او را به صبر و بردباری می‌شناسند. کسی که پسر ۱۶ ساله‌اش را خودش راهی جبهه‌های نبرد کرد. وقتی هم پیکر تنها پسرش را آوردند، نه تنها خم به ابرو نیاورد، بلکه با روحیه دادن به اطرافیانش مانع از گریه و بی‌تابی آنها شد.

دورهمي خانوادگي

همشهری آنلاین- مژگان مهرابی: بانوی مقاوم و دریادلی است. نسبش به خاندان «حاج شیخ» برمی‌گردد. خاندان اصیل و متدین خوانساری، از قرار معلوم جد هفتم‌شان هم از علمای برجسته‌ای بوده که مزارش در سرچشمه خوانسار زیارتگاه مردم است. او مادر شهید «مهدی دباغی» است و اگر بخواهیم کامل‌تر معرفی‌اش کنیم، «ربابه انصاریان» خواهر شیخ «حسین انصاریان» است. این بانوی خیّر مادر دوست داشتنی همه نوعروسانی است که برایشان جهیزیه درست کرده و با سربلندی روانه خانه بختشان می‌کند. هر کسی او را می‌شناسد یقین دارد که هیچ نیازمندی ناامید از در خانه‌اش بیرون نمی‌رود. دادرس بودن ارثیه خانوادگی اوست. این را از پدرش دارد. یک روز پاییزی به خانه‌اش برویم و پای صحبت‌های اومی‌نشینیم.

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

خبری که ۲۸ شوال رسید

همسایه‌ها بیشتر او را به نام انصاریان می‌شناسند. برای همین است که وقتی سراغ خانم دباغی را از خانمی که از اهالی همان کوچه است می‌گیریم، نمی‌شناسد. ۴۵ سالی می‌شود که به این محله آمده است. در خانه‌اش همیشه باز است. امین بانوان محله به حساب می‌آید. می‌آیند، برایش درددل می‌کنند و اگر لازم باشد کمک هم می‌خواهند. می‌دانند که دست خالی برنمی‌گردند. می‌گوید: «تمایلی ندارم بیرون از خانه بروم. همسایه‌ها هم که شناختی روی من پیدا کرده‌اند و با من اخت شده‌اند از مجلس روضه‌ای است که بیست و هشتم هر ماه برگزار می‌کنم. از روز شهادت مهدی این مجلس برپاست. خبر شهادت او را روز ۲۸ شوال به من دادند. برای همین این روز را انتخاب کردم. در همان روز همه بانوان محله را می‌بینم و یک به یک از حال و روزشان با خبر می‌شوم.» او مجلس امام حسین(ع) را برکتی می‌داند تا همه دور هم جمع شده و در کنار دعا و نیایش، از مشکلات هم آگاه شوند.

گفت‌وگو با خواهر شیخ حسین انصاریان، مادر شهید و بانوی خیّر محله آهنگ | دورهمی‌های خانوادگی برکت است

   کمک به نیازمندان محله 

انصاریان در مجلس روضه‌اش صندوقی هم دایر کرده و در کنار مرثیه‌خوانی و عزاداری، کار خیر هم انجام می‌دهد. او توضیح می‌دهد: «این صندوق برای کمک به نیازمندان محله است. بعد از مجلس صندوق دست به دست بین بانوان می‌چرخد. هر کسی به اندازه وسعش مبلغی در صندوق می‌اندازد. این مبالغ در ظاهر کم است اما وقتی جمع می‌شود مشکل و گرفتاری چند نیازمند را برطرف می‌کند. در کنار آن وام هم پرداخت می‌کنیم. کسی که وام می‌گیرد باید اقساطی و در مدت چند ماه وام را برگرداند.» فعالیت‌های این بانوی خیّر محله به موارد گفته شده خلاصه نمی‌شود. او مدت زیادی است که در کار تهیه جهیزیه و سیسمونی نیازمندان فعالیت می‌کند. به گفته خودش، این کار را با کمک‌های مردمی انجام می‌دهد. برای این بانو، هیچ چیز لذت‌بخش‌تر از خنده و خوشحالی نوعروسی که قرار است زندگی‌اش را شروع کند، نیست.  

 پدرم، مرد خدا بود 

دوست داریم درباره سبک زندگی‌شان بیشتر بدانیم. پدر و مادر این خانواده چه نوع تربیتی را پیش گرفتند که ثمره زندگی‌شان فردی چون شیخ حسین انصاریان بوده است؟ بانو سر صحبت را باز می‌کند و می‌گوید: «اصالت ما خوانساری است. پدرم در بازار حجره برنج‌فروشی داشت. مرد خدا بود. برادرم حسین ۳ ساله بود که از خوانسار به تهران آمدیم. پدرم مرتب در مجالس دینی شرکت می‌کرد و بیشتر پای منبر حاج آقا برهان می‌نشست. همیشه برادرم حسین را با خودش به این محافل می‌برد. حضور در این برنامه‌ها تأثیر خودش را گذاشت. برادرم حسین از همان کودکی به درس طلبگی علاقه پیدا کرد. پدرم به حجاب و نماز اول وقت بیشتر از هر چیز اهمیت می‌داد. روز عرفه یا ایام البیض را به اتاق می‌رفت و در را می‌بست، با سوز روضه می‌خواند و گریه می‌کرد. در ساعتی که خلوت می‌کرد ما حق نداشتیم به آن اتاق برویم. مادرم هم بانوی متدینی بود، همه ما را در مدرسه اسلامی ثبت‌نام کرده بود. رفت و آمدمان به مدرسه را کنترل می‌کرد و روی رفتارمان نظارت داشت.» 

 با همسر تان مدارا کنید

بانو از شروع زندگی مشترکش می‌گوید. اینکه پسرخاله‌اش به خواستگاری می‌آید. تعریف می‌کند: «ما ۵ خواهر بودیم. ایمان داماد مهم‌ترین ملاک انتخاب پدرم بود. اهمیتی به مال و منالشان نمی‌داد. برای ازدواج سخت نمی‌گرفت. معتقد بود زن و مرد برای ساختن آشیانه‌شان باید با هم تلاش کنند. وقتی زندگی‌ام را شروع کردم، چیزی نداشتیم. با کم و زیاد ساختیم. یک سال بعد از ازدواج‌مان مهدی به دنیا آمد. شب ۱۷ ربیع الاول سال ۵۱ بود. چند سال بعد با کلی قناعت و دوندگی توانستیم از مستأجری نجات پیدا کرده و خانه‌ای در یکی از محله‌های جنوبی تهران بخریم. آنقدر کوچک بود که وقتی مهدی با سه‌چرخه‌اش بازی می‌کرد مرتب به در و دیوار می‌خورد.»

انصاریان آلبوم خانوادگی‌شان را نشان می‌دهد. عکس مهدی با سه‌چرخه. بعد همین‌طور که آلبوم را ورق می‌زند، ادامه می‌دهد: «برای دخترانم هم همین‌طور بودم. هیچ‌وقت به دامادهایم سخت نگرفتم. درباره مسائل مالی نپرسیدم. ایمان نباشد چه فایده دارد؟ به جای زرق و برق و تجمل‌گرایی به دخترهایم درس زندگی دادم. قبل از اینکه زندگی‌شان را شروع کنند گفتم هر احترامی که می‌خواهید به من بگذارید به خانواده همسرتان بگذارید. با مردتان مدارا کنید. همراهشان باشید. برای اینکه آرامش داشته باشند. زندگی پستی و بلندی زیاد دارد. برای اینکه مشکلات را از سر راه برداریم باید صبور باشیم.» 

 صبر، ارثیه مادر

بانو انصاریان صبر را از مادرش به ارث برده است. می‌گوید: «مادرم بانوی صبوری بود. هیچ‌وقت از کسی کینه به دل نمی‌گرفت و همیشه تأکید می‌کرد که مبادا با کسی قهر کنید. سیاهی می‌آورد. دل کدر می‌شود.» سنت زیبایی در خاندان انصاریان اجرا می‌شود که به گفته بانو از پدر به یادگار مانده است.

تعریف می‌کند: «سنتی در بین ما هست و آن هم این است که هر ماه خانه یکی از افراد فامیل جمع می‌شویم. روی هم ۱۰۰ نفری هستیم. هر کسی هم خانه‌اش کوچک است یا در خانه پدرش یا خانه من مهمانی‌اش را برگزار می‌کند. دوست ندارم این سنت فراموش شود. این دورهمی‌ها برکت است. از مشکلات هم با خبر می‌شویم و اگر کسی گرفتاری داشته باشد برای کمک اقدام می‌کنیم. صندوقی هم داریم که هر ماه وجهی در آن قرار می‌دهیم تا اگر کسی به مشکل مالی برخورد از آن صندوق به او وام داده شود.» 

گفت‌وگو با خواهر شیخ حسین انصاریان، مادر شهید و بانوی خیّر محله آهنگ | دورهمی‌های خانوادگی برکت است

 مبادا دلت بلرزد

جای جای خانه عکس شهید مهدی دباغی دیده می‌شود. روی تابلو بزرگی که کنج اتاق نصب شده تاریخ تولد شهید را ۱۳۵۱ و تاریخ شهادتش را ۱۳۶۷ نوشته است؛ یعنی ۱۶ سال. بانو می‌گوید: «۱۵ سالش تازه تمام شده بود. چند وقت بعد از شهادت مهدی، پدرش خواب او را دیده بود. به پدرش گفته بود وصیتنامه‌اش را لای کتاب فارسی‌اش گذاشته است. وقتی کتاب فارسی او را ورق زدیم. دیدیم که بله، وصیتنامه‌اش آنجاست.»

بانو به قامت رعنای پسر اشاره می‌کند و می‌گوید در سن نوجوانی قامتش به جوانی تنومند شبیه بود. به گفته مادر، مهدی در سن نوجوانی برای رفتن به جبهه اقدام می‌کند. اما از آنجایی که سنش کم بوده، شناسنامه‌اش را دستکاری می‌کند تا بتواند عازم شود.

مادر شهید می‌گوید: «مهدی هیکل ورزیده‌ای داشت. ۱۱ ساله بود که عضو بسیج شد. آموزش نظامی هم دید. وقتی به او اجازه رفتن ندادند سنش را زیاد کرد. داشت شناسنامه‌اش را دستکاری می‌کرد که بالای سرش رسیدم. گفتم این‌کاری که می‌کنی برایت دردسر می‌شود، گفت بعدی وجود ندارد. اگر اجازه رفتن ندهید فردای قیامت در محضر خانم فاطمه زهرا(س) جلو شما را می‌گیرم. با این حرف امضا را از من گرفت. ۱۸ ماه هم در جبهه بود. خرداد ۶۷ شهید شد. چون رزمنده‌ها در محاصره بودند دوستانش بعد از ۲۵ روز پیکرش را به عقب برمی‌گردانند. یک هفته بعد از مراسم شب هفت مهدی قطعنامه امضا شد. پدرم گفت مبادا دلت بلرزد که آخرکاری پسرم شهید شد. برای رضای خدا دادی. حواست باشد.» 

گفت‌وگو با خواهر شیخ حسین انصاریان، مادر شهید و بانوی خیّر محله آهنگ | دورهمی‌های خانوادگی برکت است

زندگی‌ام را مدیون او هستم

«مرتضی دباغی»، همسر انصاریان می‌گوید در ۴۵ سالی که با او زیر یک سقف زندگی کرده جز صبوری و آرامش هیچ ندیده است. او خودش را مدیون بانوی خانه می‌داند و تعریف می‌کند: «وقتی مهدی شهید شد ضربه سختی خوردم. به من گفت پیش روی بچه‌ها و همدیگر گریه نکنیم. نباید غصه و دلتنگی ما بچه‌ها را آزرده کند. آنها روحیه می‌خواهند. من تا به حال گریه‌اش را برای مهدی ندیدم. سنگ صبورم بود. وقتی از سر کار می‌آمدم با خوشرویی به استقبالم می‌آمد و طوری رفتار می‌کرد که انگار اتفاقی نیفتاده است. به فکر سلامت من بود. من تا مدت‌ها عروسی نمی‌رفتم. گفت دوست و آشنا در غم ما شرکت کردند، روا نیست که در شادی‌هایشان سهیم نباشیم.» 

مادرم دست به خیر است

«فاطمه دباغی»، دختر بزرگ خانواده دباغی است. او درباره مادرش می‌گوید: «مادرم بانوی بزرگواری است. صبرش در فامیل و آشنا زبانزد است. وقتی برادرم شهید شد به همه روحیه می‌داد. خوددار بود. در خفا گریه می‌کرد. اگر دلداری‌های او نبود پدرم همان روزهای اول از غصه برادرم دق می‌کرد.» فاطمه به دیگر خصلت‌های رفتاری مادرش اشاره می‌کند: «مادرم در مقابل بدرفتاری دیگران سکوت می‌کند و هیچ‌وقت محبتش را از کسی دریغ نمی‌کند، حتی اگر آزرده شده باشد. به رفت‌وآمد فامیلی خیلی اهمیت می‌دهد. برای صله‌رحم همیشه طلیعه‌دار است. تنها توصیه‌ای که به ما زیاد کرده نماز اول وقت است. او دست به خیر است. کسی تا به حال از در خانه ما ناامید بیرون نرفته است.» 

گفت‌وگو با خواهر شیخ حسین انصاریان، مادر شهید و بانوی خیّر محله آهنگ | دورهمی‌های خانوادگی برکت است

مهمانی خانوادگی با چاشنی شوخی و خنده

زندگی در خانواده‌ای مذهبی و مجالست با برادری که این روزها در جامعه روحانیت حرف اول را می‌زند، این ذهنیت را ایجاد می‌کند که فضای مهمانی‌های خانوادگی افراد مذهبی و روحانی به دور از هیجانات عاطفی و شوخی و خنده باشد. وقتی این را از بانو سؤال می‌کنیم، می‌خندد. و می‌گوید: «اتفاقاً جمع خانوادگی ما وقتی دور هم هستیم این‌قدر شاد است که همه لحظاتی که با هم هستیم به خنده و شوخی می‌گذرد. این تصور اشتباهی است که بعضی از مردم در مورد خانواده‌های مذهبی دارند. در جمع ما غیبت و پشت سر هم صحبت کردن ممنوع است. اما این را هم بگویم که در مهمانی‌های ما خانم‌ها از آقایان جدا هستند. مردها با هم شوخی می‌کنند و خانم‌ها با هم اما شوخی‌ها تعریف شده است و رنگ و بوی طعنه ندارد. دور همی خیلی خوش می‌گذرد. به‌خصوص برادرم حسین نقل مجلس است. او در قم زندگی می‌کند و برای مهمانی‌ها خودش را می‌رساند. برادرم در ایام ماه رمضان که به تهران می‌آید هر شب خانه یکی از ما افطار دعوت است.» 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۱۴ در تاریخ ۱۳۹۵/۰۸/۰۴

کد خبر 775149

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha