همشهری آنلاین _الهام صالح: این خاطرات به سالهایی بازمیگردند که عکاسی، زحمت خیلی زیادی داشت. آن سالها هنوز اسم عکاسها کنار عکسهایشان منتشر نمیشد. «حسن صبری»، ۲۶ سال عکاس مطبوعاتی بود، اما بعد برای خودش مغازهای راه انداخت که در آن دوربینهای قدیمی را به فروش میرساند.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
داخل مغازه کوچک خود نشسته است. بین آن همه دوربین ریز و درشت، بین آن همه دوربین قدیمی و جدید، آنالوگ و دیجیتال، روزنامه همشهری میخواند. نخستین جمله را که میگوید، میفهمم هم صنفی هستیم. گیرم که او در دنیای مطبوعات، چند پیراهن بیشتر از من پاره کرده باشد، اما همدیگر را میفهمیم. حرفها، مشترک است؛ خبر، دوربین، تیتر، عکاسی. «حسن صبری»، یکی از آن عکاسخبرنگارهای قدیمی است؛ متعلق به دورهای که خبرنگارها باید تندنویسی میکردند، همان دورهای که از دوربینهای دیجیتال خبری نبود. میگوید: «حالا عکاسها با دوربینهای دیجیتال گرفته میشوند. آن موقع دوربین آنالوگ بود، فیلمهای تاریخ گذشته بود.»
نخستین سالی که شروع به کار کرد، «اردشیر لارودی»، سردبیری ابرار ورزشی را بر عهده داشت. صبری، به استادیوم آزادی میرفت. عکس میگرفت، بازمیگشت و عکسها را به سردبیر نشان میداد. سردبیر، به عکسها نگاهی سطحی میانداخت و بعد آنها را پاره میکرد. صبری، متعلق به همان دورهای است که سردبیرها، عکسها و گزارشها را پاره میکردند. میگوید: «خیلی دلخور میشدم. با چشمهای نمناک تحریریه را ترک میکردم. اما در آینده متوجه شدم آقای لارودی، با این کارش، پایههای عکاسی من را مستحکم میکرد. اگر او این کار را انجام نمیداد، من عکاس نمیشدم.»
آن وقتها رسم بر این نبود که اسم عکاسها کنار عکس منتشر شود. هر از گاهی که عکسی از صبری منتشر میشد، با خواهش از سردبیر میخواست تا نامش کنار عکس درج شود. درج اسم عکاس از همان موقعها باب شد، از همان وقتی که صبری در کنار هم دورهایهایی مانند «جعفر تبریزی»، «علی رئیسی» و «محمد شریفی» کار میکرد.
دوربینهای قدیمی و جدید کنار هم
داخل ویترین مغازه، مملو از دوربین است، اما این دوربینها به دورهای دور تعلق دارند. «رولی فلکس»، «زایسیکون» و «لایکا» در ویترین کنار هم قرار گرفتهاند تا قدمت خود را به دوربینهای دیجیتال امروزی به رخ بکشند. این دوربینها حالا نه ساخته میشوند، نه سازندگانشان در قید حیات هستند. صبری، آنها را با قیمتی ارزان خریده. حالا هم به این کار ادامه میدهد، اما چطور؟ اینطور پاسخ میدهد: «در روزنامههایی مثل کیهان و همشهری، آگهی منتشر میکنم. مردم از نقاط مختلف تهران و حتی ایران با من در تماس هستند. گاهی هم آنهایی که میخواهند خانهای نو بخرند و جایی برای نگهداری وسایل بیشتر ندارند، دوربینهای قدیمی خود را به من میفروشند.
ویترین، مملو از دوربینهایی است که برای قدیمیترها یادآور خاطرات هستند. قدیمیترها گاهی کنار ویترین میایستند و خطاب به فرزند، یا نوه خود میگویند: «عکسهای عروسی من با این دوربین گرفته شد.»
حتی داخل مغازه، یک دوربین فیلمبرداری هست که تصاویر دوران انقلاب با آن به ثبت رسیده است. این دوربینهای قدیمی از نگاه او وسایلی ارزشمند هستند، دوربینهایی که آلبومهای کودکی با عکسهای به ثبت رسیده توسط آنها پر میشد. اما داخل مغازه، فقط دوربینهای قدیمی وجود ندارند. آخرین دوربینهای وارد شده به بازار را هم میتوان اینجا پیدا کرد.
ذهن عکاس، بازنشسته نمیشود
صبری، عکاسی را از ابرار آغاز کرد. آخرین روزنامهای هم که در آن به عکاسی میپرداخت، خبر ورزشی بود. حالا گاه گاهی به همکاری با تصویر سال میپردازد، اما بیشتر وقتش را داخل مغازه به فروش دوربینها اختصاص میدهد. اما چرا؟ میگوید: «درآمد این کار از درآمد عکاسی ورزشی بیشتر است. ضمن اینکه من این همه سال در مطبوعات بودم، چه کسی قدرم را دانست؟ »دلتنگ نمیشود؟ جواب میدهد: «وقتی خبرنگار میشوید، حتی اگر حرفه خود را کنار بگذارید، باز هم ذهنتان دنبال خبر است. ممکن است شما بازنشسته شوید، اما ذهنتان بازنشسته نمیشود، دوربینتان بازنشسته نمیشود. فعالیت حرفهای انجام نمیدهید، اما برای دلتان عکس میگیرید.»
اینجاست که بحث به پیشکسوتان کشیده میشود، به زندهیاد «حسین پرتوی» که صبری هم مانند سایر آنهایی که پرتوی را میشناسند، از او به نیکی یاد میکند و آرزو دارد که مراسمی که پس از مرگ پرتوی برگزار شد، کاش در زمان حیات او و افرادی مانند او برگزار شود. صدای موتورسیکلتها، روی کلمات صبری ویراژ میرود، این همان مشکلی است که او از آن با عنوان مهمترین معضل خیابان کارگر جنوبی یاد میکند. پیادهرو، پر از موتورسیکلتهایی است که هر از چندگاهی با عابران پیاده برخورد میکنند. اما از این بدتر هم هست؛ اینجا آلودگی هوا وجود دارد، اما آلودگی صوتی هم بیداد میکند. تحمل این همه صدا سخت نیست؟ میگوید: «هم عادت است، هم تحمل. باید تحمل کرد. کاری از ما ساخته نیست.»
ایران ۳ عربستان صفر
بهترین عکسش متعلق به بازی پرسپولیسـ کشاورز است؛ صحنهای که گل به ثمر میرسد، در چشمهای دروازهبان کشاورز اشک جمع شده و «حمید استیلی»؛ زننده گل در هوا شادی میکند. این عکس، سال ۱۳۷۲ لوح تقدیر دریافت کرد، اما خاطرات فقط به همین یک عکس محدود نمیشود. خاطره، بسیار است، اما صبری، یکی از این خاطرات را انتخاب میکند: «سال ۱۹۹۶ عازم امارات شدم. محمد مایلی کهن، مربی تیمملی فوتبال بود. بازی اول را دو به یک به عراق باختیم. بازی دوم را با هزار زحمت سه بر یک از تایلند بردیم. عربستان، عراق را با نتیجهای خوب شکست داد. عربستان به تایلند هم ۶ گل زد. در بازی سوم، مقابل عربستان قرار گرفتیم. من در مینیبوس خبرنگارها بودم. ردیف آخر مینیبوس به خبرنگاران عربستان تعلق داشت. با آنها کل کل میکردم. در همان حین هم گفتم که شما را سه بر صفر میبریم. گذشت. بعد از بازی مشغول رد کردن خبر بودم که دوربین تلویزیون عربستان روی من قرار گرفت. متعجب بودند که چطور توانستهام پیشبینی کنم که عربستان را سه بر صفر میبریم. گلهای این بازی را علی دایی، کریم باقری و خداداد عزیزی به ثمر رساندند. اتفاقاً محمد مایلی کهن هم کنفرانس مطبوعاتی داشت. خبرنگار آسوشیتدپرس از او پرسید: چطور است که شما میتوانید عربستانی را که عراق و تایلند را شکست داده، ببرید؟ او هم جواب داد: «من از کشوری میآیم که از غیرممکنها، ممکن میسازد.»
---------------------------------------------------------------------------------------------
منتشر شده در همشهری محله منطقه ۱۱ در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۲۵
نظر شما