دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۵ - ۰۵:۳۳
۰ نفر

جین آستین علاوه بر رمان، نامه هم می‌نوشت. آن هم خیلی زیاد و مرتب. طوری که الان پنج مجلد بزرگ از نامه‌هایش چاپ شده است.

این نامه‌ها که اکثرشان خطاب به کاساندرا، خواهر محبوب او است، بعد از انتشارشان باعث سر و صداهایی شد.

خیلی از دوستداران جین آستین از این که او در این نامه‌ها بر خلاف داستان‌هایش زنی خونسرد و بی‌احساس و البته خاله زنک است، شوکه شده بودند.

اما سامرست موام از آن‌هایی بود که از آستین و نامه‌هایش دفاع می‌کرد، می‌گفت این نامه‌ها نشان می‌دهد که او یک آدم معمولی و البته حساس به دنیای اطرافش بوده.

به علاوه که این نامه‌ها سرشار از طنز هم هستند، نقل قول‌هایی که در ادامه می‌خوانید، از میان همین نامه‌ها انتخاب کرده‌ایم:

  •  امروز، بعدازظهر خیلی دلپذیری داشتم. دلیل خاصی هم نداشت. به نظرم ارزشش را ندارد که برای خوشحال بودن، باید همیشه منتظر شوی تا یک دلیل واقعی پیدا شود.
  •  نمی‌خواهم آدم‌ها با من زیاد مهربان باشند، چون آن وقت توقع دارند، من هم با آن‌ها همین‌طوری باشم.
  •  (به خواهرزاده‌اش فانی، درباره عشق): ممکن است چند نفر هم (یک در هزار) شبیه آن موجود کاملی باشند که امثال من و تو منتظرش هستیم؛ ترکیب خوبی از درک و احساس.

هوش و زیبایی. اما دلیلی ندارد چنین آدمی حتما سر راه تو قرار بگیرد. اگر هم قرار بگیرد، یا سنش با تو جور نیست یا پولش یا احساسش.

  •  (درباره یکی از آشنایان): آن مرد جوان واقعا بی‌آزار است. هیچ ویژگی‌ای ندارد که دوست داشته باشی از آن بدت بیاید.
  • امروز دکتر هال را دیدم. چنان سفت و سخت عزادار بود که احتمالا یا زنش یا خودش مرده است.
  • فکرش را بکن، خانم هال مرده است. زن بیچاره! شاید تنها کاری بود که می‌توانست بکند تا آدم به او فحش ندهد.
  • من نمی‌توانم رمان تاریخی بنویسم، همان‌طور که نمی‌توانم شعر حماسی بگویم. نمی‌توانم خیلی جدی بنشینم و داستاق شق ورقی بنویسم که ربطی به چیزهایی که دیده‌ام ندارد و قرار هم نیست در آن خودم یا دیگران را دست بیاندازم. اگر هم روزی مجبور باشم این کار را بکنم، مطمئن‌ام قبل از این که فصل اول تمام شود، خودم را حلق‌آویز خواهم کرد.
  •  (به مناسبت 37 سالگی‌اش): به افتخار پیر شدنم، یک بلیت کنسرت و یک دسته گل برای خودم خریدم
  •  این از بدشانسی من یا مردم است که نمی‌توانم با آن‌ها، آن‌طور که استحقاق‌اش را دارند، رفتار کنم.
  •  خودم را با خیال‌پردازی یا حدس و گمان اذیت نمی‌کنم. «واقعیت» آن چیزی است که مرا خوشحال می‌کند.
  •  از این‌که جمله‌های دور و دراز با موضوعاتی ناخوشایند بنویسم، متنفرم.
     اگر موشی پیدا شود، من هنوز یک گربه‌ام.
  •  این روزها دیگر آدمی که سرش به تنش بیارزد، وجود ندارد.
  •  زنان مجرد تمایل وحشتناکی به تهیدستی دارند. چون دلیل بسیار محکمی برای ازدواج است.
کد خبر 7469

پر بیننده‌ترین اخبار ادبیات و کتاب

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز