساخته می‌شدند تا جشنواره کودک بدون فیلم نماند!‌ اغلب این فیلم‌ها یا فقط در جشنواره به نمایش در‌آمدند یا در چرخه اکران قرار نمی‌گرفتند یا در صورت اکران نمی‌توانستند شرایط مطلوبی را تجربه کنند.

در این دوران از هر فیلمی که چند بچه در آن حضور داشتند به عنوان فیلم کودک یاد می‌شد و برخی از این آثار حال و هوایشان چنان بزرگسالانه بود که تماشایشان برای بچه‌ها چندان مطلوب نیز به نظر نمی‌رسید. به عنوان مثال در «نصف مال من، نصف مال تو» که به عنوان فیلم کودک در جشنواره همدان نیز به نمایش درآمد، دیالوگ‌ها و مناسباتی وجود داشت که بیشتر متاثر از جریان کمدی‌های مرسوم و متداول بود تا دنیای پاک و بی‌غل و غش کودکان.گذشت آن روزگاری که بچه‌ها با اصرار از پدر و مادرشان می‌خواستند که آنها را به تماشای مدرسه موش‌ها، دزدعروسک‌ها، گلنار و سفرجادویی ببرند. دیگر از سینماهای مختص نمایش‌فیلم‌های کودک که شمایلی از خورشید خندان بر سردرشان مشاهده می‌شد خبری نیست. خورشید سینمای کودک سال‌هاست که دیگر نمی‌درخشد.

کد خبر 118184

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز