تترو مثل یک قطعه هماهنگ و دلنشین موسیقی همراه با جذابیتهای مسحور کننده سینمایی و تصویری، با حالوهوایی عاشقانه است.
داستان فیلم، ماجرایی زندگینامهای درباره یک خانواده ایتالیایی و روابط آنهاست؛ روایت دو برادری که میخواهند از زیر بار سلطهجوییهای پدر مشهور خود که رهبر ارکستر معروفیاست، فرار کنند؛ فیلمی اپرایی درباره اختلاف نسلها، رازهای خانوادگی و رابطهها، با حال و هوای ملودرامهای عاشقانه و گاهی خشن. زندگی، هنر و خانواده به زیبایی در این فیلم تصویر شدهاند.
این فیلم، تصویری از زندگی کاپولا و پدر مشهور اوست. پدر کاپولا موزیسین و رهبر ارکستر بزرگی بود و موسیقی بخش دوم پدرخوانده از معروفترین کارهای اوست که آن را برای فیلم پسر جوانش ساخت. کاراکتر پدر در این فیلم بسیار شبیه پدر کاپولا است. علاوه بر این کاپولا برادری دارد که شبیه کاراکترهای این فیلم هرازگاهی با هم مشاجره دارند و برادرزاده او، نیکلاسکیج، تاحدی مثل تترو، قهرمان این فیلم است و این شباهت بین شخصیتها و ماجراهای فیلم با زندگی کاپولا همین طور در فیلم ادامه دارد. هرچند کاپولا در جشنواره کن این موضوع را کاملا تایید نکرد و بهرغم اینکه این فیلم را کاملا حقیقی دانست، اعلام کرد که تترو ربطی به زندگی شخصی او ندارد و منظورش این بود که هر چند این فیلمی زندگینامهای است ولی او میتواند برای ساختن فیلمش از هر زندگی نامه یا رمانی برداشت کرده باشد.
کاپولا تحتتأثیر پدرش و میراث ایتالیایی- آمریکایی که به او رسیده، مثل اغلب کارگردانهای آمریکایی از جمله اسکورسیزی شیفته و مسحور اپرا است، جوری که فیلم حماسی معروف او، « اینک آخرالزمان» ، اساسا و به شکل درخشانی، حال و هوایی اپرایی دارد. در فیلم تترو مضمونهای روان شناسانه و مرتبط با عقدههای ادیپ مطرح میشود که این مفاهیم در سهگانه پدر خوانده هم نقشی نسبتا محوری داشت. هیجانات و احساسات کاراکترهای تترو بیش از آنکه رئالیستی باشد به فضای تئاتری نزدیک است. کاپولا نقش اصلی فیلم را کاملا دقیق و بجا انتخاب کرده و وینسنت گالو بهترین کسی است که میتوانسته از پس چنین نقشی به این خوبی بر بیاید.
گالو در نقش تترو، خود را کاملا در اختیار نقش قرار داده و احساساتش را در قالب شخصیت تترو با بیپروایی رها کرده است و میتوان گفت ایفای این نقش مرحله سختی در دوران بازیگری او محسوب میشود. هیچ نرمش و لطافتی در بازی تترو دیده نمیشود و البته نقش او جوری است که نباید هم لطافتی در آن باشد. تترو پسر رهبر ارکستر مشهوری است که به شکلی تحمیلی ناچار به اقامت در خارج از زادگاه خود، در بوینسآیرس شده است. او عاشقی وفادار دارد که همه سختیهای بودن با تترو و مشکلات او را تحمل میکند.
در گذشته این مرد و در طول زندگیاش اتفاقاتی برای او افتاده که آسیبهای جبرانناپذیری به روحیه او زده است و ریشه خیلی از این اتفاقات به زندگی خانوادگی او با پدرش برمیگردد. وقتی برادر کوچکش بنی، پس از مدتها جستوجو برای یافتن تترو، او را پیدا کرده و به دیدنش میرود، تترو در واکنشی عجیب، بسیار متغیر و ناراحت شده و بهشدت از دیدن او امتناع میکند. در عوض میراندا، زنی که با تترو زندگی میکند و بهشدت به او علاقهمند است، به برادر جوان خوشامد گفته و او را به خانه راه میدهد. بنی، خدمه یک کشتی مسافربری است که در حال حاضر برای تعمیر در بندر مانده است. او که مدتهاست دنبال برادرش میگردد، میخواهد درباره گذشته و تترو، همه چیز را بداند تا علت ناراحتی شدید و امتناع تترو را از برخورد با خودش بفهمد.
تترو به جز میراندا با اغلب مردم میانه خوبی ندارد و از بیشتر آنها خوشش نمیآید یا با آنها دشمن است و این موضوع که تنها با میراندا رابطه خوبی دارد، شاید تنها به این دلیل است که احتیاج دارد حداقل با یک نفر حرف بزند و از طرفی میراندا هم همه کجخلقیها و مشکلات بودن با تترو را تحمل میکند. بنی پیش از دیدن برادرش سالها از او تصویری ایدهآل در ذهن داشت؛ نویسندهای بزرگ، مشهور و با استعداد در سرزمینی دور.
تصویری که بنی از تترو دارد در برخورد با واقعیت شکسته شده و بهشدت در هم میریزد. تترو با عصا وارد میشود و بهنظر میرسد اصلاً اوضاع امیدوارکنندهای ندارد. بنی که بهرغم امتناع و برخورد بد تترو توسط میراندا به خانه راه داده شده، شبها در آپارتمان آنها و کاملا دور از دید تترو در طبقه پایین میخوابد. او یک شب نوشتهای نیمه تمام از تترو پیدا میکند و آن را کامل کرده و برای جشنوارهای میفرستد که توسط الان منتقد با نفوذ و قدرتمند مجله آمریکایی نیشن، با بازی کارمن مائورا برگزار میشود.
دلیل رفتارهای عجیب و تند تترو، در طول فیلم و در فلاشبکهایی که در آن پدرش بهعنوان رهبر ارکستر و مردی معروف حضور دارد بهتدریج روشن میشود. بهرغم ظاهر زندگی این خانواده، رازهای وحشتناکی در پس پرده و در گذشته آنهاست که بنی از همه آنها بیخبر است و تترو بهدلیل همین رازها بسیار آسیب دیده است و همه این اسرار در نهایت و در پایان فیلم به شکل زیبایی در یک اپرای مشهور از وردی آشکار میشوند.
کاپولا و فیلمبردارش داستان اصلی فیلم را که در زمان حال میگذرد سیاه و سفید فیلمبرداری کردهاند و این حرکت از نظر کسانی که فیلمهای سیاه و سفید را دوست ندارند کار چندان جالبی نیست و انگار دچار نوعی کوررنگی میشوند؛ از طرفیآدم را یاد فیلمهای دهههای 50و60 اروپا میاندازد.
در عوض فلاشبکهای فیلم همه رنگیاند و هر وقت به گذشته بر میگردیم و پدر حضور دارد فیلم کاملا رنگی فیلمبرداری شده، شخصیت پدر برخلاف ظاهر درخشان و شهرتی که دارد در باطن آدم پستی است و بیشتر شبیه کاراکترهای غیراخلاقی در نمایشنامه مفیستو است؛ البته بدون استفاده از آن لحن مخصوص و دیالوگهای شیطانی. او ترکیبی از خوشیفتگی و خودخواهی محض است.
نقش بنی، برادر کوچک، اگرچه به بازیگری تازه کار سپرده شده ولی خوب توانسته به این کاراکتر شکل دهد و بسیارکاریزماتیک، مسلط و با اعتماد به نفس بهنظر میرسد. او با ایفای این نقش نوید این را میدهد که بهعنوان لئوناردودی کاپریویی جدید وارد سینما شود. بنی، تماشاگر را یاد فیلمها و تئاترهای قدیمی میاندازد و البته شاید این بهدلیل سیاه و سفید بودن تصویرهاست و شاید این تصویربرداری و شباهتهای دیگر باعث میشود که با دیدن فیلم تترو یاد فیلم سیدنیلومت درباره آرتور میلر بیفتیم.
تترو در مجموع فیلمی کاراکتر محور و زیباست که هیجانات درونی کاراکترها در آن بهخوبی تصویر شده است و بهعنوان آخرین ساخته فرانسیس فورد کاپولا و حضور دوباره او در سینما فیلمی دیدنی است. این فیلم نشان دهنده قدرت فیلمسازی کاپولا طی 4دهه فیلم ساختن است. هرچند کار قبلی او، « جوانی بدون جوانی» کار متفاوتی در کارنامه او حساب میشد اما کاپولا با ساخت تترو در سن 70سالگی دست به ماجرا جویی جدیدی زده که بیش از انتظار مخاطبانش و نشانهای از قدرت آفرینش و خلاقیت هنری اوست.
شیکاگو سان تایمز - نیویورک تایمز