ناصر غضنفری: فرار از خانه در واقع زیر پاگذاشتن مقررات خانوادگی و هنجارهای اجتماعی است که اغلب به‌علت ترس، خشم و انتقام‌جویی در مقابل عوامل مخرب و آشفته خانوادگی و اجتماعی رخ می‌دهد.

 گزارش سازمان بهداشت جهانی حکایت از آن دارد که سالانه بیش از یک میلیون نوجوان 13 تا 19ساله از خانه فرار می‌کنند که 60 تا 70 درصد این افراد را دختران و 30 تا 40 درصد آنها را پسران تشکیل می‌دهند. افرادی که به هر دلیل و با هر انگیزه‌ای کاشانه خود را به قصد دستیابی به وضعیت بهتر یا فرار از وضع موجود ترک می‌کنند، به‌جای دستیابی به ساحل نجات، در گرداب نابودی و بدنامی غرق شده و سرنوشت‌های غم‌باری پیدا می‌کنند.

می‌گویند در ایران هنوز مسئله به یک بحران تبدیل نشده است، اما با توجه به اینکه طلاق و دیگر نابسامانی‌های اجتماعی در حال افزایش است و این معضلات خود مولد این پدیده اجتماعی ناگوار هستند، لذا باید منتظر شدت گرفتن این مسئله بود. به گفته دکتر هادی معتمدی، مدیرکل اسبق آسیب‌دیدگان اجتماعی سازمان بهزیستی بیشتر دختران فراری در 24 ساعت اول فرار مورد تجاوز جنسی قرار می‌گیرند. وی معتقد است اگرچه آمار کودکان و نوجوانان فراری در ایران پایین‌تر از کشورهای اروپایی و آمریکایی است، اما آمار واقعی دختران فراری در کشور با آمارهای رسمی اعلام شده بسیار متفاوت است.

براساس اعلام سازمان بهزیستی کل کشور هم تعداد پسران فراری از خانه بیشتر از دختران است، بنابراین پسران فراری زیادی هم در جامعه با این اتفاق نامیمون دست و پنجه نرم می‌کنند. پس می‌توان گفت نگرانی برای رشد این پدیده نامطلوب اجتماعی چندان بی‌سبب نیست. دکتر محمد زاهدی‌اصل، مسئول کارگروه فرار از خانه همایش اسلام و آسیب‌های اجتماعی ـ که اواسط تیرماه برگزار شد ـ و عضو هیات علمی گروه مددکاری دانشگاه علامه طباطبایی با همشهری‌عصر در این باره به گفت‌وگو نشسته است.
دکتر زاهدی‌اصل، ریاست انجمن مددکاران اجتماعی ایران را نیز بر عهده دارد.

  • علل فرار از خانه چیست؟

درباره علل فرار از خانه به 3 دسته عامل می‌توان اشاره کرد: عوامل درون خانه، عوامل فردی و عوامل بیرون از خانه یا اجتماعی. عواملی هم که باعث فرار یک کودک از خانه می‌شود، معمولا نه یکی از این عوامل بلکه مجموعه‌ای از این عوامل است. یعنی ممکن است کتک خوردن یک پسر یا یک دختر به‌عنوان یک حادثه نهایی موجب فرار وی از خانه شده باشد، اما قطعاً عوامل دیگری زمینه‌ساز آن بوده است و نمی‌توان در بسیاری از مواقع این 3 عامل را از هم تفکیک کرد.

  • عوامل فردی این معضل چیست؟

این عوامل شامل ویژگی‌های جسمانی، روانی، عاطفی و شخصیتی فرد است. به‌عنوان مثال کودکی که دارای شخصیت پرخاشگرانه است، آستانه تحملش پایین است یا گوشه‌گیر و افسرده است، به‌طور قطع زمینه مساعدتری برای انجام بزهکاری دارد. نکته جالب اینجاست که حتی کودکان با بهره هوشی بالا هم وقتی شرایط مساعد برای پرورش استعدادشان مهیا نباشد چه بسا با استفاده از هوش بالای خود به رفتارهای بزهکارانه دست بزنند.

  • از چه عواملی به‌عنوان علل خانوادگی شکل‌گیری فرار کودکان و نوجوانان می‌توان نام برد؟

اصولاً قرار بر این است که خانه محلی امن و به عبارت درست‌تر، امن‌ترین مکان برای یک کودک و نوجوان باشد. بنابراین وقتی یک کودک یا نوجوان از خانه فرار می‌کند باید خانواده وی را مورد بررسی قرار داد. در خانه‌ای که در آن پدر و مادر مدام با هم درگیرند یا خواهر و برادرها با هم اختلاف شدید دارند و کودک مدام از کتک روانی و جسمی رنج می‌برد، منظور از کتک روانی همان زخم‌زبان‌ها و تحقیرهاست، این فضای ملتهب قطعاً این کودک و نوجوان را عصبی و مأیوس می‌کند. از طرف دیگر، وجود یک عضو بزهکار در خانه می‌تواند کل محیط خانه را ناامن کند. تمامی این عوامل باعث می‌شود تا فرزندان کارشان به جایی برسد که به قول معروف فرار را بر قرار ترجیح دهند. علاوه بر این، وجود ناپدری یا نامادری که متأسفانه در جامعه ما کم نیستند در فرار بچه‌ها مؤثرند، در ضمن خانواده‌های طلاق نیز مستعد این نوع بزهکاری هستند.

عامل مهم دیگری که نباید از یاد برد، فقر است که باعث می‌شود خانواده در تامین نیازهای اولیه خود دچار مشکل شود. علت دیگر تشدید‌کننده این مسئله بحث فراغت کودکان و نوجوانان است. متأسفانه این باور هنوز در بسیاری از قشرهای جامعه جا نیفتاده است که یک کودک یا نوجوان حق بازی کردن و تفریح دارد؛ همان‌طور که حق داشتن امنیت و سرپناه دارد. این به‌ویژه در شهرهای بزرگی مثل تهران که خانه‌ها آپارتمانی هستند و متراژ آنها هم معمولاً کم است، به وضوح صورت یک مشکل را به‌خود گرفته است، چرا که به‌علت کوچک بودن خانه‌ها در عمل هر نوع سر و صدای کودک با واکنش و تذکر منفی همسایگان مواجه می‌شود.

  • عوامل اجتماعی فرار کدامند؟

عامل اجتماعی بسیار مهمی که بیشتر تحقیقات آن را تایید کرده است، تاثیر دوستی‌ها و وجود دوستان ناباب است. در بسیاری از تحقیقات مشاهده شده است که دختران فراری دوست پسرهایی داشته‌اند که محرکان اصلی آنها به فرار از خانه بوده‌اند. در مواردی هم دوستان همجنس آنها نیز خود سابقه فرار از خانه را داشته‌اند. از دلایل دیگر فاصله فرهنگی است که بین محیط خانه، مدرسه و اجتماع وجود دارد که این فاصله، کودک را دچار بحران هویت می‌کند. این عامل خود یکی از عوامل اصلی فرار از مدرسه است که شبیه فرار از خانه است. البته من نمی‌خواهم بگویم کودک سال اول ابتدایی که در آن اوایل یکباره از محیط خانه به مدرسه آمده است، درصورت فرار «کودک فراری» محسوب می‌شود ولی اگر یک دانش‌آموز دبیرستانی یا راهنمایی از مدرسه‌اش فرار کرد، آن وقت این فرار برای ما معنا پیدا می‌کند؛ ضمن اینکه نقش نظام آموزش و پرورش ما در این مورد بسیار مهم است.

  • چطور؟

نظام آموزش ما متأسفانه از پایین‌ترین تا عالی‌ترین سطح فقط به آموزش پرداخته و تربیت را رها کرده است. هرچند که به قول مرحوم مطهری متأسفانه در آموزش هم به‌دنبال علم مسموع هستیم نه علم مطلوب و به بچه‌ها فشار می‌آوریم تا یک موضوع را حفظ کنند، بدون اینکه آنها را به تفکر واداریم. در کنار این نقص آموزش، مشکل بزرگ ما نبود مباحث تربیتی است.

  • منظورتان از پرورش چیست؟

ما هنوز در مدارس و آموزشگاه‌هایمان به فرزندان‌مان یاد نمی‌دهیم که به مقررات جامعه احترام بگذارند، روابط اجتماعی‌شان چگونه باشد؟ چگونه دوست پیدا کند و چه دوستانی؟ چگونه به بزرگ‌ترها احترام بگذارد؟ در کجا باید صبور باشد؟ کجا باید جسارت داشته باشد؟ چگونه کار گروهی انجام دهد؟ بعد می‌نشینیم و برای مثال می‌گوییم متأسفانه کار گروهی در کشور ما جواب نمی‌دهد. در حالی که وقتی کار گروهی را آموزش نداده‌ایم، به‌طور قطع نباید توقعی در این زمینه را داشته باشیم. نکته دیگر اینکه متأسفانه چه در محیط خانه و چه در مدرسه ما به کودکان و نوجوانان‌مان یاد نداده‌ایم که چگونه زندگی کنند و مهارت‌های زندگی را به آنها نیاموخته‌ایم. به‌طور مثال ما به فرزندان‌مان نیاموخته‌ایم که در پاسخ به موقعیت‌ها و پیشنهادهای نامناسب «نه» بگویند. بنابراین آنها تسلیم می‌شوند، در حالی که خود «نه‌گفتن» یکی از مهارت‌های مهم زندگی است. مهارت‌هایی که اگر آن را یاد می‌گرفتند، کمتر در معرض خطر بودند.

بچه‌ها معمولاً در چه سنی از خانه فرار می‌کنند؟

بین 12 تا 16 سال بیشترین خطر متوجه کودکان و نوجوانان برای فرار از خانه است. ولی وقتی می‌گوییم فرار دختران و پسران از خانه، منظور ما کودکان و نوجوانان زیر 18 سال است.

  • یعنی یک دختر 19 ساله اگر از خانه فرار کند، جزو آمار به حساب نمی‌آید؟

خیر، او دیگر یک زن فراری است.

  • پس آمارهایی که در مورد فرار ارائه می‌شود، مربوط به افراد زیر 18 سال است؟

ببینید فرار از خانه اختصاص به سن یا جنس خاصی ندارد. کم نبوده‌اند مردانی که به‌دلیل اینکه با همسرشان مشکل داشته‌اند یا از عهده تامین معاش خانواده‌شان بر نمی‌آمدند، خود را گم کرده‌اند؛ یا زنانی که به هر دلیلی از خانه فرار کرده‌اند و سر از زندان‌ها و جاهای دیگر درآورده‌اند. فرار از خانه برای هر عضوی از خانه می‌تواند اتفاق بیفتد ولی تمامی آمارها که ارائه می‌شود در رابطه با فرار کودکان و نوجوانان زیر 18 سال از خانه است. پس وقتی فردی از لحاظ قانونی مکلف شد یعنی به سن 18 سال رسید و خواست مستقل زندگی کند و از خانواده‌اش جدا شد، نمی‌توانیم بگوییم از خانه فرار کرده است و حتی دختر 19 ساله‌ای که از خانه خارج شود، هم جزو آمار به حساب نمی‌آید.

ولی به‌دلیل حساست خاصی که فرار دختران زیر18 سال دارد پدیده فرار بیشتر با فرار دختران از خانه شناخته می‌شود، چرا که دختر زیر 18سالی که فرار می‌کند اگر ظرف دو سه روز اول مورد حمایت صحیح قرار نگیرد، سر از فحشا در می‌آورد ولی در مورد پسرها وضع به این بدی نیست.

  • آخرین آمار دختران فراری چقدر است؟

من این آمار را ندارم. اتفاقاً یکی از گرفتاری‌های ما همین آمار است. مراکز متولی آمار دقیق که ندارند هیچ، آمار هماهنگ با یکدیگر هم ندارند. نیروی انتظامی یک آمار می‌دهد، شهرداری آمار دیگری و بهزیستی هم آمار متفاوتی که وقتی این آمارها را کنار هم می‌گذاریم و مقایسه می‌کنیم، می‌بینیم با هم مطابقت ندارد یا اصطلاحاً با هم نمی‌خواند.

  • عواقب فردی فرار دختران و پسران به تفکیک چیست؟

همان‌طور که قبلاً هم اشاره کردم وقتی دختری از خانه فرار می‌کند آسیب‌های اجتماعی بسیار بیشتری در مقایسه با فرار یک پسر از خانه در انتظار وی است. پسری که فرار می‌کند تبدیل به کودک کار یا کودک خیابانی می‌شود و کمتر از دختری که نیمه‌شب در گوشه پارک تنها نشسته است در معرض خطر هست. نمی‌گویم که پسرهای فراری در معرض خطر نیستند، چرا که تهدیدهای بسیاری متوجه آنهاست ولی دخترها وضعیت خیلی خطرناک‌تری دارند. آسیب‌هایی هم که این کودکان و نوجوانان را تهدید می‌کند، فحشا و سوءاستفاده‌های جنسی است که این مورد اخیر در مورد پسرها هم ممکن است صادق باشد. اجبار آنها به کار فروش مواد‌مخدر یا تکدی‌گری نیز از جمله این سوءاستفاده‌هاست. گاهی هم این کودکان و نوجوانان را بیهوش کرده و عضوی از بدن آنها مثل کلیه‌شان را می‌فروشند. به‌طور خلاصه می‌توان گفت همه نوع تهدیدی در انتظار این کودکان و نوجوانان است.

  • چه حمایت‌هایی از این کودکان صورت می‌گیرد؟ ارزیابی شما از این حمایت‌ها چیست؟ آیا کافی است؟

چون این حمایت‌ها را از لحاظ علمی بررسی نکرده‌ام، نمی‌توانم آن را ارزیابی کنم، ولی می‌توانم بگویم که کافی نیستند و می‌گویم که عدم‌هماهنگی بین حمایت‌گران رسمی این کودکان وجود دارد؛ یعنی هنوز یک متولی واحد برای این کار در نظر گرفته نشده تا سیاستگذار و مجری رسمی حمایت این کودکان باشد.

  • چند متولی برای ساماندهی این کودکان وجود دارد؟

شهرداری، نیروی انتظامی و بهزیستی. هرچند که در ماه‌های اخیر نقش بهزیستی فعال‌تر شده است و این کودکان در خانه سلامت بهزیستی تحت پوشش قرار می‌گیرند.
مذهبی بودن خانواده‌ها چه تأثیری می‌تواند بر کاهش فرار کودکان از خانه داشته باشد؟
تحقیقی در این مورد انجام نشده است، اما می‌توان گفت میزان اعتقاد مذهبی در صبور بودن و مقاومت افراد در مقابل ناملایمات مؤثر است.

  • پیامدهای اجتماعی این فرارها کدام است؟ چه خطراتی از جانب این کودکان و نوجوانان در انتظار جامعه است؟

این بچه‌ها به کجا می‌توانند بروند وقتی که دیگر سرپناهی ندارند؟ آنها معمولا سر از خانه‌های تیمی یا خانه‌های فحشا در می‌آورند و مورد سوءاستفاده واقع می‌شوند و عامل توزیع فحشا در جامعه می‌شوند. این افراد ممکن است دستگیر شده و روانه خانه‌های اصلاح و تربیت شوند و در همین خانه‌ها با خلافکارانی باتجربه‌تر آشنا می‌شوند و جرائم جدید را فرا گیرند. از این‌رو می‌توان گفت این افراد اثرات بسیار مخربی روی جامعه می‌گذارند.

  • چه اقداماتی را در زمینه پیشگیری از فرار کودکان و نوجوانان یا کاهش آسیب‌‌های ناشی از فرار پیشنهاد می‌کنید؟

تأکید ما بر پیشگیری اولیه است؛ یعنی اینکه کاری کنیم که فرار از خانه اتفاق نیفتد. اصل کار اینجاست و کار اصلی باید از اینجا صورت گیرد. یعنی باید کاری کنیم که خانواده محکم و منسجم باشد. چرا ما این همه تأکید می‌کنیم که همسرگزینی باید درست انجام شود؟

برای اینکه اگر این کار درست انجام نشود، بالاخره این خانواده طی یک مرحله از زندگی دچار نابسامانی شده و اعضای آن آسیب‌پذیر می‌شوند. در اصل 10 قانون اساسی قانون دو تکلیف برای دولت تعیین شده است. کمک به شکل‌گیری و تأسیس خانواده و حفظ انسجام خانواده. اینکه فکر ما فقط این باشد که ازدواج اتفاق بیفتد و کاری به کارهای دیگر نداشته باشیم خطاست. وقتی ما آمار ازدواج را می‌دهیم و می‌بینیم در مقابل هر 5 ازدواج یک طلاق اتفاق می‌افتد، این بیانگر آن است که جایی از کار ما مشکل دارد. این درست و بجاست که ما تلاش کنیم جوان‌ها با هم ازدواج کنند و سرو‌سامان بگیرند ولی باید کاری کنیم که این سرو‌سامان گرفتن‌ها تداوم داشته باشد. یک خانواده محکم و بسامان، فرزندان محکم و سالمی به وجود می‌آورد که در معرض آسیب کمتری هستند. باید یک برنامه‌ریزی جدی برای این کار صورت گیرد. مسئله اقتصادی خانواده‌ها هم باید مورد توجه جدی برنامه‌ریزان قرار گیرد.

وقتی یک پدر که نمی‌تواند نیازهای اولیه فرزند خود را تامین کند، وی را به مدرسه می‌فرستد و فرزند وی که در حسرت یک لباس خوب بوده است می‌بیند که همکلاسی او لباس‌های رنگارنگ و گرانقیمت پوشیده یا اینکه خوراکی‌های گرانقیمت می‌خورد، در حالی که پدر و مادر او از تامین حداقل نیازهای او عاجزند قطعاً وی به سوی فاصله گرفتن از محیط خانه می‌رود و تحت‌تاثیر جریان‌هایی غیراز خانواده قرار می‌گیرد. بنابراین همه اینها چه در بعد خُرد و چه در بعد کلان باید مورد توجه قرار گیرد و فضای جامعه فضای مساعدی باشد. زیبنده جامعه ما نیست که بگوییم این تعداد معتاد داریم، این تعداد فحشا داریم و آنقدر هم دختر فراری و... داریم. بنابراین یک بخش برمی‌گردد به بحث کلان؛ یعنی باید زیرساخت‌‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود را مورد توجه و بازنگری قرار دهیم.

بخش دیگر هم متوجه خانواده‌هاست؛ یعنی خانواده‌ها باید آموزش ببینند. باید یک رابطه درستی بین خانواده و مدرسه‌ها باشد. باید خانواده‌ها بیاموزند که درصورت برخوردن به مشکل از مشاوره‌های روان‌شناسی و مددکاری بهره برند. در حالی که در جامعه ما متأسفانه هنوز فرهنگ مشاوره جا نیفتاده است و وقتی فردی به روان‌شناس یا مددکار مراجعه می‌کند به او برچسب روانی می‌زنند. یعنی همان‌طور که الان جا افتاده است که مردم درصورت برخوردن به مشکل  به 110 مراجعه می‌کنند، همان‌طور هم باید مردم آموزش ببینند که وقتی دیدند دختری در خیابان رهاست (منظورم دخترهای فراری هستند) یا همسایه‌اش به کمک روحی احتیاج دارد... با 123یعنی اورژانس اجتماعی تماس بگیرند و از آنها کمک بخواهند.

  • نکته‌ای که به‌نظر می‌رسد نقش مؤثری در عدم‌بازگشت کودکان و نوجوانان فراری به‌ویژه دختران فراری به خانواده داشته باشد، عدم‌پذیرش مجدد آنها توسط خانواده‌هاست.

بله و معمولاً پسرهای فراری خیلی راحت‌تر از دخترهای فرار توسط پدر و مادرها مورد پذیرش قرار می‌گیرند. از این‌رو باید اطلاع‌رسانی و آموزش لازم به‌ویژه توسط رسانه‌ها و به‌طور ویژه صدا و سیما صورت گیرد تا این تعصب‌های رایج در خانواده‌ها تعدیل شود، چرا که اغلب تحقیقات نشان داده است کودک و نوجوان فراری از خانه در همان لحظات و ساعات اول فرار متوجه اشتباه خود می‌شود و قصد بازگشت به خانه را دارد ولی وقتی بداند که مثلاً پدر یا برادر متعصبش درصورت مشاهده وی حتی درصدد قتل وی برمی‌آیند، به‌طور قطع تهدیدات بیرون را بر خطرات درون خانواده ترجیح می‌دهد.

پس باید با ساختن برنامه‌های آموزشی مناسب و پخش آنها به خانواده‌ها بفهمانیم که به‌طور مثال اگر فرزند آنها چه دختر و چه پسر یک روز، دو روز یا چند روز و... از خانه متواری شد، صرف‌نظر از اینکه در طول این مدت چه برسر او آمده است او را دوباره بپذیرند و بدانند که فرزند خودشان است که دوباره بازگشته است. متأسفانه تعصبات و باورهای غلطی که در جامعه در این ارتباط وجود دارد، خود عامل تشدیدکننده اثرات سوء فرار کودکان و نوجوانان از خانواده است، در ضمن باید شرایط خانه مساعد بشود. اینکه کودکی بعد از فرار به خانه بازگردد و ببیند شرایط زندگانی سخت‌تر از گذشته شده است و محدودیت‌های او 2 برابر شده، باز به فرار فکر می‌کند. در این زمینه هم باید کار فرهنگی از سوی رسانه‌ها و نهادهای مربوطه صورت بگیرد و مشکل با نصیحت کردن خانواده‌ها درست نمی‌شود و باید با فرهنگ‌سازی به شکل علمی و صحیح، باورهای خانواده‌ها را اصلاح کرده و تصحیح کنیم.

  • فرض را بر آن بگذارید که اشخاصی که در حال مطالعه همین مصاحبه‌‌ هستند، خود پدر یا مادر یکی از این کودکان هستند. چه توصیه‌ای برای آنها دارید؟

آنها بدانند که کودک یا نوجوانشان در موضع مظلومیت قرار گرفته است و باید توسط آنها حمایت شود. بدانند که این بچه پاره تن‌شان است و نباید او را به حال خود رها کنند و با تعصبات کور، مظلومیت و کودکی او را نادیده بگیرند. ممکن است یک پدر متعصب به دختر فراری خود بگوید تو دیگر دختر من نیستی، اما خود می‌داند که این حرف وی صحت ندارد و واقعی نیست. در این مواقع اگر پدر و مادرها نمی‌دانند چه رفتاری با کودک خود داشته باشند، می‌توانند با اورژانس اجتماعی (123) تماس گرفته و مورد حمایت آنها قرار گیرند. توصیه من به پدر و مادرهای این کودکان آن است که بدانند درصورت عدم‌پذیرش، آینده شومی در انتظار فرزندانشان است، لذا به خاطر خدا هم که شده، فرزندان‌شان را بپذیرند.

  • به‌نظر می‌رسد کودکان و نوجوانان زیادی هم وجود دارند که از خانه فرار نمی‌کنند ولی شرایط نامساعدی را در محیط خانه تحمل می‌کنند؟

قطعاً، وقتی ما صحبت از فرار می‌کنیم این فرار هم ممکن است عینی باشد و هم ذهنی. کودکی که در خانه به خاطر ترس از خشم پدر که گاهی ممکن است به جنایت منتهی شود تمامی ناملایمات را تحمل می‌کند، در اصل از خانه فرار کرده است. پس وقتی کودک و نوجوان با مادر و پدر خود رابطه عاطفی مناسبی ندارد و فرزندشان احساس بیگانگی و غربت با آنها می‌کند در واقع این کودک به‌طور ذهنی از خانه گریخته است و چه بسا با فراهم شدن زمینه عینی فرار به کودکان فراری بپیوندد.

کد خبر 58732

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز