زهرا ابراهیمی: ششم اردیبهشت، سالروز شهادت محمدمنتظر قائم در حادثه طبس و سقوط هلی‌کوپترهای آمریکایی است.

او پس از اطلاع از حمله هلی‌کوپترهای آمریکایی‌ برای آزادی گروگان‌هایشان در سفارت آمریکا در تهران و سقوط آنها در صحرای طبس، همراه یک گروه از پاسداران برای خارج ساختن اسناد و مدارک موجود در بالگردهای آمریکایی‌ به منطقه طبس اعزام شد ولی بر اثر بمباران مشکوک توسط بالگردهای ایرانی به شهادت رسید.

همان زمان برخی خبرگزاری‌ها با اشاره به اطلاعیه کاخ سفید مبنی بر اینکه «آمریکا در عملیاتی در صحرای طبس جهت آزادی جان گروگان‌های اسیر در ایران با شکست روبه‌رو شد و اسناد سری و مهمی درون هلی‌کوپترها به جای مانده است» بنی‌صدر را متهم به همکاری با آمریکا برای از بین بردن این اسناد مهم کردند زیرا حمله به باقیمانده بالگردهای آمریکایی مدت زمان کوتاهی پس از پخش اعلامیه از جانب کاخ سفید و به دستور مستقیم بنی‌صدر- که در آن زمان سمت فرماندهی کل قوا را داشت- انجام شد و اسناد سری و مهم باقیمانده در آتش سوخت و محمد منتظر قائم‌ - فرمانده‌ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یزد- که در منطقه از هلی‌کوپترها محافظت می‌کرد، به شهادت رسید.

ظهر جمعه، پنجم اردیبهشت از ستاد مرکزی سپاه تهران، با شهید محمد منتظر‌ قائم در یزد تماس می‌گیرند که خبر رسیده چند فروند هلی‌کوپتر آمریکایی مردم را در کویر به گلوله می‌بندد و یک آمریکایی زخمی شده هم در بیمارستان یزد بستری است. بلافاصله از بیمارستان‌ها تحقیق شده و قسمت دوم خبر تکذیب می‌شود ولی بعد از ساعتی از دفتر آیت‌الله صدوقی با سپاه تماس می‌گیرند که یک راننده تانکر ادعا دارد آمریکایی‌ها تانکرش را در جاده طبس آتش زده‌اند. در پی این گزارش‌ها، محمد منتظر قائم تصمیم می‌گیرد که هر‌چه سریع‌تر به منطقه رفته و از نزدیک در جریان حادثه قرارگیرد. شرح ماجرا را به روایت یکی از همرزمان او می خوانیم:

«راه طبس را با اینکه خاکی و خراب بود با سرعت بسیار زیاد طی کردیم. در راه از سرنشینان اتومبیلی که از محل حادثه عبور کرده بودند، سؤال کردیم، گفتند آمریکایی‌ها یک تانکر را آتش زده، مسافرین یک اتوبوس را گروگان گرفته و هرچه داشته‌اند، برده‌اند. ‌وقتی که به چند کیلومتری منطقه فرود رسیدیم، حدود 15 نفر از برادران کمیته‌ طبس در آنجا بودند و عده‌ای از برادران ژاندارمری نیز در آنجا حضور داشتند که یکی از آنها گفت: «منطقه، مین‌گذاری شده و یک فانتوم به طرف ما تیراندازی کرده است». صبح زود چون از فانتوم خبری نبود به منطقه رفتیم‌  و 8 جسد در آنجا بود. افسر ژاندارمری، برای اطمینان، حکم مأموریت ما را که برای غرب کشور بود، نگاه کرد و به ما گفت: «تا فردا در اینجا نگهبانی دهید»؛یک ستوان هم به ما گفت: «چون فانتوم‌ها اینجا پرواز کرده‌اند، به نیروی هوایی بی‌سیم می‌زنم که بدانند نیروی خودی در منطقه هست.»

عده‌ای از پاسداران فردوس و طبس نیز با ما تا 100 متری هلی‌کوپترها آمدند ولی جلوتر نیامدند، ما جلوتر رفتیم. در این موقع متوجه‌ توفانی که حدود 3کیلومتر با ما فاصله داشت و معلوم بود که به سوی ما می‌آید، شدیم. در این لحظه یک فانتوم در بالای سر ما ظاهر شد. وقتی توفان شروع شد، مأموران ژاندارمری منطقه را ترک کردند؛ ولی ما 5نفر پاسدار یزدی و برادران کمیته‌ طبس باقی ماندیم. توفان رسید و ما در میان توفان به حرکت ادامه دادیم تا اینکه به منطقه‌ فرود هلی‌کوپترها رسیدیم. 2فروند هلی‌کوپتر در یک طرف جاده و 4فروند در طرف دیگر جاده قرار داشت، یکی از هلی‌کوپترها در حال سوختن بود و یک هواپیمای چهار موتوره نیز در کنار آن می‌سوخت. ما در وسط جاده از اتومبیل پیاده شدیم و برای شناسایی به طرف آنها حرکت کردیم.

شهید محمد به دقت مراقب مین‌گذاری یا هر نوع تله انفجاری بود. به موتورها و جیپ آمریکایی رسیدیم. اول محمد موتورها را بررسی کرد و وقتی مطمئن شد که مواد منفجره به آن وصل نیست آنها را روشن کردیم و با هم کنار جاده آوردیم.

شهید محمد خوشحال و خندان گفت:« خوب این هم 5‌هلی‌کوپتری که در کردستان از دست دادیم خدا رسانده است» و خودش به سمت یکی از هلی‌کوپترها رفت. توفانی که مدتی قبل آغاز شده بود کاملا برطرف شده و هوا صاف بود.

‌... فرمانده‌ محمد خیلی با احتیاط داخل یکی از هلی‌کوپترها شد. پشت سر او من هم داخل هلی‌کوپتر شدم... یک کلاسور محتوی چند ورقه‌ درجه‌بندی شده در آنجا پیدا کردیم و چون تخصصی در این مورد نداشتیم آن را سر جای خود گذاشتیم تا برادران ارتشی بیایند و آنها را مورد بررسی قرار دهند.

‌در داخل یکی از هلی‌کوپترها، یک دستگاه رادار روشن بود. فانتوم‌ها یک دور زدند، سپس دوباره به طرف هلی‌کوپترها آمدند و به وسیله تیربار کالیبر 50، یک رگبار به طرف هلی‌کوپترها بستند. این رگبار دقیقاً به طرف هلی‌کوپتری بسته شد که دستگاه رادار در آن روشن بود؛ در یک لحظه آن هلی‌کوپتر منهدم شد. من به فرمانده گفتم: «برادر محمد، بیا از اینجا برویم». گفت: «فعلاً وقت آن نرسیده، وقتی فانتوم‌ها دور شدند ما هم می‌رویم». به محض اینکه صدای فانتوم‌ها کم شد، ما به سرعت از هلی‌کوپترها دور شدیم و به هر صورت که بود، حدود 20 متر دویدیم و بعد روی زمین دراز کشیدیم. عباس سامعی که راننده‌ ما بود، به طرف من آمد و گفت:  من تیر خوردم. او با سرعت به طرف جاده رفت. رستگاری در حال دویدن بود که من داد زدم تیر خوردم. او در جواب گفت: «من هم زخمی شده‌ام». و بعد روی زمین افتاد؛ چون از ناحیه‌ پا زخمی شده بود.

برادر عباس سامعی نیز که روی زمین دراز کشیده بود، بلند شد و مانند انسان‌های بی‌حال تلوتلو خورد و به زمین افتاد. من فکر کردم که از خستگی این‌طور شده است. برادر رستگاری خودش را به طرف او کشاند و در کنارش دراز کشید. برادر منتظر قائم هم در طرف دیگر خوابیده بود. رفت و برگشت فانتوم‌ها همچنان ادامه داشت. 2هلی‌کوپتر که در آن طرف جاده قرار داشتند هیچ کدام منفجر نشدند (البته بعد از آنکه به طبس رسیدیم، با کمال تعجب شنیدیم که فانتوم‌ها مجدداً بازگشته و یکی از آن هلی‌کوپترها را منهدم کرده‌اند). من داد زدم سوئیچ ماشین کجاست؟ رستگاری گفت: «عباس زخمی شده و بی‌هوش است». محمد منتظر قائم همچنان در آن طرف جاده دراز کشیده بود. من به طرف او رفتم. وقتی نزدیک شدم، دیدم مچ دستش قطع شده و پشت سرش افتاده است. فکر کردم مواد منفجره، دستش را قطع کرده است. جلوتر رفتم و او را صدا زدم ولی جوابی نداد. چشمانش باز بود و چهره‌ بسیار آرامی داشت، مانند آدمی که در خواب است. زیر بدنش خون زیادی ریخته بود. دیگر دلم نیامد که به او دست بزنم».

پیگیری حوادث در شورای انقلاب

موضوع فرستادن فانتوم‌ها برای بمباران هلی‌کوپترهای آمریکایی و شهادت محمد منتظر‌قائم به شورای انقلاب هم کشیده شد و این شورا 3 نفر را مأمور بررسی این حوادث کرد اما در نهایت گزارشی در این زمینه منتشر نشد.

بنی صدر در مصاحبه تلویزیونی پنجشنبه 26اردیبهشت 59 خیلی عادی با این فاجعه برخورد کرد و با رد وجود هرگونه توطئه، پس از 20روز تنها به این جمله اکتفا کرد که مسئله در حال پیگیری است! او علت بمباران هلی‌کوپترهای آمریکایی و از بین بردن اسناد را از بین بردن فرصت دوباره برای استفاده‌ آمریکایی‌ها از این هلی‌کوپترها اعلام کرد، در حالی که اگر چنین احتمالی وجود داشت بازکردن وسایل و قطعات حساس پروازی کافی بود که آنها را از کار بیندازد. علاوه بر این اضافه‌شدن 5فروند از مدرن‌ترین هلی‌کوپترهای جهان به نیروی هوایی ایران می‌توانست غنیمت جنگی بسیار خوبی باشد که با این اقدام بنی‌صدر، امکان آن از بین رفت.

در آن زمان پرسش‌های اساسی دراین زمینه مطرح شد از جمله اینکه:
1- ارتش زمان وقوع حمله در حالت آماده‌باش جنگی به سر می‌برده است.

2- در اسفند ماه 1358 به‌دلیل عدم‌وجود پوشش هوایی در منطقه شرق کشور، استقرار 2دستگاه رادار به تصویب رسیده بود. این اقدام تا زمان وقوع حادثه انجام نشد. با وجود آماده‌باش نظامی، رادارهایی که در آن منطقه وجود داشتند، غیرعملیاتی اعلام شدند و خبر ورود هواپیماهای آمریکایی یا اصلا گزارش نشد یا به این گزارش‌ها ترتیب اثر ندادند.

3- طبق امریه شماره 256-16-1412 مورخ 3 اردیبهشت 59 (2روز قبل از حمله آمریکا به طبس) معاونت عملیاتی پدافند هوایی مقرر شده بود آتشبارهای ضد‌هوایی23 میلی‌متری مستقر در تهران، مشهد، شیراز، بابلسر با تمامی تجهیزات لازم به مأموریت اعزام شوند. همچنین طبق گزارش‌ها توپ‌های ضد‌هوایی مهرآباد و پادگان منظریه نیز برداشته شدند. این توپ‌ها تا تاریخ ششم اردیبهشت پس از انتقال از محل‌های خود در انتظار و بیهوده در نقطه‌ای می‌مانند. طی نامه شماره 48-2/03-412 به تاریخ 10/2/1359 تعداد آتشبارهای اعزامی تقلیل می‌یابد و بعدا کلا دستور لغو و مسئله منتفی می‌شود؛ یعنی بدون هیچگونه استفاده یا عملکردی، تنها در چند روز تجاوز و توطئه آمریکا، توپ‌های ضد‌هوایی از نقاط حساس و مورد توجه دور می‌شوند!

4- هلی‌کوپترهای آمریکایی در 3نوبت عصر جمعه 5اردیبهشت59 ساعت 6:30 و 10:30 شب و صبح شنبه 6اردیبهشت59 ساعت 7 بمباران شدند. این عمل پس از اعلام وجود اسناد در هلی‌کوپترها و در حالی که در 2نوبت عصر و صبح هوا روشن بود و همچنین در حالی که نخستین بمباران نیز به شهادت برادر محمد منتظر قائم منجر شده بود، انجام شد. این بمباران بدون تردید به نفع آمریکا و باعث از بین رفتن تجهیزات نظامی پیشرفته و اسناد محرمانه موجود در هلی‌کوپترهای آمریکا شد. گفته می‌شد در برخی از این اسناد، نام ایرانیانی که مورد اعتماد آمریکا بودند و کماندوهای آمریکایی درصورت نیاز می‌توانستند از آنها کمک بخواهند، ذکر شده بود.پیگیری موضوع حمله به طبس و بمباران هلی‌کوپترهای آمریکایی با فرار بنی‌صدر از ایران خاتمه یافت. زیرا این فرار پاسخ به همه پرسش‌هایی بود که در این رابطه مطرح می‌شد.

شهید محمد منتظرقائم، فرمانده سپاه یزد سال1327 در فردوس متولد شد. در سال1347 به خدمت سربازی رفت و بعد از پایان خدمت سربازی در شرکت برق کرج مشغول فعالیت شد.

وی در سال 1351 همراه برادرش ـ حسن ـ یک گروه مبارزاتی مسلحانه به نام فلاح را تشکیل دادند که در همان سال به وسیله ساواک دستگیر و روانه زندان شد. محمد منتظرقائم پس از پیروزی انقلاب اسلامی با نظر آیت‌الله شهید صدوقی(ره) به سمت نخستین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یزد انتخاب شد و با شروع غائله کردستان در آنجا حضور یافت و در مناطق سقز، بانه، بوکان، پاوه و روانسر حضوری فعال داشت و به فرماندهی سپاه سقز منصوب شد. او پس از بازگشت از کردستان، در سپاه یزد به فعالیت پرداخت تا روزی که در صحرای طبس به شهادت رسید.

کد خبر 79887

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز