شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۷ - ۰۷:۳۳
۰ نفر

آزاده سهرابی: چه چیز در یک قصه تکراری و یک خطی می‌تواند نویسنده‌ای را برای نوشتن جذب کند و چه چیز در یک فیلمنامه با روایتی یک خطی و کلیشه‌ای و همچنین ریتمی کند در روایت و شخصیت‌های تک بعدی می‌تواند کارگردانی را جذب کند تا آن را جلوی دوربین ببرد؟

 به‌نظر می‌رسد این دو سؤال را در قدم اول برخورد با سریال «بیداری» باید از خودمان بپرسیم؛ سریالی که به‌مدت 3 ماه چهارشنبه‌ها روی آنتن رفت.

سریال «بیداری» داستان ترنگ، دختری است که در روستا بزرگ شده و به واسطه عمویش که باغبان خانواده‌ای ثروتمند است با سینا، پسر خانواده، آشنا می‌شود و با وجود اینکه سینا غفاری یک بار ازدواج کرده و جدا شده تصمیم می‌گیرد با او ازدواج کند؛ اما به دلایلی آنها مدتی به عقد رسمی هم در نمی‌آیند و صیغه میانشان خوانده می‌شود. خیلی زود سینا که تومور مغزی دارد پس از مشاجره‌ای با ترنگ به کما می‌رود و فوت می‌کند.

 پدر سینا که دچار مشکلات مالی است پس از مرگ سینا به شدت مریض و بستری می‌شود. خواهر سینا که از ترنگ دل خوشی ندارد او را بیرون می‌کند. اما مشکل اینجاست که ترنگ بارداراست و فرزندش نام پدری می‌خواهد که در شناسنامه اش درج شود. پس از درگیری‌های بسیار ترنگ رضایت می‌دهد در قبال درج نام سینا در شناسنامه اش فرزندش را پس از به دنیا آوردن به خواهر سینا تحویل دهد.

به دنیا آمدن امیر همزمان می‌شود با جدایی خواهر سینا از همسرش که باعث می‌شود او به امیر دل ببندد اما این‌بار حس مادری ترنگ او را با خواهر سینا درگیر می‌کند و در نهایت این مشاجره‌ها و کلنجارها به اینجا می‌رسد که ترنگ امیر را تا 7 سالگی پیش خود نگه دارد.

همانطور که از خلاصه فیلمنامه بر می‌آید خط اصلی و تنها خط این سریال درباره ترنگ و شخصیت ساده روستایی او است که برای گرفتن حقش در مراحل مختلف زندگی باید با اطرافیانش کلنجار برود.

قسمت‌های اول سریال با متمرکز بودن بر داستان مشکلات مالی آقای غفاری(پدر سینا) و عدم‌پذیرش ترنگ از جانب خانواده سینا شاید مخاطب را به این گمان ببرد که این سریال قرار است دوباره بحث اختلافات طبقاتی را همراه با درگیری‌ها و کشمکش‌های مالی پیش ببرد و حتی داستان وارد فضایی جنایی شود. مثلا مرور کنید آن بخشی از قسمت‌های نخست را که ترنگ به همراه سینا گذرشان می‌افتد به محل کار زنی که از راه رباخواری روزگار می‌گذراند. حتی با تمرکز سریال در یک قسمت به روی این شخصیت و مرموز نشان دادن آن این گمان  تقویت می‌شود که ما بیش از اینها با این شخصیت سر و کار خواهیم داشت.

اما مرگ زود هنگام سینا این تصورات را به هم می‌ریزد و باعث می‌شود سریال به‌طور جدی وارد داستان یک خطی خود شود و حتی این سؤال را پیش بیاورد که پرداختن به چنین مباحثی در حالی‌که قصدی از پیگیری آن نیست چه هدفی را دنبال می‌کند؟

حتی کمی بعد از مرگ سینا و به میان آمدن بحث صیغه باز این احتمال برای یکی دو قسمت مطرح بود که نویسنده وارد طرح یکی از مباحث اجتماعی روز شده باشد؛ اما این احتمال هم خیلی زود منتفی می‌شود. در همین جا حتی با وارد شدن همسر سابق سینا به ماجرا و امکان به همراه داشتن حقایقی درباره خانواده غفاری که ترنگ از آن بی‌خبر است باز هم احتمال دیگری  پیش می‌آید که آن هم خیلی زود و بی‌دلیل منطقی رها می‌شودو کلیشه ای‌ترین بخش از داستان این مقطع از زندگی ترنگ که سهم قابل ملاحظه‌ای از بار دراماتیک داستان را به‌عهده می‌گیرد و آن هم بحث حضانت و درگیری‌های عاطفی مادرانه ترنگ است آغاز می‌شود. آن هم در شرایطی که به‌نظر نمی‌رسد کنترل کردن آن از جانب ترنگ کار چندان پیچیده‌ای باشد.

اینگونه می‌شود که سرنوشت ترنگ در حالی توسط فیلمنامه نویس رقم می‌خورد که به‌صورت بالقوه، موقعیت ابتدایی ترنگ ( پس از مرگ سینا) می‌توانست تنها با کمی خلاقیت و خلق موقعیت‌های پیچیده‌تر سر راه ترنگ، سریال را زنده کند اما با وجود نام سریال که بیداری بود، عمده آن در رخوتی ناشی از خواب آلودگی گذشت. عمده تبلور این خواب آلودگی را می‌توان در ریتم کند روایت، عدم‌پرداخت شخصیت اصلی در راستای بعدپذیر کردن آن، امتناع نویسنده از  وارد کردن شخصیت‌های فرعی که موقعیت‌های آنها سرنوشت شخصیت محوری را درگیر فراز و فرودی کنند و در نهایت در دیالوگ‌هایی جست‌وجو کرد که نه تنها به خلق شخصیت‌ها و ساختن فضا کمکی نکرد بلکه تصنعی بودن آنها مخاطب را از فضای قصه هم دور کرد.

در اینگونه موارد که ما با داستانی یک خطی و کلیشه‌ای روبه‌رو هستیم وجود داستان‌های فرعی و شخصیت‌های فرعی که همراه با خودشان داستانی را بیاورند و مسیر حرکت شخصیت اصلی را تحت‌تأثیر قرار دهند شاید یکی از کلید‌های نجات باشد.

در این سریال اما گرچه چند شخصیت حاشیه‌ای با داستان‌های خودشان حضور دارند( خواهر وکیل ترنگ و داستان عشق ناکامش، داستان دوست هم ولایتی ترنگ که در مقطعی به او کمک می‌کند، داستان همسر سابق سینا، داستان خواهر سینا و طلاقش) اما هر کدام از آنها تنها به کش دار شدن داستان اصلی کمک می‌کنند بی‌آنکه از نظر محتوایی و یا عمل صحنه‌ای به نوعی بازدارنده یا کاتالیزور یا تغییر دهنده محور اصلی قصه  باشند و همین می‌شود که پس از طرح،  دیگر داستان آنها پیگیری هم نمی‌شود و به نوعی آدم‌ها وداستان هایشان همچون نسیمی از کنار ترنگ خواب آلوده و داستانش می‌گذرند.

با فکر کردن به همین هاست که از خودمان می‌پرسیم چه نکته‌ای در چنین فیلمنامه‌ای کارگردانی را جذب می‌کند؟ آیا او برای زنده کردن چنین فیلمنامه ای با چنین ساختمانی، نقشه‌ای دارد؟ بعد از اتمام سریال است که به جرات می‌توانیم بگوییم چنین نقشه‌ای در کار نبوده است و حتی کارگردان بیشتر در جهت خواب آلود کردن فضای سریال و البته مخاطب حرکت کرده است. انتخاب بازیگرانی که در برخورد اول در گرم کردن فضا کمکی نمی‌کنند و سوق دادن آنها به سمت بازی‌های سرد و بی‌روح، ایجاد یک ریتم کند در روایت با طولانی کردن مکث‌ها و پلان‌ها و تقطیع‌های طولانی و گنجاندن بازی در سکوت‌های بسیارو... باعث شد، هر چه بیشتر به سمت پایان سریال نزدیک ‌شدیم  از روبه‌رو بودن با داستانی یک خطی در روایت آزار دیده‌تر شویم. شاید تنها سه شخصیت در مجموع این سریال بودند که حضورشان می‌توانست کمی در جهت شکستن این فضا کمک کند.

یکی آتیلا پسیانی در نقش وکیل ترنگ، دیگری داوود رشیدی در نقش پدر سینا و پرویز پورحسینی در نقش عموی ترنگ. اما آتیلا پسیانی را به‌صورت محدود تنها در دفتر وکالتش مشاهده کردیم با طوماری از نصیحت‌های کارشناسانه به ترنگ و پدر سینا را نیز اوایل سریال به‌دلیل مشکلات مالی و در زندان به سر بردن و بعد از آن به‌دلیل بیماری باید غایب بزرگ به حساب بیاوریم.عموی ترنگ هم که همان اوایل می‌میرد و از بازی کنار می‌رود.در حالی‌که هر سه آنها چه به واسطه توانایی‌های بازیگریشان و چه به واسطه نقشی که داشتند، بالقوه می‌توانستند در سرنوشت ترنگ و فراز و فرودهای آن بیشتر به بازی گرفته شوند.

اما شاید قابل توجه‌ترین و سؤال برانگیز‌ترین نکته‌ای که در سریال بیداری می‌توان به آن پرداخت سکانس پایانی آن باشد. جاییکه ترنگ بالاخره موفق می‌شود خانواده همسر مرده اش را راضی کند که تا 7 سالگی پسرش را نزد خود نگه دارد و پدر سینا و خواهرش به قصد سفر خارج از کشور به‌طور موقتی از زندگی ترنگ بیرون می‌روند.

ترنگ روی صندلی در حیاط به خواب می‌رود و خواب دشتی را می‌بیند که در آن عمو و همسر مرده اش هستند و سر و کله پدر سینا و خواهرش هم پیدا می‌شود و بعد جمله‌ای از امام علی(ع) روی تصویر می‌آید که می‌فرماید: ما همه خوابیم و تنها وقتی می‌میریم بیدار می‌شویم. این باعث می‌شود با یک سؤال این سریال تمام شود. آیا مضمون این حدیث از امام اول شیعیان در این سریال دنبال می‌شد؟ پس نشانه‌های تبلور این مضمون در طول سریال را باید غایب بزرگ آن به حساب بیاوریم.

کد خبر 50672

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز