پسر جوانی که متهم است یک دختر نوجوان را به قتل رسانده است، در دادگاه انگیزه خود را از این قتل فاش کرد.

قتل - خونریزی - خون

به گزارش همشهری آنلاین، شهریور ۱۴۰۳ پدر و مادر دختر ۱۶ ساله‌ای با مراجعه به پلیس گزارش ناپدید شدن دخترشان را اعلام کردند. خواهر وی نیز به مأموران گفت: خواهرم چند ماه قبل با پسری به نام بابک در ارتباط بود اما بابک به خاطر جرمی‌که مرتکب شده بود، به زندان افتاد.

انتقال جسد با موتور به اطراف تهران

در حالی که تلاش برای یافتن دختر نوجوان ادامه داشت، جسد سوخته وی در اطراف تهران کشف شد. در ادامه تحقیقات، پلیس دوربین‌های مداربسته نزدیک محل کشف جسد را مورد بازبینی قرار داد و مشخص شد پسری جوان جسد را با موتور به آن محل برده و رها کرده است.

با شناسایی پسر جوان به نام نیما، وی بازداشت شد و در همان ابتدا به قتل و آتش زدن جسد اعتراف کرد. بدین ترتیب پرونده برای رسیدگی به شعبه ۵ دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.

آن دختر دوستِ رفیقم بود

در ابتدای جلسه پدر و مادر مقتول درخواست قصاص کردند.

سپس متهم به جایگاه رفت و با پذیرش اتهام قتل گفت: بعد از اینکه دوستم بابک به زندان افتاد، من ارتباطم را با مقتول بیشتر کردم. روز حادثه او به خانه‌ام آمد، اما احساس کردم حال خوبی ندارد. ناگهان بند لباسش را برداشت و دور گردنش پیچید تا خودش را خفه کند.

وی ادامه داد: من می‌خواستم بند را از دستش بگیرم که او محکم روی زمین افتاد و پیشانیش ورم کرد. وقتی دیدم حرکت نمی‌کند، ترسیدم. نمی‌دانستم با جسدش چه کار کنم. از باک موتورم بنزین کشیدم تا با سوزاندن او ردی از من باقی نماند.

قاضی از متهم پرسید: اما طبق نظریه پزشکی قانونی روی سر مقتول آثار ضربات متعدد با جسم سخت بوده است. چه توضیحی داری؟

متهم بعد از کمی‌سکوت گفت: وقتی او روی زمین افتاد، با سنگ چندین ضربه به سرش زدم.

قاضی پرسید: چرا؟

من یک بچه پرورشگاهی هستم

متهم گفت: من یک بچه پرورشگاهی هستم. ۳ سال پیش که به ۱۸ سالگی رسیدم، پرورشگاه را ترک کردم. همان زمان تصمیم گرفتم زندگی سالمی‌ داشته باشم. بعد از مدتی با بابک و شاهرخ دوست شدم. به آنها اعتماد کردم و داستان زندگیم را گفتم، اما بابک ماجرای پرورشگاهی بودن مرا به مقتول گفته بود.

وی افزود: روز حادثه وقتی به مقتول گفتم به جای بابک با من زندگی کن، مرا تحقیر کرد و گفت تو بچه پرورشگاهی هستی و اصل و نسبی نداری که بخواهم آینده‌ام را با تو بسازم. من هم خیلی عصبانی شدم.

قاضی سؤال کرد: نگران نبودی بابک متوجه ارتباط تو با مقتول شود؟

متهم گفت: چرا مطمئن بودم آن دختر برایش تعریف می‌کند، به همین خاطر او را کشتم.

شکایت از قاتل به خاطر رابطه نامشروع

در این هنگام پدر و مادر مقتول به قضات گفتند: ما نمی‌دانستیم که او با دخترمان ارتباط برقرار کرده به همین خاطر ـ علاوه بر شکایت قتل ـ به خاطر رابطه نامشروع هم شکایت داریم.

با پایان جلسه رسیدگی به اتهام قتل قرار شد در جلسه غیرعلنی دیگری به اتهام رابطه نامشروع وی رسیدگی و پس از آن رأی صادر شود.

کد خبر 945353
منبع: ایران

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار جامعه

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 2
  • IR ۰۸:۴۱ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۲
    0 2
    عجب
  • IR ۱۵:۳۴ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۲
    2 3
    چرامردان ایرانی دیگه غیرت ندارن؟چرا افسار دخترشون رو رها کردن که دختر بره باکارهای خلاف شرع عفت وپاکدامنیش رو ازدست بده؟چرادختراتون رودوست ندارید ورهاشون میکنید؟
    • IR ۲۳:۱۹ - ۱۴۰۴/۰۲/۲۲
      0 1
      دقبقا!!!!!!! الان برخی دختران را میبینم بسیار بی ادب گستاخ و ......... هستند، چرا باید اینطور باشه!!!!!!! خانواده ها در تربیت فرزندانشان به اسم نسل زد و نسل باهوش و ...... خیلی کوتاهی می کنند