یکشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۸۹ - ۰۸:۵۹
۰ نفر

ناهید پیشور: مردی با قامتی تکیده و نگاهی پر از امید، چشم به قاب کوچک پنجره مقابلش دوخته و زیرلب زمزمه می‌کند: «لحظه‌ها، به تندی نفس‌ها می‌گذرند.»

«من نمی‌ترسم، باید قوی‌ باشم و ادامه دهم.»
«من ارباب سرنوشتم و اسیرکننده روح.»

طنین این جملات تکان‌دهنده، چنان قلبش را سرشار از امید و انگیزه و گوش‌اش را مسخ از صدای خردشدن استخوان‌های رژیم نژادپرست آپارتاید کرده بود که در گذر تلخ‌ترین روزهای سیطره تعصبات نژادی بر حقوق انسانی، حاضر شد هزینه سنگینی را برای آزادی، مهرورزی و عدالت‌طلبی بپردازد. او 27 سال طلوع و غروب خورشید در بند روبن -جزیره‌ای که به آن تبعید شده بود- را از پشت میله‌هایی نظاره کرد که هیچ‌گاه آنها را مانع تحقق آرمان بلندش نمی‌دید و در خیالش فراسوی افق‌های تیره و تار مرزبندی‌های انسانی، آرمانشهر دمکراتیک خود را ترسیم می‌کرد؛ آرمانشهری که عینیت یافتنش در عرض فقط چنددهه، بهانه‌ای برای خالق «نابخشوده» شد تا در اوج پرکارترین دهه حرفه‌ای‌اش، ضیافت کامیابی  2اسطوره را در شکست‌ناپذیر جشن بگیرد؛ خود و نلسون ماندلا که هر دو در روزهای پیری شگفتی آفریده و می‌آفرینند.

شکست‌ناپذیر شعر معروف و تاثیرگذار ویلیام ارنست هنلی،شاعر انگلیسی(1875)، منبع الهام‌بخش ماندلا در سال‌های زندان و اسم رمز موفقیت او در هدایت نهضت‌ آزادیخواهانه سیاهان و استقرار نظام دمکراتیک بوده است و در شکست‌ناپذیر ایستوود عامل ایجاد وحدت جاودانه و ناگسستنی میان سیاه و سفید می‌شود! این درام‌بیوگرافیک، روایت به ثمر نشستن آرزوی کهنه «مادیبا*»ی محبوب آفریقایی‌هاست که با اقتباس از رمان «بازی با دشمن: نلسون ماندلا و بازی‌ای که یک ملت ساخت» نوشته جان کارلین ساخته شده است و سازنده‌اش  دست یافتن به جام زرین قهرمانی راگبی را در سال 1995 نقطه عطفی در تاریخ آفریقای جنوبی می‌داند.

کلینت ایستوود که با «عزیز میلیون دلاری» ثابت کرده که در هفتادوچندسالگی یکی از درخشان‌ترین دهه‌های کار حرفه‌ای‌اش را پشت سرمی‌گذارد، با انتخاب یک سوژه جالب و متفاوت از «گرانتورینو»، همه و حتی فریمن  که سال‌ها انتظار همکاری با او را در چنین پروژه‌ای می‌کشید، غافلگیر کرد. مسائل نژادی، سوژه جدیدی برای این فیلمساز کهنه‌کار نیست و نگاهی اجمالی به کارنامه قطور سینمایی او نشان می‌دهد که ایستوود بارها با موضعی بی‌طرف اما صریح این موضوع را با شیوه‌های مختلف دستمایه کار خود قرار داده و آن را از ابعاد مختلف بررسی کرده است که «پرنده» تجلی‌گاه اوج هنرنمایی  و نفوذ کلام او در باب این مسئله است.

خونسردی، متانت و جدیت ماندلا در سینمای آرام، منصفانه و عدالت محور ایستوود خیلی زود شکل و شمایل یک اسطوره مثال‌زدنی را می‌یابد و در نهایت به خلق یک قهرمان باورپذیر می‌انجامد؛ مبارز بزرگ و شناخته شده‌ای که بیشتر سال‌های عمر خود را در راه هدفش می‌گذراند و وقتی در رأس قدرت قرار می‌گیرد، زندگی‌اش را به اصلاح دیدگاه‌ها، تعدیل عقاید افراطی و رسیدن به نقاط مشترک انسانی اختصاص می‌دهد. یکی از نقاط قوت فیلم سادگی زبان و سناریوی عالی  با جزئیات، دیالوگ‌های نقض و حساب‌شده است. آنتونی پکهام(سناریست) در اقتباس از رمان جان‌کارلین از قوانین متعارف بیوگرافی‌نویسی سینمایی تبعیت نمی‌کند؛ فیلم با یک جهش تندوتیز از سخت‌ترین روزهای زندگی فردی و سیاسی ماندلا گذر می‌کند و در یک شروع هیجان‌انگیز، او را در حساس‌ترین موقعیت تاریخی از نظر ایستوود قرارمی‌دهد.

آرامش پس از توفان یعنی برهه‌ای حساس که به سادگی پتانسیل آن را دارد که به یک جنگ مخرب داخلی بینجامد و ثمره مبارزات چندین ساله ملی‌گرایان را به باد فنا دهد! ایستوود با سکوت آغاز می‌کند و مجال سخن را به دوربینش می‌دهد تا با تصویر نمونه‌هایی از پیامدهای بی‌چون و چرای پدیده شوم تبعیض‌نژادی، قضاوت نهایی را درباره میزان تاثیرگذاری ماندلا در فرهنگسازی برای به رسمیت شناختن تیره‌های خاص و لزوم حرمت‌گذاری به همه انسان‌ها به عهده بیننده بگذارد.

او در برقراری این ارتباط و پذیرفتنی ساختن قهرمان قصه‌ آن‌قدر موفق عمل می‌کند که تماشاگر تحت تاثیر آرامش و خونسردی ماندلا در یافتن راه برون رفت از بحران بزرگی که گریبانگیر جامعه‌اش شده است، تا جایی با او احساس نزدیکی و همراهی می‌کند که فراموش می‌کند او همان عصیانگر سرکشی است که سال‌ها به جرم رهبری مبارزات مسلحانه در تبعید به سر برده است.

به هر ترتیب قصه فیلم با آزادی نلسون ماندلا از زندان آغاز می‌شود، با استقبال دوستان و ادامه خصومت‌ورزی‌های دشمنان ادامه می‌یابد و در نهایت بازهم  خود اوست که باوجود همه کارشکنی‌ها و بهانه‌تراشی‌ها قهرمان ایجاد وحدت و برابری و مدیریت بحران جاری می‌شود. ماندلا دشمنان قسم‌خورده‌ای دارد که استقرار دمکراسی واقعی را مانع خود برای انتقامجویی و به تمسخرگرفتن او می‌دانند و دوستان زخم خورده‌ای که پس از سال‌ها سرخوردگی و بندگی به جای خودداری هوشمندانه بازهم در فکر انتقام هستند و هیچ‌یک به یکی شدن نمی‌اندیشند. اما او به‌رغم تردید همراهانش سیاست دشمن‌زدایی را در پیش می‌گیرد و وعده می‌دهد که بزرگ‌ترین چالش کشور، یعنی آرام کردن تنش‌ ناشی از بلند پروازی سیاهان و ترس سفیدپوستان را حل خواهد کرد.

در این میان کسب موفقیت در بازی‌های راگبی، به عنوان پرطرفدارترین ورزش هردوگروه می‌تواند بهترین بهانه برای ایجاد وحدت ملی شود. شاید پررنگ‌شدن بیش از اندازه آن کمی فیلم را ملال‌آور کند یا میزان اهمیت این مسئله برای رئیس‌جمهوری که پس از سال‌های سال مبارزه باید در فکر حل مشکلات جامعه باشد، برای تماشاگر کمی غیرمنتظره و باورناپذیر بنماید.

اما درک صحیح ماندلا از موقعیت و آشنایی او با دردی که زیرپوست این جامعه بیمار نهفته است، او را بر آن می‌دارد تا با تشویق تیم راگبی جدید متشکل از اعضای سیاه و سفید برای رسیدن به قهرمانی دور از انتظار،  محملی را برای مداوای زخم‌کهنه چنددستگی و دشمنی میان ملت آفریقای جنوبی فراهم کند و در سایه وحدت ملی و منشور بلورین دمکراسی، علاوه بر حل  دیگر مشکلات کشور، اکثریت سیاه‌پوست را از برقراری صلح پایدار مطمئن کند و آنان را از حق رأی در انتخابات کشوری برخوردار کند.

شکست‌ناپذیر که در روایت بسیار پخته و عالی به نظر می‌رسد، مسیر پیش‌بینی شده‌ای دارد اما هر‌صحنه آن پر از جزئیات غافلگیرکننده و شگفت‌انگیزی است که هریک به گنجینه‌ای غنی از تاریخ، نمادهای فرهنگی و شور وتعصبات ناسیونالیستی می‌ماند. فیلم بارد کردن افکارعمومی و دیدگاه‌های مطرح در جامعه و محافل خصوصی‌تر از صافی اصول امنیتی رئیس‌جمهوری جدید، بدگمانی‌ها و سوءظن‌های نژادی را از قاموس ملت آفریقای‌جنوبی می‌زداید و می‌کوشد تا بی‌طرفانه واقعیت‌های آن روز جامعه را با تدبیر ماندلا در گذار از بحران به تصویر بکشد.

این فیلم با انتخاب یک سوژه سیاسی، شخصیت اصلی‌اش را در بالاترین جایگاه سیاسی در ساختار حکومتی می‌نشاند  اما موضوعی اجتماعی را در محوریت خود دارد و همواره در نظر دارد که در منجلاب سیاست و سیاسی بازی گرفتار نشود. فضای فیلم آن‌قدر بدون تنش و آرام است که حتی ماندلا بادی‌گاردهای چندین‌ساله خود را مجبور به کار با آفریکنسیت‌های خشن در یک دفتر کار می‌کند؛ دشمنان دیرینه‌ای که تنها کارشان ایجاد هراس و وحشت در دل سیاهان بوده است.

مهارت و تبحر  کارگردان در یک چرخش دراماتیک ظهور می‌یابد؛ وقتی ماندلا از فرانسیس پینار(مت‌دیمون)، کاپیتان بلوند تیم راگبی آفریقای‌جنوبی برای صرف چای دعوت می‌کند و در گفت‌وگویی صمیمانه از او می‌خواهد با انگیزه دادن به افراد تیمش از آنها بخواهد جسارت به خرج دهند و خود را برای قهرمانی در جام‌جهانی آماده کنند. او سطرهایی از شعر الهام‌بخش شکست‌ناپذیر را برای او می‌خواند و اعلام می‌کند که در این جاه‌طلبی شریک و همراه آنها خواهد بود.

فیلم از ارائه هرگونه مقدمه یا تفسیری از سیاست کشور آفریقای‌جنوبی سر باز می‌زند و حتی از خردشدن در بازی راگبی، روشن ساختن ماهیت و قوانین آن اجتناب می‌کند، به همین خاطر است که تماشاگر چاره‌ای جز رهاکردن خود در مسابقه ندارد و خودش باید تشخیص دهد که این بازی چیزی مابین فوتبال خودمان و فوتبال آمریکایی است. البته فیلم اطلاعاتی را هم با خساست در اختیار بیننده قرار می‌دهد که باید آنها را از دل دیالوگ‌های پیش‌پاافتاده شخصیت‌های فرعی بیرون کشید؛ راگبی، بازی سفیدپوستان است که همواره مورد تمسخر و بی‌توجهی سیاهان قرارگرفته و به قولی:«فوتبال، بازی جنتلمن‌هاست که ولگردها از آن تقلید می‌کنند و راگبی، بازی ولگردها که جنتلمن‌ها از آن استقبال می‌کنند.»

در نهایت بازی فینال در استادیوم الیس پارک ژوهانسبورگ برگزار می‌شود و 62هزار نفر یکپارچه تیم سیاه را تشویق می‌کنند. (در یک کنایه جالب تیم آفریقای جنوبی که اکثریت آن را سفیدپوستان نیوزلندی تشکیل می‌دهند، به‌خاطر یونیفورم‌های یکدست مشکی خود تیم سیاه خوانده می‌شوند.) درحالی‌که ورزشگاه با حضور نه چندان دور از انتظار ماندلا به وجد می‌آید. این شهرآورد18دقیقه از زمان فیلم را به خود اختصاص می‌دهد. صحنه‌های مسابقه آن‌قدر واقعی هستند که به سختی می‌توان تشخیص داد که برای این بخش سناریو نوشته شده یا مسابقه است که فیلمنامه را دیکته می‌کند.

باوجود آنکه مورگان فریمن لهجه‌اش را تا پایان فیلم حفظ نمی‌کند، بهترین و مناسب‌ترین گزینه برای نقش ماندلاست. از آنجایی که مدتی طول می‌کشد تا از تصویر قدیس‌گونه‌اش که در ذهن‌ها جا افتاده خلاص شود، رفته‌رفته با پیچیدگی‌های شخصیت جدید خود آشنا می‌شود و تقریبا در اواسط فیلم به بلوغ کامل مدنظر کارگردان می‌رسد؛ با روحیات ماندلا، نگرانی‌ها و باورهایش، حتی محاسبات سیاسی و ترس‌ها و ریسک‌هایش آشنا می‌شود و به راز مخفی کردن زندگی شخصی‌اش پی می‌برد و در کاراکترش غرق می‌شود.

حضور مت‌دیمون در فیلم به جز چند صحنه خانوادگی و سکانس ملاقات با ماندلا به آموزش یا بازی در زمین مسابقه محدود می‌شود. کاراکتر او آن‌قدر ماهرانه در متن فیلم و سناریو تعبیه شده که اگر ستاره شناخته‌شده‌ای نبود تشخیص او از دیگر بازیکن‌های راگبی ممکن نبود.
 تمام سکانس‌های شکست‌ناپذیر در لوکیشن‌های آفریقای‌جنوبی فیلمبرداری شده‌اند، با این وجود بسیاری از صحنه‌ها به جلوه‌های ویژه و سی‌جی‌آی متکی هستند اما این کار آن‌قدر تکنیکی و با مهارت انجام شده که جایگزینی تصویر دیجیتالی آن جمعیت عظیم در صندلی‌های خالی استادیوم به هیچ وجه قابل تشخیص نیست.

حضور پرتعداد چهره‌های شاخص و پرآوازه‌ای چون ایستوود، فریمن و مت دیمون برای اقبال گسترده  از فیلم در آمریکا و بازارهای جهانی کافی بود اما اثبات شایستگی‌های آن به دست‌اندرکاران آکادمی سبب شد تا در رشته‌های بهترین بازیگر مرد و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد نامزد دریافت جایزه اسکار2010 شود.

قهرمان راه آزادی

ماندلا، نخستین رئیس‌ جمهوری آفریقای‌جنوبی بود که در انتخابات دمکراتیک عمومی برگزیده شد اما پیش از آن از شناخته شده‌ترین فعال سیاسی این کشور بود که رهبری مبارزات بی‌خشونت علیه رژیم نژادپرست آپارتاید را به عهده داشت.

در سال‌های 55-1952 موضع قاطعانه‌ای در برابر کنگره‌ ملی آفریقا و کنگره خلق اتخاذ کرد که بزرگ‌ترین دستاورد این سال‌های مبارزه او و همسنگرانش تدوین «منشور‌آزادی» بود که برنامه بنیادین آرمان ضد آپارتاید را فراهم می‌کرد. اما مسائل حاشیه‌ای از قبیل تحریم و قتل عام حامیان احزاب‌سیاسی عضو کنگره به تنش‌های سیاسی موجود در این کشور دامن زد.

ماندلا در کنفرانس فراگیر آفریقا در سال 1961 که احزاب برای رسیدن به راهبرد مشترک گردهم آمدند، با اعلام تشکیل «امخونتووه سیزوه» به معنای «نیزه ملت» همه را دعوت به مبارزه نظامی کرد. این اعلان جنگ رسمی بدین معنا بود که مخولوی سیاه‌پوست (مخولو،
 یا پدربزرگ عنوانی است که مردم آفریقای جنوبی به نشانه احترام به ماندلا داده بودند) دیگر راه‌حل‌های مسالمت‌آمیز را موثر نمی‌دانست و تصمیم گرفت مبارزاتش را وارد مرحله تازه و عملی‌تری کند.

طولی نکشید که او را متهم به تروریست بودن کردند و به جرم دخالت در فعالیت‌های مقاومت مسلحانه مخفی، محاکمه و زندانی شد. «راه طولانی آزادی» عنوان کتابچه خاطرات و نوشته‌های او در طول27سال زندان و گواه روزهای سخت و پر از امید برای اسطوره مقاومت ضدآپارتاید است. ماندلا 10سال پیش از آزادی از زندان بیانیه‌ای را با این مضمون منتشر کرد که الهام‌بخش دیگر گروه‌های مبارز شد:«متحد شوید! بسیج شوید! بجنگید! باید آپارتاید را در بین سندان اقدامات توده‌های متحد و چکش مبارزه مسلحانه درهم بکوبیم!»

این پیام در عمق روح مردم تاثیر گذاشت و گروه‌های مختلف را با سلیقه‌های متفاوت متحد کرد تا تلاش یکپارچه آنها در سال 1990 به ثمر نشست. مبارزات بین‌المللی و تلاش کنگره که مجال مانور بیشتری یافته بود، به آزادی ماندلا و در مرحله بعد راه یافتن او به انتخابات ریاست‌جمهوری و پیروزی در آن انجامید.

* مادیبا: عنوانی افتخاری است که بزرگان خاندان ماندلا به او داده‌اند.

کد خبر 104782

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز