دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۷ - ۱۱:۲۸
۰ نفر

سجاد نوروزی: در باب سیره و حیات پربرکت کریم اهل‌بیت، آنچنان که باید و شاید مداقه و کنکاش توسط اسلام‌پژوهان و متفکران اسلامی معاصر صورت نپذیرفته است.

شاید بتوان گفت که سیره مبارک آن حضرت تحت‌تأثیر اتفاق مهمی به‌نام صلح با معاویه، به‌نوعی مغفول واقع شده است. در این‌میان عمده رویکردها به سیره آن بزرگوار تنها با رویکرد «تحلیلی» سامان یافته است، در حالی که اگر وجه روایت تاریخی حیات ایشان را مطمح نظر قرار دهیم، نکات ارزشمندی یافت می‌شود که می‌تواند شالوده تحلیل‌ها را استوار کند.

 براین اساس به انگیزه میلاد باسعادت این امام همام(درپانزدهم رمضان) در گفت‌وگو با خانم دکتر مرضیه محمدزاده که مؤلف کتاب ارزشمندی به‌نام «‌حسن‌بن علی، امام مصلح» در باب سیره امام حسن است، بیشتر به روایت تاریخی حیات آن بزرگوار پرداختیم تا زوایای جدیدی از زیست‌ سیاسی- اجتماعی دومین پیشوای شیعیان آشکار شود؛پیشوایی که مظلومیتش از برادر بزرگوارش، حسین(ع) کمتر نیست.

  • برای شروع بهتر است از خصایل و کلام اخلاقی حضرت امام‌حسن(ع) سخن بگوییم. در روایت‌های متواتر آمده است ایشان اشبه‌الناس به نبی‌اعظم(ص) بودند، دلیل اطلاق این صفت به حضرت ایشان چه بود؟

حسن‌بن علی(ع) در سال سوم هجرت در مدینه زاده شدند و نامگذاری ایشان توسط خود رسول خدا(ص) انجام شد. حضرت رسول به ایشان دلبستگی شدید و محبت سرشاری داشتند و نقل شده است که از حیث سیمای ظاهری نیز به‌ پیامبر اکرم شباهت فراوانی داشتند. مکارم و پسندید‌گی‌های رفتاری ایشان هم زبانزد همگان بود. حتی دشمنان سرسخت او مانند مروان بن حکم از بردباری و خردمندی ایشان درشگفت آمده بود که شرحش در تاریخ ذکر شد‌ه‌است. درعین حال ایشان با آن‌که هنگام رحلت حضرت رسول(ص)، 7ساله بودند چند روایت از پیامبر نقل کرده‌اند که در منابع استوار و کتاب‌های مرجع و حدیث و فقه و سنن آمده است و جمله متکلمان و فقها آنها را پذیرفته و مورد عمل قرار داده‌اند.

فی‌المثل دعایی که در قنوت نماز وتر حضرت رسول به نوه خود آموزش داده بودند در مراجع بسیار کهن ثبت شده است و هم اینک در مسجد‌الحرام و مسجد‌النبی در قنون نماز وتر و قنوت نماز تراویح تلاوت می‌شود. همچنین روایت‌هایی از امام‌ حسن(ع) نقل شده که اهل سنت مطابق با آن حکم و فتوا می‌دهند.

از دیگر سو، آیات و احادیث بیشماری درباره این بزرگوار و حضرت حسین(ع) وجود دارد که تصریح بر این امر دارد که آنان ترسیم کننده خطوط اسلام هستند و بقای اسلام به‌وجود این دو بزرگوار بستگی دارد. این کلام از حضرت رسول در حد تواتر نقل شده است که «خداوند، حسن و دوستداران او را دوست بدارد» و همچنین آن حدیث معروف که«حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت‌ هستند» جملگی دلالت بر جایگاه رفیع ایشان نزد نبی‌اکرم دارد.در باب ویژگی‌های عرفانی ایشان هم می‌دانیم که مکارم اخلاق و زهد و پارسایی و عبادت او در کتب اخلاقی و عرفانی به حد وفور موجود است. از جمله در تاریخ مندرج است که ایشان بین 15 تا   20 بار به حج رفته‌اند که اکثر این سفرها با پای پیاده و برهنه بوده است.

  • بنابراین می‌توان گفت آن حضرت از حیث عامل بودن فرائض الهی و در عین حال علم و عمل جدای از آنکه سرآمد روزگار خود بوده‌اند، «ولایت معنوی» بر مسلمین را هم از طریق همین عامل بودن عرفانی به فرائض جلوه می‌دادند.

بله، همین‌طور است. اگر بخواهیم این امر را کاملاً منقح و استوار طرح کنیم، به‌نظرم ذکر این روایت از حضرت رسول خود گویای همه چیز است؛ «زیدبن بکار» نوشته است که پیامبر(ص) فرمود: من هیبت و سروری خود را به این پسرم ارزانی داشته‌ام. یا در روایت دیگری نقل شده است؛ مردی از راه رسید و در کنار امام(ع) نشست. حضرت به او فرمود: برادر جان، پیش از آمدن تو قصد برخاستن و رفتن داشتم، اینک تو آمده‌ای و کنار من نشسته‌ای، آیا اجازه می‌فرمایی که برخیزم؟ امام(ع) در عین‌حال چنان بخشنده بود‌ند که روایت شده دو بار همه دارایی خود را در راه خدا انفاق کردند و سه بار نیز نیمی از اموال خود را صدقه دادند.

  • در روایات بسیاری بر حضور حضرت در وقایع تاریخی بسیار مهمی در کنار رسول اکرم تأکید شده است، مانند داستان مباهله با مسیحیان یا نزول آیه تطهیر. غیر ازاین دو مورد آیا امر دیگری که بر حضور مؤثر امام‌ حسن(ع) در روزگار جدش دلالت داشته باشد، وجود دارد؟

موارد دیگری هم وجود دارد. در زمان رسول اکرم هیأتی که از طائف به مدینه آمدند و اسلام آوردند، نوشته‌‌ای دادند که به «نوشته ثقیف» مشهور شد، این هیأت هنگام انعقاد این پیمان، حضرت حسن(ع) و امام حسین(ع) را بر آن نوشته شاهد گرفتند. این در حالی بود که این دو بزرگوار هنوز به سن بلوغ نرسیده بودند، ولی حضرت رسول شهادت آنها را پذیرفت یا در بیعت رضوان که قبل از صلح حدیبیه حادث شد و در آن مهاجرین و انصار یک بار دیگر با رسول‌الله بیعت کردند، حسنین نیز همراه دیگر مسلمانان شرکت داشتند.

  • در برخی از منابع اهل سنت نقل شده که امام‌حسن(ع) در فتوحات زمان خلیفه سوم مشارکت داشته‌اند. آیا این امر از حیث استناد تاریخی صحیح است؟

بله، مورخی به‌نام بلاذری نخستین کسی است که به این موضوع اشاره کرده و پس از او طبری هم در این باب سخن گفته است. در منابع تاریخ اسلام هم آمده که هم امام حسن(ع) و هم امام حسین(ع) به هنگام حرکت سعد‌بن عاص حاکم کوفه برای فتح طبرستان با او همراهی و به ایران سفر کرده و در این جهاد مشارکت داشته‌اند.

توجه داشته باشید که نگاه اهل بیت به حکومت و قدرت، نگاهی آرمانی و اعتباری و اصولی بوده است و آنچه برای آنها اهمیت داشت حفظ مکتب و عقیده بود و ایشان به قدرت به‌عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف متعالی می‌نگریستند و اساساً، اصول محور بودند نه قدرت محور، بدین سبب دست به هر اقدامی جهت کسب قدرت و حفظ آن نمی‌زدند و قدرت برای آنان زمانی ارزش داشت که در خدمت عشق و سعادت مردم باشد. اگر تنها این بعد نظری را هم مطمح‌نظر قرار دهیم، حضور حسنین(ع) در فتوحات می‌تواند صحت داشته باشد.ورای این امور امام حسن(ع) در زمان خلافت حضرت امیر(ع) نیز ایفاگر نقش‌های حساس و تاریخی‌ای بودند. در جنگ جمل حسن(ع) در صف مقدم جبهه می‌جنگید  و بر قلب سپاه دشمن حمله می‌برد.

ابن شهر‌آشوب می‌نویسد: شهامت و شجاعت حسن‌بن علی وی را در جنگ جمل در خط مقدم و در کنار پدر نشانده بود، تا جایی که از بسیاری از یاران حضرت امیر سبقت گرفت. در معرکه صفین نیز حضرت مردم را به جهاد علیه معاویه فراخواند و خطبه جهادیه معروفی ایراد فرمود. اساساً حضرت حسن(ع)‌ و امام‌حسین(ع) جملگی در جنگ‌ها نقش حساسی برعهده داشتند و علاوه بر مشارکت با پدر، فرماندهی بسیاری از نیروها را برعهده می‌گرفتند و به بسیاری از کارهای مهم و سرنوشت‌ساز مأموریت می‌یافتند. امام حسن(ع) چنان دلاورانه می‌جنگید که نقل‌شده حضرت امیر(ع) به اصحاب می‌فرمودند: جلوی حسن را بگیرید و نگهدارید، مبادا مرگش مرا درهم بکوبد. من از مرگ این دو جوان امتناع می ورزم. اینان نسل پیامبر هستند و نسل او باید باقی بماند.

  • مقطع مهم دیگری که در حیات امام‌حسن(ع) وجود دارد، دوران خلافت کوتاه‌مدت ایشان است. می‌دانیم که پس از شهادت حضرت امیر(ع)، مهاجر و  انصار با امام بیعت کردند، جز شام و در رأس آن معاویه‌بن ابوسفیان. مایلم شما سیر تاریخی‌ای را که به جنگ میان آن حضرت و معاویه منجر شد و نهایتاً به مقطعی به‌نام «صلح» ختم شد تشریح  کنید. در تاریخ نقل شده است که نخست این معاویه بوده که سپاهیان خود را به سوی شام گسیل داشت، بنابراین مشخص است که او در مقام یک شورشی علیه دستگاه خلافت نمود می‌یافته، اما چرا بافت اجتماعی آن روزگار حمایت لازم را از خلیفه که امام حسن(ع) باشد، به‌عمل نیاورد؟

در پاسخ به این سؤال باید به مسائل مختلفی اشاره کرد. متن نامه‌هایی که میان امام‌حسن و معاویه پیش از حادث شدن جنگ رد و بدل شده اکنون موجود است و نشان می‌دهد که بیشتر مباحث پیرامون خلافت و استدلالات بحث‌انگیز و جدلی پیرامون  آن است و اساساً تناقضات شخصیتی معاویه را عیان می‌کند. به موازات این نامه‌نگاری‌ها، معاویه به فرستادن جاسوسانی برای برانگیختن مردم علیه امام‌حسن(ع) دست ‌زد و با رؤسای قبایل  عراق رابطه برقرار  و با پیشنهاد دادن پست و مقام، آنها را به شورش علیه امام(ع)‌ فراخواند. هنگامی که در این مقاصد به‌نحو کامل عمل کرد، به کارگزارانش در شهرهای مختلف فرمان حمله به عراق را صادر کرد و خود نیز در رأس لشکر شام به‌سوی عراق حرکت کرد.

امام حسن(ع) نیز با شنیدن خبر حمله از سوی معاویه، کوفیان را به جهاد فرا خواند که همان سست عنصری تاریخی کوفیان باز هم خود را نشان داد. با تمام این مشکلات سپاه امام‌حسن(ع)‌با 12هزار نفر تشکیل شد که  8هزار نفر آن به فرماندهی عبیدالله‌بن عباس به‌طرف اردوگاه مسکن حرکت کردند و  4هزار تن نیز با امام‌حسن(ع) به‌سوی مدائن  رفتند. البته در این میان تعداد سپاهیان امام اهمیتی ندارد و آنچه مهم است این امر است که این قشر از هوس‌ها و آرمان‌های گوناگونی پیروی می‌کردند که همین امر باعث عدم پیروزی آنان شد. پیروزی، احتیاج به ایمان به خدا و اعتقاد و هماهنگی سپاهیان و عشق به مبارزه و شهادت داشت، اما لشکر عراق در فتنه‌ها فرو رفته بود و وضع نابسامانی به خود می‌دید... .

  • بخشی از این امر آیا مربوط به ترکیب سپاه امام‌(ع) نبود؟

بله، ترکیب سپاه امام(ع) ناهمگون بود. گروهی از طرفداران بنی‌امیه که در بصره بودند و در شایعه ‌پراکنی و توطئه و ایجاد نفاق تأثیر‌گذار بودند، در سپاه حاضر بودند و در نهان با معاویه مکاتبه داشتند و اخبار سپاه را به او می‌رساندند. از خوارج هم در سپاه حضرت حسن(ع) حاضر بودند. آنها جنگ با معاویه را پذیرفتند؛ اما فقط به این دلیل که معاویه را از امام‌حسن(ع) قوی‌تر می‌دانستند و ابتدا قصد نابودی او را داشتند تا راحت‌تر به سراغ امام(ع) بیایند! روح ترور و از قفا ضربه‌زدن در این قشر واپسگرا به حد اکمل وجود داشت و  کاری جز تزویر نداشتند.جدای از این دو قشر، شیعیان خالص هم در سپاه حاضر بودند که البته می‌توان گفت اقلیت محسوب می‌شدند.

افرادی چون قیس‌بن سعد‌بن عباده، حجر‌بن عدی، عدی‌بن حاتم، سعید‌بن قیس، حبیب‌بن مظاهر، مسلم‌بن عوسجه، میثم تمار و... این افراد همان‌طور که گفتم اقلیت سپاه بودند و حضرت امام‌حسن(ع) هم مایل بودند که جان مقدس آنها برای حراست و حفاظت از اسلام ناب حفظ شود.علاوه بر این 3 گروه البته گروه‌های دیگری مثل آزمندان که به‌دنبال سودجویی بودند و مترصد آنکه به گروه پیروز بپیوندند، یا شکاکان که در اصل به حقانیت خاندان نبی اکرم شک داشتند و اساساً در اصل دین شک می‌ورزیدند و پیروان رؤسای قبایل که جمعیت آنان زیاد و خطرشان از همه بیشتر بود نیز وجود داشتند. این دسته آخر کورکورانه از رؤسای خود پیروی می‌کردند و این رؤسا هم در نهان با معاویه همراه شده بودند.امام- همان‌طور که پیش‌تر اشاره کردم- برای فرماندهی «مسکن» عبیدا...‌بن عباس را برگزید و او را به همراه قیس‌بن سعد و سعد‌بن قیس به آن منطقه گسیل داشت و طی حکمی از او خواست با سپاهیان به نرمی و مهربانی رفتار کند و به قرآن تأسی نماید و آغازکننده جنگ نباشد.

معاویه هم از ابتدا قصد داشت با فتنه‌انگیزی شیرازه سپاه امام را از هم بپاشد و برای نیل به این هدف شوم به اقدامات گوناگونی دست زد. ابتدا به ترویج این شایعه پرداخت که امام‌حسن(ع) به او پیشنهاد صلح کرده است. سپس بین سران سپاه امام به پخش پول و رشوه پرداخت که نهایتاً به خروج عبیدالله‌بن عباس از سپاه امام منجر شد. عبیدالله به امام خیانت کرد و شیرازه سپاه از هم پاشید. اگرچه فردی مانند قیس‌بن سعد‌بن عباده پس از عبیدالله فرماندهی سپاه را برعهده گرفت اما سپاه دیگر انسجام کافی را نداشت.

  • شما قبلاً اشاره کردید، امام خود در رأس 4هزار نیرو در مدائن، مستقر شدند، در آنجا سیر رویدادها چگونه بود؟

در مدائن مغیره‌بن شعبه و 2 نفر دیگر از سوی معاویه به نزد امام‌حسن(ع) برای پیشنهاد صلح آمدند و نامه‌هایی را به امام نشان دادند که سران کوفه به معاویه نوشته بودند و در آن وعده تسلیم امام‌حسن(ع) را به وی داده بودند. امام نامه‌ها را دید و امضاها را شناخت و دریافت که در بین سپاه خود امنیت ندارد. در عین حال ایستادگی کردند و صلح را نپذیرفتند. اما مغیره هنگامی که از خیمه امام خارج شد، به‌ خدعه و با صدای بلند فریاد برآورد که خدا را شکر که حسن‌بن علی به‌نفع معاویه موافقت به‌ کناره‌گیری از خلافت کرد.

با شنیدن این خبر سربازان سست‌عنصر سپاه به خیمه امام ریختند و آن را چپاول کردند. امام از آنجا خارج شدند و سوار بر اسب به طرف شهر مدائن حرکت کردند که جراح‌بن سنان خارجی با شمشیر به‌شدت امام را از ناحیه ران مجروح ساخت.بنابراین می‌بینیم که توطئه معاویه و فرماندهان او در حوادث مدائن تأثیر عمیقی داشت. البته این پیروزی ظاهری معاویه، زائیده علل و عوامل فراوانی بود که در رأس آن پیمان‌شکنی مردم کوفه قرار داشت. امام‌حسن(ع) در یکی از سخنان تاریخی خود خطاب به این قوم فرمودند: «آگاه باشید! به خدا سوگند بیم و زبونی یا اعتنا کردن به بیم و زبونی و کم و بیش، یاران مرا از ادامه جنگ با معاویه مردد نساخت. پیش از این ما با شکیبایی و سلامت نفس با دشمن جنگ می‌کردیم؛ اینکه سلامت نفس به ستیز و شکیبایی به بی‌تابی مبدل شده است. پیش از این درحالی با ما همراهی می‌کردید که دین شما بر دنیای شما برتری و تقدم داشت و اینک دنیای شما بر دین شما تقدم یافته است. پیش از این شما برای ما بودید و ما برای شما و امروز شما بر ضد ما شده‌اید.

همانا معاویه ما را به کاری فراخوانده است که در آن هیچ عزت و شرف و انصاف نیست. اینک اگر خواهان زندگی هستید، در حالی که چشم بر خار و خاشاک می‌پوشیم،  پیشنهاد او را می‌پذیریم و اگر آماده جنگ و جانفشانی هستید، ما هم در راه خدا جان خود را نثار می‌کنیم و به هر حال معاویه را در پیشگاه خدا محکوم می‌کنیم.» سخن امام که به این جا رسید، مردم از هر سو فریاد برآوردند که «زندگی این جهان و ماندن در آن.» این‌چنین بود که امام صلح را پذیرفتند، امام(ع) با قبول صلح چنان محنت طاقت‌فرسایی کشید که هیچ‌کس قادر به تحمل آن نبود، اما او با درک عمیق از اوضاع و احوال، از استراتژی تهاجم به استراتژی نرمش و تدافع روی آورد تا فرصت بهره‌برداری از حربه‌های نو را برای مدافعان اقتدار الهی به‌ارمغان بیاورد. هرچند این اقدام او نوعی قربانی کردن خویشتن بود، اما او ترجیح داد که خود این قربانی بزرگ باشد تا اصل اسلام پایدار بماند.

ایشان در سخنانی خطاب به حجر‌بن عدی به نیکی فلسفه این «مصلحت» بزرگ را تبیین کردند و فرمودند: «من جانب شما را منظور داشتم تا شما آسوده باشید و خون مسلمانان ریخته نشود. من دیدم میل و رغبت بیشتر مردم به صلح است و دوست نمی‌دارم آنان را به کاری وادار کنم که خوش نمی‌دارند. برای این صلح کردم که شیعیان پدرم زنده بمانند تا برای دین حق یاورانی باقی باشد. ای حجر! همه مردم آنچه را تو دوست‌می‌داری، خوش نمی‌دارند. قصد من زنده ماندن تو و امثال تو بود. به خدا قسم بدان جهت با معاویه صلح کردم که یار و یاوری نداشتم که اگر داشتم، شب و روز با معاویه می‌جنگیدم تا خدا بین ما داوری کند. هدف من از صلح، آن بود که معنویات اسلام از انقراض رهایی یابد و درک صحیح از اسلام نابود نشود.» با این وصف، به اعتقاد من، امام‌حسن(ع) بزرگ‌ترین گام اصلاحی خود را با این اقدام برداشت و نقش محوری خود را در دوران  10ساله امامتش در مدینه  پی گرفت. می‌دانیم که مصلحان همیشه مفاسد را درک می‌کنند اما تا توده‌ها بیدار نشوند، هر کاری و هر اقدامی نتیجه کامل را نمی‌دهد و جز خون‌دل خوردن ثمری ندارد.

امام(ع) کوشید تا مردم را بیدار کند و به همین علت مکتب خود را در مدینه برپا داشت و به نشر فرهنگ اصیل اسلام و احیای سنت رسول‌الله و سیره پدر بزرگوارش پرداخت؛ تربیت و آموزش نیروهای کارآمد و مهیاسازی نسلی که برضد جریان حاکمیت بتوانند ایفاگر نقش‌های اساسی در جامعه اسلامی باشند. اکثر افرادی که در رکاب امام‌حسین(ع) در کربلا به‌شهادت رسیدند یا بعدها در قیام‌های مختلف مثل قیام توابین شرکت داشتند، دست پروردگان امام‌حسن(ع) بودند. امام در این دوران مبارزه اجتماعی- سیاسی خود را با امویان ادامه دادند  که همین امر باعث هراس شدید معاویه از ایشان شده بود. معاویه که تمام شروط عهد‌‌نامه را زیر پا گذاشته و خود را رسوا کرده بود، تصمیم گرفت که امام را به شهادت برساند و بزرگ‌ترین جنایت عمر نکبت‌بار خود را مرتکب شود. مردم دیدند که حسن(ع)‌ مسالمت را سرلوحه خود قرار داد، اما این مسالمت هم نتوانست‌ ایشان را از دستبرد وحشی‌گری‌های پلید معاویه در امان بدارد و آخر‌الامر ایشان به‌دست ایادی او مسموم شد.

کد خبر 63389

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز