همشهری آنلاین- مهناز عباسیان: هنزمان با سالگرد رحلت جانگداز امام خمینی(ره)، کتاب "عطر نیمه شب" به نویسندگی کبری خدابخش و با حمایت نشر مرز و بوم مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شده است. این اثر، خاطرات سعید رفعتی، پرستار فداکاری را روایت میکند که در سالهای پایانی عمر امام، افتخار پرستاری از ایشان را داشته است. "عطر نیمه شب" تنها یک زندگینامه نیست، بلکه سندی است ارزشمند از لحظات ناب و حساسی که کمتر روایت شدهاند.

فصلی نو در تاریخ انقلاب
کتاب در هفده فصل، خواننده را با زوایای مختلف زندگی سعید رفعتی همراه میکند؛ از کودکی در محله نظام آباد تهران تا حضور در جبهههای جنگ و در نهایت، پرستاری از رهبر کبیر انقلاب. اما بیشک، قلب تپنده این اثر، فصل شانزدهم آن است. فصلی که رفعتی، با قلمی شیوا و احساسی، از روزهای سخت بیماری امام، تلاشهای شبانهروزی تیم پزشکی و پرستاری، و از همه مهمتر، لحظات وداع با امام سخن میگوید.

ترس از یتیم شدن یک امت
یکی از تکاندهندهترین بخشهای کتاب، توصیف رفعتی از لحظات منتهی به رحلت امام است: «آرامآرام آمپول را به ایشان تزریق کردم؛ ولی هیچ اتفاقی نیفتاد. از مانیتور چشم برنمیداشتم. هرلحظه ضربان قلب دچار افت میشد و من هرلحظه گویی تمام دنیا روی سرم آوار میشد. گاهی نگاهم را از مانیتور برمیداشتم و به سمت امام میبردم. باور این لحظات سخت بود! خطهای مانیتور که به سمت صاف شدن میرفتند، چه واقعیتی را میخواستند به ما نشان بدهند!؟ ذهنم خالی از همهچیز شده بود. فقط یک واهمه و ترس عجیبی از یتیم شدن خودم و همه مردم ایران در وجودم بود. نزدیک ساعت ده شب بود. همزمان، هم بالای سر امام ایستاده بودم، هم مانیتورینگ را نگاه میکردم. آرامآرام فشار امام پایین آمد. قلب به ضربانساز جواب نمیداد؛ گاهی میزد و گاهی نمیزد. ناگهان در یکلحظه همهچیز صفر شد! ضربان صفر، فشارخون صفر و قلب بهطور کامل ایستاد. سه تا خط صاف روی صفحه مانیتورینگ بود. ساعت ده و بیست دقیقه شب بود. چشمان امام بسته شد، یکلحظه چشمانشان باز شد، مردمک چشمانشان دورتادور اتاق چرخید و بعد، از حرکت ایستاد و تمام!»
نظر شما