دوشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۸ - ۰۹:۰۴
۰ نفر

زهره نیلی: « این شاهنامه‌ است و این بهترین نامه است مریاد پیشینیان تو را، تا بدانی تو که هیچ می‌پندارند کئی و از کجایی و از کدام پایه‌ای و بر چه پایه‌ای.

این شاهنامه‌هاست که با آنان که نیاکان به دروغ خویش بر تو می‌شمردند نیاکان راستین خود بشمری، که چه بودند و چه کردند و چه بر ایشان گذشت و چه بر تو می‌گذرد و چونست که بدین پایگاه فروافتادند و چگونه بایست برخیزند...»سال‌ها از آن روز گذشته؛ روزی که بر فردوسی ستم کردند، سنگ‌نبشته‌هایش را شکستند، رنجنامه‌هایش را سوزاندند و از سرزمینش، گورستانی بزرگ ساختند اما او هرگز مرگ را به گریه‌ای شاد نکرد و کوشید تا زندگی را زنده کند و شاهنامه، نامه گورستان نبود و او سنگتراش، تا با درمی نام هر مرده بر سنگی بیاورد.او آن می‌نوشت تا « خواب‌زدگان را چشم، بینا شود بر خویشتن شان در آینه».

نقالان و نقاشان قهوه‌خانه‌ای از آن روزگار تاکنون داستان‌های شاهنامه را روایت و تصویر کرده‌اند، اگرچه این روزها با هجوم بی‌منطق تکنولوژی، مردم از قهوه‌خانه‌ها به کافی‌شاپ‌ها پناه برده و به جای شنیدن داستان‌های شاهنامه گوش به ترانه‌هایی بیگانه با فرهنگ و پیشینه خود سپرده‌اند. البته بعضی، این دگرگونی را لازم و ضروری می‌دانند. برای مثال، محمدرضا دادگر- نقاش و تصویرگر- بر این باور است که هنرمندان باید شرایط زمانه خود را درک کنند و با تغییرات آن هماهنگ شوند.

محمدرضا دادگر که خود به تصویرکردن داستان‌های شاهنامه پرداخته چنین فکر می‌کند: دیگر نقاشی قهوه‌خانه‌ای منسوخ شده و قهوه‌خانه‌ها کارکرد خود را از دست داده‌اند؛ کسانی چون علیرضا و حسین قوللر آقاسی، محمد مدبر، حسن اسماعیل‌زاده و... از بین رفته‌اند و نقل و نقالی جای خود را به ماهواره و تلویزیون داده است.

وی روایتگری را وجه اشتراک نقاشی قهوه‌خانه و تصویرگری داستان‌های شاهنامه می‌داند و می‌گوید: تصویرگران و نقاشان قهوه‌خانه‌ای، هر دو به روایت داستان‌های شاهنامه می‌پردازند با این تفاوت که نقاشان به گفتار و تصویرگران به نوشتار وفادارند.

دادگر، گاهی تصویر را فراتر از متن می‌داند و بر این باور است که تصویرگر باید جلوتر از متن حرکت کند اما تصویرگران امروز- آنقدر که باید و شاید- وفادار به متن و کامل‌کننده آن نیستند. البته یکی از دلایل این رخداد را می‌توان در کاستی‌های متن و فاقد حرکت و تصویر بودن آن جست‌و‌جو کرد.

او شاهنامه را به 3بخش اسطوره‌ای، حماسی و تاریخی تقسیم می‌کند و بخش اسطوره‌ای شاهنامه را جذاب‌ترین و مهم‌ترین قسمت برای تصویرگری می‌داند چراکه به تصویرگر اجازه می‌دهد با داستان خلاقه برخورد کند و ذهنیت خود را به تصویر بکشد. اما در بخش تاریخی، خلاقیت و ابتکار تصویرگر رنگ می‌بازد زیرا او باید به تاریخ، معماری، لباس، آداب و رسوم و تمام آنچه مورخین، ثبت و ضبط کرده‌اند، پایبند باشد.

دادگر بر این باور است که برای حفظ نقاشی قهوه‌خانه‌ای باید از روش‌های نو استفاده کرد و شرایط این کار را باید متولیان فرهنگی فراهم آورند.

سیروس آقاخانی نیز روایتگری را ویژگی مشترک نقاشی قهوه‌خانه‌ای و تصویرگری می‌داند و می‌گوید: نقش و تاثیر مهم داستان‌های شاهنامه در نگارگری و نقاشی قهوه‌خانه‌ای ما مشهود است با این تفاوت که در نگارگری، عناصر تزئینی بیشتری به چشم می‌خورد درصورتی که در نقاشی قهوه‌خانه‌ای به خاطر وسعت سطح و تعداد زیاد مخاطبان در یک زمان واحد، از عناصر روایی بیشتری بهره گرفته شده است.

تصویرگر کتاب «هر قاصدکی یک پیامبر است» نقاشی قهوه‌خانه‌ای را برخوردار از ویژگی‌های دراماتیک می‌داند و معتقد است: درام، عواطف انسانی را بیان می‌کند و به عینیات بیش از ذهنیات توجه می‌کند؛ به همین خاطر است که فردوسی، برخلاف حافظ، حتی در بخش اسطوره‌ای نیز به امور عینی توجه کرده است.

آقاخانی- تصویرگر برگزیده بولونیا، از معتبرترین جشنواره‌های تصویرگری دنیا- هنر را پیرو نیاز انسان‌ها می‌داند و معتقد است: نقاشی قهوه‌خانه‌ای در پی نگارگری پدید آمد و مردم را با شاهنامه و داستان‌هایش آشنا کرد. بی‌گمان هنری نو و هماهنگ با نیاز جامعه از درون خاکستر نقاشی قهوه‌خانه‌ای به پا می‌خیزد که هماهنگ با شرایط اجتماعی مردم امروز است اما روشن و طبیعی است که سنت‌ها باید حفظ شوند (حتی به‌صورت موزه‌ای) تا پژوهشگران بدانند چه بر سر آیین‌ها و مراسم سنتی آمده و چه مسیری را پشت سر گذاشته‌اند.

از روزگار رفته حکایت

داستان‌گویی، یکی از قدیمی‌ترین سرگرمی‌ها و رایج‌ترین روش‌ها برای انتقال تجربیات و آموختن نکته‌های بسیار به دیگران بوده است. در روزگاران گذشته، نقالان، داستان‌های حماسی، عرفانی و پهلوانی را با زبانی شیرین و حرکاتی نمایشی برای مخاطبان خود نقل می‌کرده‌اند.

فاطمه حبیبی زاد(گردآفرید)، یکی از تفاوت‌های موجود میان نقالی و شاهنامه خوانی را ویژگی‌های زبانی می‌داند و می‌گوید: زبان، یکی از تفاوت‌های موجود میان نقالی و شاهنامه‌خوانی است. به‌طورکلی می‌توان گفت در قصه، داستان‌گویی و شاهنامه‌خوانی، هیچ گفتار و رفتار اغراق‌آمیزی وجود ندارد و شاهنامه‌خوان و قصه‌گو با استفاده از لحن و طرز بیان خود می‌توانند مفاهیم مورد نظر را به مخاطبان منتقل کنند و گاهی هم از میمیک خود برای انتقال معانی بهره می‌برند. اما نقالی شرایط پیچیده‌تری دارد که اگرچه بیان در آن بسیار مهم است اما نقال باید حنجره توانمندی داشته باشد و به‌راحتی بتواند صدای شیر و شیهه اسب را تقلید کند. او باید میداندار خوبی باشد و به عبارت بهتر باید بتواند به اجرای نمایشی یک‌نفره بپردازد.

او معتقد است که داستان‌ها و افسانه‌ها، همیشه جذاب‌اند. امروز در نروژ، بیش از 2هزار باشگاه قصه‌گویی وجود دارد. هنوز هم پس از گذشت 35سال، تماشاگران به پاتوق سیدمصطفی سعیدی می‌آیند تا ماجرای سهراب‌کشی را از زبان او بشنوند اما متأسفانه متولیان فرهنگی ما آن‌گونه که باید و شاید، به رشد و گسترش هنر و فرهنگ ریشه‌دار ایرانی توجه نمی‌کنند و در نگهداری و پاسداشت آن نمی‌کوشند. ثبت میراث معنوی ما به کندی پیش می‌رود و هیچ ضابطه و قانون خاصی برای آن وجود ندارد.

گردآفرید به آشتی میان سنت و مدرنیته فکر می‌کند؛ باید سنت و مدرنیته را با یکدیگر آشتی داد. امروز غربیان با وجود برخورداری از تکنولوژی مدرن به اهمیت آداب و سنت‌ها پی برده‌اند و چیزی را پاس می‌دارند که ما فراموش کرده‌ایم. مگر نمی‌توان بر مبنای داستان‌های شاهنامه، پویانمایی، فیلم و... ساخت؟ پس چرا کودکان ما رابین‌هود را می‌شناسند و سمک عیار را نه؟! مگر نه اینکه مجموعه موفق «سلطان و شبان» بر پایه نقالی استوار بود و با استقبال مخاطبان روبه‌رو شد؟ اما در هرحال، مخاطب امروز، کم‌حوصله‌تر است و تمایل چندانی به شنیدن نقل‌های طولانی و پرحواشی ندارد.

احسان استیری -کارگردان تئاتر- نیز 3ریختار کلان برای نمایش برمی‌شمارد و می‌گوید: ارسطو، ریختار دراماتیک، برتولت برشت، اپیک و آرتو با همکاری باختین و باکونین، ریختار « نه-روالی» را بنیان نهادند.

او بر این باور است که برشت به شرق دور و آداب و رسومشان توجه ویژه داشته و بر آن بوده که از نمایش برای بیان و آموزش خواسته‌های خود استفاده کند. حتی می‌توان گفت که او به شبیه‌خوانی و نقالی هم نظری داشته و در شیوه جدید خود از شگردهای موجود در این 2 هنر بهره برده است.

استیری فاصله‌گذاری را یکی از ویژگی‌های اصلی شبیه‌خوانی و نقالی می‌داند و بر این باور است که اگرچه فاصله را برشت مطرح کرده اما در جای‌جای داستان‌های شاهنامه می‌بینیم که نقال مکث می‌کند و نظر مخاطب خود را می‌شنود و به او یادآوری می‌کند که آنچه تاکنون شنیده و از این پس می‌شنود داستان و حکایت است.

وی آرشیوکردن را یکی از روش‌های حفظ سنت‌ها و ارزش‌های اینچنینی می‌داند؛ روشی که به آداب و رسوم جنبه موزه‌ای می‌دهد و از نابودی آنها جلوگیری می‌کند و این امکان را فراهم می‌آورد تا پژوهشگران بتوانند به کندوکاو در آیین‌ها بپردازند. اما روش مؤثرتر، به‌روز‌کردن آداب و رسوم و درک روح حاکم بر آنهاست؛ همان‌گونه که آتیلا پسیانی در کاری به‌شدت مدرن چون «متابولیک» چنین کرده بود.

هوشنگ جاوید- پژوهشگر موسیقی آیینی- با اشاره به اینکه سال گذشته تمام نقالان را به مشهد دعوت کرده تا به نقالی در فضای باز بپردازند و با توجه به استقبال گسترده مردم از آن برنامه می‌گوید: همیشه تاریخ، مردم از داستان و شنیدن آن لذت می‌برند حتی در قالب‌های به ظاهر قدیمی چون نقالی؛ چراکه در این هنر، ارتباط تنگاتنگی بین نقال و شنونده وجود دارد. اما کدام رادیو، تلویزیون و یا ماهواره‌ای می‌تواند چنین ارتباط زنده و نزدیکی را برقرار کند؟

وی«مرصع‌خوانی» را مربوط به نقالان می‌داند و بر این باور است که نقالان، آوازهای خود را در چهارگاه و ماهور می‌خوانده  یا از کلام آهنگین استفاده می‌کرده‌اند. او همچنین به تنوع و گستردگی نقش‌های یک نقال و موسیقی‌ای که به کار می‌برده اشاره می‌کند و می‌گوید: اینکه با وجود ماهواره و تلویزیون، علاقه مردم به شنیدن نقالی از بین رفته، بهانه‌ای بیش نیست.

کد خبر 81070

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز