چهارشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۵:۰۵
۰ نفر

دبیر اسبق جشنواره شعر فجر از وصیت هوشنگ ابتهاج درباره محل دفنش خبر داد.

سایه

به گزارش همشهری آنلاین، رضا حمیدی گفت: مرحوم هوشنگ ابتهاج (سایه) این اواخر می‌گفت: دلم می‌خواهد کنار درخت  ارغوانم دفن شوم. او اواخر عمر به نزدیکانش و دخترش یلدا بارها گفته بود مایل است در ایران و در کنار درخت ارغوان به خاک سپرده شود. 

دبیر اسبق جشنواره شعر فجر اعلام کرد: دخترش یلدا در حال پیگیری انتقال پیکر ابتهاج به ایران است و در این زمینه با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی رایزنی می‌کند. به گفته وی، ترجیح خانواده سایه این است که اگر در کنار درخت ارغوان دفن نشود، در آلمان به خاک سپرده شود.

حمیدی با بیان این‌که بامداد امروز با دختر ابتهاج در این باره صحبت کرده است، گفت: ابتهاج متعلق به مردم ایران است و خانواده او دوست دارند پدرشان در وطنش به خاک سپرده شود.

دبیر اسبق جشنواره بین‌المللی شعر فجر ادامه داد: یک بار در دیداری که داشتم صحبت از امام حسین (ع) شد. ابتهاج گفت: من غزلی برای امام حسین گفته‌ام و وصیت کرده‌ام بعد از مرگم انتشار یابد. پرسیدم چرا؟ گفت: نمی‌خواهم متهم به ریا و نفاق شوم.

وصیت ابتهاج (سایه) درباره محل دفنش
رضا حمیدی در کنار هوشنگ ابتهاج (سایه)

حمیدی با بیان این‌که او آخرین نسل شاعران سترگ قرن قبل و از بهترین دوستان استاد شهریار بود، اظهار داشت: حدود سه ماه پیش همسر مسیحی‌اش آلما در ۹۱ سالگی در آلمان درگذشت و امروز هم خودش در همان جا و گویا تاب دوری‌اش چندان تاب‌آور نبود و بی‌تابانه و به شتاب به شریک زندگیش پیوست.

وی خاطرنشان کرد: ابتهاج، همواره از گردآوران آثارش رنجور بود و در سه ماه گذشته بارها و بارها در تماس تلفنی که با هم داشتیم، چه گله‌ها و شکوه‌ها که نکرد.

هوشنگ ابتهاج (سایه) شاعر نامدار معاصر، نیمه‌شب سه‌شنبه ۱۹ مرداد در ۹۵ سالگی درگذشت.

تصاویر قدیمی و کمتر دیده شده از هوشنگ ابتهاج (سایه) که بامداد امروز درگذشت

او در سروده‌ای برای درخت ارغوانی که دوست داشت کنارش به خاک سپرده شود، گفته است:

شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی است هوا؟
یا گرفته‌است هنوز؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می‌بینم دیوار است
آه، این سختِ سیاه
آنچنان نزدیک است
که چو برمی‌کشم از سینه نفس
نفسم را برمی‌گرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی می‌ماند
کورسویی ز چراغی رنجور
قصه‌پرداز شب ظلمانیست
نفسم می‌گیرد
که هوا هم اینجا زندانی است
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است
اندر این گوشه خاموش فراموش شده
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
باد رنگینی در خاطر من
گریه می‌انگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می‌گرید
چون دل من که چنین خون‌آلود
هر دم از دیده فرو می‌ریزد
ارغوان
این چه رازی است که هر بار بهار
با عزای دل ما می‌آید؟
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
وین چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ می‌افزاید؟
ارغوان پنجه خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده خورشید بپرس
کی بر این درد غم می‌گذرند؟
ارغوان خوشه خون
بامدادان که کبوترها
بر لب پنجره باز سحر غلغله می‌آغازند
جان گل رنگ مرا
بر سر دست بگیر
به تماشاگه پرواز ببر
آه بشتاب که هم پروازان
نگران غم هم پروازند
ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من...

کد خبر 696966
منبع: فارس

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 2
  • محمدحسین IR ۲۲:۵۸ - ۱۴۰۱/۰۵/۱۹
    3 7
    خدا رحمتش کنه . اما بنظر بنده شعرهاش نچسب بود
  • مردم IR ۱۱:۱۰ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۰
    1 1
    شعرهاشون بسیار لطیف،احساسی،بامعنا و قبلا اجتماعی هم بوده دیراست گالیا
  • علیرضا IR ۱۶:۰۲ - ۱۴۰۱/۰۵/۲۰
    1 3
    تا زنده اند خارج از کشور زندگی میکنند بعد از وفات میشن وطن پرست و دوست دارن تو کشور دفن بشن خوبدچرا همون اول کشورت رو ترک میکنی