مجموع نظرات: ۰
یکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۷ - ۰۶:۴۱
۰ نفر

گروه دانش: هفته‌ جاری، هفته پ‍‍‍ژوهش و دوشنبه 25 آذر، روز پژوهش است.

در چند سال گذشته و به‌خصوص بعد از سفارش‌های موکد مقام معظم رهبری بر اهمیت پژوهش و دانش‌محوری در کشور، از سوی ارگان‌های مرتبط مانند وزارت علوم، شورای عالی انقلاب فرهنگی و جدیدا، معاونت علم و فناوری ریاست‌جمهوری، تلاش‌های بسیاری شده تا در جهت توسعه علمی کشور، گام‌های بزرگی برداشته شود.

 اما متاسفانه با وجود مهم‌ترین سند راهبردی در این‌زمینه یعنی «سند چشم‌انداز 20‌ساله»، هنوز در زمینه سیاستگذاری علم در کشور دچار معضلات فراوانی هستیم. دکتر داوری، رئیس فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی، در روایتی سقراط گونه، مهم‌ترین این معضلات را بیان کرده‌  که در زیر می‌خوانیم:

1- پیشرفت یا توسعه علم (که گاهی هم با توسعه علمی اشتباه می‌شود) شرط اصلی توسعه اجتماعی، اقتصادی و تمدنی است و به همین جهت ما نیز در یکی دو دهه اخیر به آن توجه کرده‌ایم. همه ما لزوم پیشرفت علم را پذیرفته‌ایم. اما در معنی پیشرفت، اتفاق نظر نداریم و این اختلاف وقتی آشکار می‌شود که از ما درباره موازین و ملاک‌های پیشرفت علم بپرسند. البته همه کسانی که در کار مدیریت علم و پژوهش و توسعه مشغولند یا در این مسائل مهم پژوهش می‌کنند (اعم از اینکه درکی از قضیه داشته‌باشند یا از آن هیچ ندانند)، فهرستی از ملاک‌ها و شاخص‌ها برای تعیین درجه و میزان توسعه و پیشرفت علم در نظر می‌گیرند اما وقتی می‌خواهند نتیجه‌گیری کنند، بیشترین توجه و اعتبار را به کمّی‌ترین ملاک‌ها می‌دهند و حتی از میان ملاک‌های کمّی آن را بر می‌گزینند که زودتر و آسان‌تر بتوان به آن دسترسی پیدا کرد.

2- وقتی اصطلاح و تعبیر تولید علم در زبان‌ها افتاد، من آن را مناسب و به‌جا ندیدم و وقتی نظرم را گفتم، تذکر دادند که اصطلاح اهمیت ندارد به‌خصوص که متصدیان سیاست علم هم آن را پذیرفته‌اند و دائماً به‌کار می‌برند. پس این مخالفت تو، مخالفت با درک همگانی از علم است. گفتم این‌همه را که می‌گویی، می‌دانم اما در فلسفه خوانده‌ام که تعابیر ایجاد و ابداع و خلق و جعل و انشا و صنع و تولید، مترادف نیستند و هر یک را به‌جای دیگری به‌کار نمی‌توان برد. مخاطب من طوری با گفته‌ام برخورد کرد که گویی من می‌خواهم مسئله کنونی توسعه و پیشرفت علم را با فلسفه اسلامی و روح قرون‌وسطایی حل کنم. گفت تو به ‌جای تولید علم هر اصطلاحی را که مناسب می‌دانی، بگو و بنویس. دیگران هم کار خودشان را می‌کنند. گفتم مهم همین است که دیگران کار خودشان را می‌کنند و به ملاحظات انتقادی هیچ توجهی ندارند (این‌که هیچ توجهی به ملاحظات انتقادی نشود، نشانه بدی برای تفکر است). گفت حالا خودمانیم، چه ضرر دارد که از تولید علم بگوییم؟

گفتم من از سود و زیان نمی‌گویم. وقتی از تولید علم می‌گویم و همّ خود را بر تولید بیشتر علم متمرکز می‌کنم، بی‌تردید به بعضی نتایج و فواید می‌رسیم اما این امکان هم وجود دارد که پیشرفت علم را با تولید بیشتر مقاله اشتباه کنیم. من با لفظ تولید علم مخالفتی ندارم. ترسم این است که تولید مقاله را تمام پیشرفت بدانیم و تمام همّ خود را مصروف افزایش تعداد مقالات و پرداختن به شرایط صوری و ظاهری و تشریفاتی چاپ و انتشار آنها کنیم. پیشرفت علم با تولید علم یکی نیست. اگر لفظ تولید را با مسامحه بپذیریم، تولید در ضمن پیشرفت صورت می‌گیرد و معمولاً حاصل و نتیجه پیشرفت است. در راهی که می‌رویم نباید از نتیجه غافل باشیم اما اگر صرفاً نظر به نتیجه داشته‌باشیم، از راه می‌مانیم و به مقصد نمی‌رسیم.

3- شاخص‌ها و ملاک‌های پیشرفت علم همه از نتایج پیشرفت علم انتزاع شده‌اند. در قرن نوزدهم که علم پیشرفت می‌کرد، برنامه‌ریزی برای پیشرفت مطرح نبود و کسی هم از ملاک‌ها و شاخص‌های پیشرفت نمی‌گفت. وقتی علم پیشرفت کرد و جهان توسعه نیافته ناگزیر به فکر برنامه‌ریزی توسعه افتاد و دانست و پذیرفت که باید در راه توسعه علم قدمی بردارد، می‌بایست شاخص‌هایی در نقشه راه قرار گیرد تا معلوم باشد که روند راه در کدام مرحله است پس این شاخص‌ها از گذشته تاریخ علم در غرب اخذ شده‌است. به‌عبارت دیگر علم ابتدا با شاخص و برنامه‌ریزی پیشرفت نکرده‌ است بلکه مردم و اقوامی که می‌خواهند راه رفته علم را بپیمایند، اگر به تاریخ علم رجوع نمی‌کنند، لااقل می‌توانند (و باید) وضع علم در جهان پیشرفته و آثار فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی آن را در نظر آورند و ناگزیر پیشرفت علم را به مجموعه‌ای از نتایج غالباً صوری (که می‌تواند عنوان شاخص و ملاک به‌خود بگیرد) تحویل کنند.

ظاهرترین وجه پیشرفت علم را در کتاب و مقاله و مدرسه و دانشگاه می‌توان دید. کشوری که در علم پیشرفته است، صاحب کتاب‌ها و مقالات علمی بیشتری است و پژوهشگر و استاد و دانشجو هم به اندازه کافی دارد اما این کشور اگر پیشرفت کرده‌است، نه بدان جهت است که برای افزایش تعداد مقاله و تکثیر جمعیت استاد و دانشجو کوشیده باشد بلکه برعکس بر اثر پدید آمدن روحیه اهتمام به علم، تعداد کتب و مقالات و دانشمندان و علاقه‌مندان به علم افزایش پیدا کرده‌است. اما اگر گمان کنند که کوشش برای بالابردن آمار مقالات و افزایش تعداد دانشجو و استاد (که در حد خود کوشش لازم و مغتنمی است) تدبیر اصلی و ضامن ضروری پیشرفت علم است، خدمت چندانی نمی‌توانند به علم بکنند.

4- بلافاصله از ترس سوءتفاهم که احتمالش بسیار زیاد است بگویم که سیاست افزایش تعداد مقالات را باید ادامه داد و دانشمندان را به پژوهش و مقاله نویسی فراخواند و تشویق کرد. اما این سیاست درست یا ضروری، جزء کوچک و یک امر فرعی در سیاست توسعه و پیشبرد علم است. نه اینکه عین توسعه علم تمام وظیفه دانشگاهیان و اهل علم باشد. افزایش کمّی و آماری مقالات از جمله علائم پیشرفت علم است و پیداست که مقصود از توسعه دانش، تولید و تکثیر علائم نیست. در سال‌های اخیر دیده‌ایم که برای افزایش آمار مقالات، مقاله‌سازی‌ و سرقت علم و تقلب از طریق تغییر عنوان مقاله یا جابه‌جا کردن بعضی مطالب مقالات و... نیز اتفاق افتاده‌است.

این امر نتیجه وارونه نگری است، یعنی وقتی نتیجه با اصل اشتباه می‌شود، در روح و اندیشه سستی راه می‌یابد و شاید مایه ضعف علم و اخلاق شود. چشم که چیزها را درست نبیند، دست هم نمی‌تواند به‌درستی آنها را دریابد و به‌کار برد. اینها را که می‌گفتم، به چهره دوستم نگاه نمی‌کردم. اینجا ناگهان چشمم به چشمش افتاد. دیدم با بهت دارد به من نگاه می‌کند. گفتم چه شده‌است؟ آدم ندیده‌ای یا سخن اندیشیده، نشنیده ای؟ گفت اینها به‌درد کلاس درس فلسفه می‌خورد.

گفتم در همه کلاس‌ها چیزهایی یاد می‌گیریم اما در کلاس فلسفه درمی‌یابیم که کی هستیم و چه می‌توانیم بکنیم و اکنون چه می‌کنیم و... درست گفتی، آنچه گفتم مناسب کلاس فلسفه است و البته هرکسی که راه می‌جوید، باید از فلسفه بجوید. گفت حرفی بزن که بتوان به آن عمل کرد. چون و چرا کردن و بحث و نقد چه فایده دارد؟ اگر راست می‌گویی بگو که برای پیشرفت علم چه‌کنیم؟ گفتم اشکال کار تو این است که گمان می‌کنی دستوراتی وجود دارد که می‌توان آنها را به‌صورت صریح و روشن انشا کرد و به دست هرکس و هر مقامی داد تا آن را اجرا کند.

گفت اگر این دستورالعمل‌ها وجود ندارد و دانشگاهیان به سخن متصدیان علم کشور گوش نمی‌کنند و دولت‌ها نمی‌توانند دستورالعمل‌های محققان و پژوهندگان و کارشناسان را اجرا کنند، پس برنامه‌ریزی چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ گفتم گاهی آدم‌های عامی هم اگر از هوش (IQ) کافی بهره‌مند باشند، حرف‌های درست می‌زنند و اشکال‌های موجه به سخن دیگران وارد می‌کنند. گفت اگر من که 30 سال تحصیل و پژوهش کرده‌ام عامی باشم، بگویید که غیرعامی کیست؟ گفتم جای این بحث اینجا نیست. فقط اشاره می‌کنم که عامی بودن عیب نیست. به‌نظر من هرکس که فهمش در حدّ فهم همگان است و سخنان همگانی را می‌پسندد و می‌گوید عامی است و البته اگر این عامی با فکر و نظر مخالف باشد و مخالفت کند، درس خواندنش بر درس نخواندن فضیلت ندارد.

پژوهشگر و دانشمند اگر نمی‌خواهد او را عامی بخوانند، بهتر است در حوزه تخصص خود کار کند و در کاری که به او مربوط نیست، وارد نشود. یک مهندس وقتی مثلاً بی‌این‌که بهره‌ای از جامعه‌شناسی و پزشکی داشته‌باشد، به این علوم بپردازد، عامی است و البته اگر به مهندسی مشغول باشد، در جای خاص خویش قرار دارد و در زمره خواصّ محسوب می‌شود. جنابعالی هم در رشته تخصّص خود ممتازید. اما چون درباره شرایط رشد و پیشرفت علم و توسعه اجتماعی -اقتصادی بصیرت و اطلاعی ندارید و تأمّلی نکرده‌اید، بهتر است که در این باره اظهارنظر نکنید و پیداست که اگر اظهارنظر کنید، نظر شما با نظر یک آدم عامی تفاوتی ندارد و در این مورد شما هم عامی هستید. از این سخن تلخ آزرده شد. در مقام عذرخواهی گفتم:

مسکین چه‌کند حنظل اگر تلخ نگوید
 پرورده این باغ نه پرورده خویشم

5- گفتم من 40 سال است که در این باب حرف‌هایی دارم که به آن گوش نمی‌دهند و چگونه گوش بدهند. من هم آزرده گفتن‌های بی‌حاصل خویشم. دو آزرده خاطر باید به سخن یکدیگر گوش بدهند پس گوش کن ببین که من آرای همگانی در مورد علم و سیاست‌های سطحی آموزش و پژوهش را نفی و انکار نمی‌کنم. من هم نوشتن و چاپ کردن مقاله و افزایش بودجه آموزش و پژوهش را ضروری می‌دانم و همکاری‌های علمی منطقه‌ای و جهانی را مثل همه دانشگاهیان غنیمت می‌شمارم. اما در مورد شاخص‌ها و ملاک‌های پیشرفت علم، نظری ورای نظر شایع دارم. ما معمولاً از 2 موضع به علم و پیشرفت آن نظر می‌کنیم.

اگر از درون جهان علم به آن نظر کنیم، پیشرفت و رکود را به آزمایش درمی‌یابیم. در این وضع اگر احیاناً در جست‌وجوی شاخص و ملاک برآییم، به 2 شاخص عمده می‌رسیم. علم‌هایی هستند که باید بسیار زود به‌صورت تکنولوژی متحقق شوند. از اوصاف جهان دانش‌مدار هم همین پیوستگی و یگانگی دانش و تکنولوژی است. اما علم‌های کم و بیش نظری هم هنوز وجود دارند. این علم‌ها باید در نظر دانشمندان مهم و قابل اعتنا باشند پس 2 شاخصی که گفتم عبارتند از: 1- پاسخگویی به نیاز جامعه در سیر پیشرفت کلی. 2- تصدیق و پذیرش پژوهش‌ها و مقالات توسط جامعه علمی ملّی و جهانی. اگر با این 2 شاخص علم را در مرتبه مناسب دیدیم، نگران تعداد مقاله و استاد و دانشجو و بودجه و... نباشیم. اینها خود به تبع حاصل می‌شوند.

اما وقتی از بیرون به علم نظر می‌کنیم و شاخص‌های پیشرفت را می‌جوییم، ناگزیر باید به علم گذشته و علمی که در جای دیگر متحقق شده‌است، نگاه کنیم و ببینیم جامعه برخوردار از علم چه اوصاف و صفاتی دارد که ما هم درپی آن اوصاف و صفات برویم. جامعه توسعه یافته که در علم پیشرفت کرده‌است، کتاب و مقاله بسیار چاپ می‌کند و برای پژوهش‌ها بودجه کافی تخصیص می‌دهد. آموزش دانشگاهی و پیش از دانشگاه را توسعه داده‌است. عده کثیری به تدریس و پژوهش مشغولند. صنعت و کشاورزی و سازمان اداری و بازار و مدرسه مسائل خود را کم و بیش با رجوع به پژوهش‌ها حلّ‌وفصل می‌کنند. تکنولوژی با پیشرفت علم به سرعت توسعه می‌یابد. ما هم برای رسیدن به همین اوضاع برنامه‌ریزی می‌کنیم و می‌خواهیم بر وفق شاخص‌های علم در جامعه توسعه یافته پیشرفت کنیم.

6- در این‌راه مشکلات و موانعی هست. گاهی گمان می‌کنیم که اگر تعداد مقالات 2 برابر شود، علم 2 برابر پیشرفت کرده‌است یا به‌صرف افزایش بودجه پژوهش، علم رونق می‌گیرد . این کارها باید بشود. اما علم باید از درون جامعه بجوشد و انگیزه ‌اش در وجود دانشمندان و مراکز علمی باشد. وجود انگیزه‌های خارجی بی‌اثر نیست و حتی گاهی به استقرار جامعه علم می‌انجامد و این در صورتی است که بدانیم تأسیس دانشگاه و پژوهشگاه و تخصیص بودجه کافی برای آموزش و پژوهش .

شرط لازم پیشرفت علم است. اما اینها همیشه کافی نیست. اگر جوشش از درون نباشد، حداکثر یک جامعه شبیه به جامعه علم پدید می‌آید. سرمایه علمی و وجود دانشمندان و دانشگاه‌ها و مراکز علمی و انتشار کتب و مقالات و تخصیص بودجه کافی برای پژوهش و همکاری‌های علمی بین‌المللی از نتایج بسط و پیشرفت علم‌اند. اینها مظاهر علم‌اند و با علم به‌وجود می‌آیند نه اینکه به‌صرف کوشش در تحقق این آثار و مظاهر، توسعه علم صورت گیرد. علم مثل فکر که سیر به مبادی و اصول و از آنجا به مراد و نتیجه است، باید مبانی استوار داشته‌باشد و از مبانی و مبادی فکری و اخلاقی و مادّی به نتایج و آثار برسد. مظاهر و آثار را بی‌اهمیت ندانیم. اما آثار و مظاهر باید باطن داشته‌باشند تا پایدار شوند.

7- دوست مخاطب، دیگر به چشم حیرت به من نگاه نمی‌کرد اما پیدا بود که گوش شنیدن سخن مرا ندارد. چنانکه گفت به‌فرض اینکه سخنان تو درست باشد، چون متضمن هیچ دستورالعملی نیست، مشکلی را نمی‌گشاید و شاید مایه یأس و حرمان شود. ما راهی جز توسعه مراکز علمی و افزایش بودجه پژوهش و چاپ و انتشار هرچه بیشتر مقاله و کتاب را نداریم. گفتم سخن من منافاتی با توسعه مراکز علمی و کوشش در نوشتن و انتشار مقالات ندارد پس این راه‌ها را بپیماییم. اما بدانیم که علاوه‌بر این راه‌ها، راه‌های دیگری هم می‌توان و باید گشود. اما در مورد یأس و بدبینی توجه باید کرد که ما در مدتی قریب به 100سال، گمان کردیم که علم را مانند کالا می‌خریم و صاحب آن می‌شویم. در دهه‌های اخیر هم بر طرح مکانیکی برنامه پیشرفت علم اصرار ورزیدیم. نگران باشیم که مبادا شکست این برنامه‌ها موجب یأس شود. اتفاقاً سخن من راهگشا و امیدبخش است. من که نمی‌گویم مدرسه و دانشگاه نسازیم و مقاله ننویسیم.

بلکه می‌گویم در مدرسه درسی بخوانیم که جای آن در جامعه و زندگی ما خالی است و فرزندانمان را به‌وجد می‌آورد و مقاله‌ای بنویسیم که فایده‌‌اش هم به کشور و هم به جهان علم برسد وگرنه مقاله نوشتن (برای نوشتن) و پژوهش کردن بدون برنامه، نشانه بی‌اعتمادی و بی‌اعتقادی به علم و تقلید نسنجیده از دیگران است. گفت: تقلید کارهای خوب دیگران چه عیبی دارد؟ گفتم کسی که خوب و خوبی را تشخیص می‌دهد، دیگر مقلد نیست. اتفاقاً کوشش من هم این است که ببینیم و بدانیم خوب چیست و راه درست کدام است. اگر 2 کلمه‌ای که من می‌گویم به طرح توسعه کمّی علم و پژوهش پیوسته شود، نه فقط نومیدی پدید نمی‌آید بلکه طرح و سیاست به نتیجه می‌رسد. از این 2کلمه یکی حکمت جاویدان تقریباً از یاد رفته‌است که حاصل اصرار در مرادجویی را بی‌مرادی می‌داند.

جمله بی‌مرادیت از طلب مراد توست
ورنه همه مرادها همچو نثار آیدت

در سیستم علم هم به صرف نتایج، آن هم نتایج صوری اکتفا نباید کرد. بلکه به ورود علم در نظم زندگی باید اندیشید. کلمه دوم درک مقام و جایگاه علم و ترتیب اهم و مهم در پژوهش‌هاست. آیا اینها را غیرعملی می‌دانید؟ اگر چنین است دیگر امید چه جایی دارد؟ اگر می‌گویید تعلق خاطر به علم رسیدنی و به‌دست آوردنی نیست و نیازمان به علم را هم نمی‌توانیم بشناسیم، پس علم را رها کنیم.

گفت نه چنین نمی‌گویم. اما اجرای کارهای آسان‌تر را موکول به کار دشوار نکنیم. گفتم درست می‌گویید؛ به‌شرط اینکه سخن‌تان پوششی برای اکتفا به کارهای آسان و فراموش‌کردن کارهای عمده نباشد. اتفاقاً آنچه گفتم برای مردمی که طالب علم‌اند، دشوار نیست. کافی است که پژوهشگر مسئله‌ای داشته‌باشد تا طالب علم شود. اگر در سال‌های اخیر در پزشکی و بیوتکنولوژی و نانوتکنولوژی پژوهش‌های درخور و قابل اعتنا شده‌است، صرفاً بر اثر طرح درست مسئله بوده‌است. علم با پرسش و طلب، جان می‌گیرد و پیش می‌رود. شاخص عمده و اساسی پیشرفت علم هم همین پرسش داشتن و طلب‌کردن است.

آب کم جو تشنگی آور به‌دست
 تا بجوشد آبت از بالا و پست

کد خبر 70722

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز