پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۸۷ - ۱۰:۵۶
۰ نفر

مهران محمدی: گشنگی داشت فکرم را می‌خورد. چه‌طور باید جمعیت را کنار می‌زدم تا برسم به ظرف‌های آب؛

آبی که از چشمه‌ای در بیابان جوشید، 1400سال پیش، زیر پای اسماعیل که کودک بود، که تشنه بود.

گشنه بودم. جمعیت بیشتر می‌شد هر لحظه، مثل صداهایی که اوج می‌گرفت به دعا، به راز، به نیاز. تشنه بودم. یکی قرآن می‌خواند. یکی ایستاده بود به نماز. زده بود زیر گریه، اویی که من دیدمش. کسی دلداری‌اش نمی‌داد؛ آخر اویی که باید دلداری می‌داد، خود بهانه گریه بود.

می‌رفتم اگر در پی غذایی و آبی، برگشتی در کار نبود که  مسافران سفیدپوش هر لحظه بیشتر می‌شدند تا حلقه را پر کنند دور جایی که کعبه بوده و هست. باید می‌ایستادم آن‌دورترها به تماشا و نماز، اگر در پی غذایی و آبی می‌رفتم.

گشنه بودم که یکی زد روی شانه راستم. دستی دراز کرد به تعارف: «بفرمایید، ته دلتان را می‌گیرد. من را هم دعا کنید.» رفت و به دیگری تعارف کرد و بعد در جمع سفیدپوشان گم شد. نخود آورده بود و کشمش. کاش از خدا چیزهای دیگری خواسته بودم. گشنگی رفت کنار و صدایی مخملی، در گوش‌ها زنگ زد. وقتش بود. همه برمی‌خاستند به نماز.

دعوت

-راستی چه‌طور شد آمدی؟

- دعوت شدم. خودم هم نمی‌دانم، چه‌طور. از اول سفر دارم با خودم کلنجار می‌روم که چه‌طور همه چیز جور شد.

- شما چه‌طور؟

- شاید خیلی خوش‌شانس بودم اما واقعیت این است که دعوت شدم. همه می‌گویند وقتی قرار به آمدن باشد، خودت هم نمی‌دانی. جواز سفرت صادر می‌شود. خدا خودش دعوت‌کننده اصلی است.

حرف‌های اولی و دومی‌از همین‌جا شروع شد. راستی من چه‌طور دعوت شدم؟ از خودم پرسیدم مثل هزاران‌نفر سفیدپوش دیگر که این را از خودشان می‌پرسند. راست می‌گفتند اگر قرار به آمدن باشد، همه چیز را خودش جفت‌وجور می‌کند.

با اولین الله‌اکبر، صف قد کشید. جاهای خالی پر شد. سرانگشت‌های پا را نشانه می‌گذاری تا در یک خط بمانی.

مهم نیست صف اول باشی یا دوم. کسی بالاتر از کسی نیست، مگر به آنچه در دل دارد. و همه او را به این صفت می‌شناسند؛ خداوندی که بخشنده و مهربان است. و نماز سر می‌گیرد. صدای مخملین بیدارت می‌کند تا فراموش نکنی کجا هستی. چه‌طور دعوت شدی و حالا ایستاده‌ای به نماز، به نیاز.

هر بار تو را می‌نگرم...

شاید خیلی‌ها ، زمانی که داشتند با دوستان و آشنایان خداحافظی می‌کردند، با این جمله آنها روبه‌رو شده باشند که: فلانی، وقتی چشمت به خانه خدا افتاد، یاد ما باش و برای ما دعا کن.

«زهرا صادقی»‌ که همراه خانواده‌اش به مکه مکرمه آمده و 19‌ساله است، از خدا خوشبختی‌ همه نوجوانان و جوانان‌ را می‌خواهد.

حسین‌ هم که‌ 17ساله‌ است،‌ از خدا، آینده‌ خوب‌، شغل‌ خوب‌ و موفقیت‌ در تحصیلات‌ عالی‌ را درخواست‌ کرده‌ و در آخر، زینب‌ 16ساله‌ نیز، به‌ عنوان‌ کوچک‌ترین‌ عضو این‌ خانواده،‌ می‌گوید:« من‌ از خدا سلامتی‌ خودم‌ و خانواده‌ام‌‌ و موفقیت‌ در درس‌ها را خواسته‌ام.»

دوستی‌های حج

دوستی‌های ایام حج، درست از زمانی شروع می‌شود که زائران به شهرهای مقدس وارد می‌شوند. هریک از آنها تشنه تماشای مسجد‌الحرام یا مسجدالنبی هستند و در این مسیر به افرادی نیاز دارند که این بناها و مکان‌های مقدس را بهتر به آنها معرفی کنند. این موضوع باعث می‌شود سفر اولی‌ها ارتباط و دوستی محکمی‌ با افراد باتجربه برقرار کنند.
یکی از اعضای کاروانی از تهران در این باره می‌گوید:«من یک سفراولی هستم و نمی‌دانم آیا خدا فرصت دیگری را در اختیار من خواهد گذاشت که به حج بیایم یا نه؛ بنابراین، سعی کردم از افراد باتجربه کاروان استفاده کنم و همین امر، منجر به دوستی ما شده است، به‌گونه‌ای که در طواف عمره تمتع، دست‌هایمان را در هم گره زدیم و تمام اعمال را با هم انجام دادیم.»

او ادامه می‌دهد:‌ «این همسفر، تمام اطلاعات و تجربه‌های شخصی‌اش را در اختیارم گذاشت و از خدا ممنونم که او را برای ایجاد آرامش در این سفر به من معرفی کرد.»

عکس: ایرنا

لحظه‌های بقیع

ماه، نیم‌دار و شکسته، درخششی بر بلندای آسمان گرفته بقیع ندارد، اما این‌سو، گویی مالامال از نور و طراوت و شادی است. هر دو از یک جنس، از یک گوهر، اما در دو جبهه سایه و روشن.

حرم پیامبر ص، غرق نور است و کودکان در صحن زیبا و دل‌انگیزش مشغول بازی‌اند. در مقایسه این شب‌ها با شب‌های قبل از شروع حج، که حرم آن‌قدر شلوغ و پررفت و آمد بود، جز فرصت را تداعی نمی‌کند. می‌توانی به راحتی وارد حرم شوی، در محراب پیامبر(ص) نماز بخوانی، قدری کنار ستون «توبه» بایستی، با فرستاده خداوند به گفت‌وگو بنشینی و سپس از برابر ضریح مقدس او بگذری و برای حضرت دست تکان بدهی!

بقیع در گذر تاریخ

پیشینه تاریخی بقیع، یا جنت‌البقیع به دوران قبل از اسلام می‌رسد، ولی در کتاب‌های تاریخی به روشنی قدمت تاریخی آن مشخص نشده است. بعد از هجرت مسلمانان به مدینه، باغ بقیع تنها قبرستان مسلمانان شد و مردم ساکن مدینه، قبل از آمدن مسلمانان به آنجا، مردگان خود را در دو گورستان «بنی‏حرام» و «بنی‏سالم» و گاهی نیز در منزل و خانه‌هایشان دفن می‌کردند. در واقع، بقیع اولین مزاری است که به دستور پیامبر
 اسلام ص توسط مسلمانان صدر اسلام ایجاد شده است.

قبرستان بقیع به مرور زمان، مدفن تعداد فراوانی از صحابه و تابعین و نیز همسران و دختران و فرزندان و اهل بیت رسول‌اللهص شد. بقیع را بقیع‌الغرقد هم نامیده‌اند، چون غرقد، نام نوعی درخت است که خار فراوانی نیز دارد و از آنجا که در کنار بقیع یا داخل قبرستان چنین درختی می‌روییده، بقیع‌الغرقد نام گرفته است.

لحظه‌های برگشت‌ناپذیر

روزها و ساعت‌های آخر، بلکه دقیقه‌ها و ثانیه‌های آخر از راه می‌رسند. هر قدر دلت برای خانواده‌ات تنگ شده، اما خوب می‌دانی که وقتی از این سرزمین نورانی جدا شدی و به ایران بازگشتی، دلت چه‌قدر برای اینجا پر می‌زند. می‌دانی که به‌زودی روزگار حسرت شروع می‌شود. وقتی به این لحظه‌های مقدس فکر می‌کنی، چشم‌هایت تاب نمی‌آورند. با خود فکر کرده‌ای که از این سفر چه‌قدر مانده است؟ یک روز، نیم‌روز، چند ساعت، چند دقیقه یا... دلت تنگ رفتن است؟

کد خبر 70361

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز