دوشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۸۷ - ۰۶:۴۴
۰ نفر

نیره رضایی‌مطلق: برای رامبد جوان که هم در عرصه بازیگری و اجرا و هم کارگردانی بارها خودش را آزموده است، ساخت یک سریال نوروزی - که به‌نوعی سریال مناسبتی به حساب می‌آید- تجدید خاطره قدیمی است.

اگر سریال «گمگشته» را در ماه مبارک رمضان پنج شش سال پیش به یاد بیاورید و کارگردانی رامبد جوان را در بازی آتیلا پسیانی را هم به‌خاطر دارید، حالا هم وقتی سریال «نشانی» را می‌بینید، می‌توانید با متر و معیارهای جدید کار او را ارزیابی کنید.

«نشانی» سریالی که نوروز امسال روی آنتن شبکه 2 رفت به‌خاطر حضور تهیه‌کننده‌اش مجید اوجی که آثاری مانند «مشق عشق» و «شبی از شب‌ها» را در کارنامه‌اش دارد و بازیگرانی که اولین ویژگی‌شان در این سریال متفاوت بودن نقش‌هایشان از بازی‌های قبلی و چهره‌ای که نزد تماشاگر از آنها به ثبت رسیده است به حساب می‌آید می‌تواند درخور توجه باشد.

اگر خود رامبد جوان چه در اجرا و چه بازی همیشه رگه‌های طنز را رعایت می‌کرده و دوست داشته است که یک جور دیگران را بخنداند این بار در نشانی در یک نقش جدی ظاهر شد یا پروانه معصومی حالا قالب مادر مهربان و دلسوز را به شکل دیگری که طنز هم دارد عوض کرده است. این اتفاق درباره داود رشیدی و پرویز پورحسینی هم افتاده است که از این جهت «نشانی» یک مجموعه قابل تأمل است.

مجید اوجی زمانی فیلمنامه همسرش فلورا سام را به‌دست رامبد جوان داد که می‌دانست برای پیش‌تولید کار وقت زیادی ندارد، برای همین از مهر ماه که ساخت چنین سریالی قطعی شد او به فکر انتخاب بازیگران افتاد. چند نفری را تست کرد و در ذهن نگه‌داشت و بقیه را هم گذاشت به وقتی که رامبد جوان هم نظرش را بگوید.

زمانی از اول دی ماه کار تصویربرداری شروع شد. به‌نظر می‌آمد به‌خاطر تغییرات متعدد در لوکیشن خصوصا انتخاب دوبی به‌عنوان یکی از لوکیشن‌های اصلی گروه تا حدی با کمبود وقت روبه‌رو شدند. به این ترتیب بود که حالا خود اوجی هم معتقد است که اگر زمان بیشتری در اختیار داشت، می‌توانست سکانس‌های بهتری را روی آنتن بفرستد هرچند از مجموعه حاضر هم راضی است.

اوجی درباره محتوای فیلمنامه هدف اصلی را ایجاد یک فضای شاد و بدون تنش عنوان می‌کند و ضمن این‌که به طنز نبودن کار اشاره می‌کند، معتقد است که گروه او می‌خواستند یک زندگی را نشان دهند. اتفاقی که در یک خانواده رخ می‌دهد و واکنش‌های طبیعی آدم‌ها که می‌تواند قصه‌ای را به‌وجود بیاورد. برای همین در این ماجرا هم لحظات خنده‌دار و هم تلخ و غمگین وجود دارد، درست عین زندگی که هیچ‌وقت ثابت و راکد نیست.

با این حال او دست می‌گذارد روی چند سکانس احساسی و تأثیرگذار و خودش از سکانس حضور لیلا در امامزاده خشنود است و حس می‌کند وجود چنین سکانس‌هایی که نقطه‌عطف‌های سریال به حساب می‌آیند ضروری است و شاید خیلی‌ها تحت تأثیر حس لیلا در امامزاده قرار گرفتند.

 اوجی از ریتم سریال و حضور شخصیت‌های مختلف که به‌نوبت و به‌موقع وارد قصه می‌شوند، راضی است و معتقد است راضی کردن سعید پورصمیمی که در 12 سکانس سریال حضور داشته باشد یا مرضیه برومند که نقشی متفاوت با بازی‌های قبلی‌اش برعهده بگیرد خیلی زمان برد ولی از این‌که آنها توانستند مانند وزنه‌ای در «نشانی» حضور داشته باشند خوشحال است؛ ضمن اینکه همه سعی او در سریال این بوده که حرمت‌ها حفظ شود و یک زندگی مدرن و امروزی در دوبی را با زندگی صمیمانه و گرمی که در گوشه‌ای از شهر بزرگ است را در مقابل هم قرار دهد و یادآور شود که عاطفه انسانی و علایق خانوادگی و رعایت احترام به همدیگر موضوعات مهمی است که وقتی از دستشان می‌دهیم متوجه نبود آن شده و کمبود را حس می‌کنیم.

اوجی در ادامه درباره بخشی از قصه نشانی که در کشور امارات گرفته شده است، می‌گوید: «تمام سعی ما این بود که از حضورمان در دوبی حداکثر استفاده را بکنیم و صحنه‌های خارجی مناسبی را بگیریم. برای همین 17 روز در دوبی بودیم و پس از فیلمبرداری به تهران آمدیم؛ ضمن اینکه سکانس‌های داخلی‌ای که مربوط به دوبی بود را هم در تهران بازسازی کردیم و گرفتیم تا هزینه کمتری متحمل شویم.»

در پایان اوجی در جمع‌بندی نظرش درمورد انتخاب بازیگران و ترکیب آنها می‌گوید: «قصد ما این بود که سراغ بازیگران طنز نرویم اما از کسانی استفاده کنیم که طنز پنهانی هم در رفتارشان دارند.

 مثلا امیرحسین صدیق بازیگر طنز نیست ولی همیشه در بازی‌هایش رگه‌هایی از شوخ‌طبعی دارد. یا فقیهه سلطانی هم به‌خاطر جدی بودنش می‌تواند شوخ‌طبعی‌های خوبی ارائه دهد.

 همه این‌ها به کنار اما از همان ابتدا دلمان نمی‌خواست با آوردن داوود رشیدی و پروانه معصومی به خانواده حمیدی آنها را از نقش‌ها و قالب‌های تکراری‌شان که سال‌ها در ذهن مردم است بیرون بیاوریم که خوشبختانه آنها هم از این مسئله استقبال کردند برعکس به رامبد جوان و برزو ارجمند که سابقه بازی در کارهای طنز دارند نقشی کاملا جدی در این سریال دادیم. این آشنازدایی تا حدی توانست در خدمت سریال باشد و فکر می‌کنم جواب مثبتی هم داده است.»

یک کارگردان و این‌همه انرژی

اما رامبد جوان که فصل تابستان را با برنامه «خانه‌ای با طرح نو» با اشکان خطیبی و پاییز و زمستان را در «مردم ایران سلام» گذرانده از اینکه سال جدید را با سریالی نو و شاد شروع کرده، خوشحال است. او می‌گوید: «به شما هم اگر یک پروژه خوب که تهیه‌کننده‌اش اوجی باشد و کارش را بلد باشد و یک گروه عالی از بازیگران هم در اختیار باشد پیشنهاد شود با سر قبول می‌کنید.

خب من هم این کار را کردم. در ضمن فیلمنامه هم قابلیت خوبی برای کار داشت. در طول کار وقتی فیلمنامه را برای بار چندم می‌خواندم، متوجه شدم که به همه نقش‌ها به حد کافی پرداخته شده است. هرکسی جای خودش است، به‌موقع می‌آید و به‌موقع از قصه خداحافظی می‌کند.

همین چینش درست بازیگران امکان گرفتن یک بازی خوب و موفق را به کارگردان می‌دهد؛ ضمن اینکه باید کمی خلاقیت و تجربه هم قاطی کار کرد تا سوژه و بازی‌ها هدر نرود.» از نگاه جوان متن فیلمنامه آن‌قدر خوب بود که  اگر بهش دست زده می‌شد، کار به هم می‌ریخت و هدر می‌رفت. او در ادامه می‌گوید: «مثلا همین که کاراکترهای مختلفی باید وارد قصه می‌شدند شاید اعمال سلیقه من به آن لطمه می‌زد.

مثلا من هم موافق بودم که مهدی از نیمه‌های داستان وارد شود چون اگر این آدم را از همان اول وارد قصه می‌کردیم آن‌وقت باید هی درباره‌اش حرف می‌زدیم تا فراموش نشود آن وقت این نقش کوتاه لوث می‌شد، ولی او به‌موقع آمد که کمکی هم به ذهن لیلا کرده باشد و به‌موقع هم اثرش را گذاشت و سرنوشت یک نفر دیگر را هم مشخص کرد. یا حضور آقابزرگ هم باید برای تلنگر به بقیه کاربرد پیدا می‌کرد.

 او در نقطه عطف قصه شاه نقش را برعهده گرفت تا خودش هم عاملی برای گره‌گشایی قصه باشد. حالا فرض کنید این آدم از اول وارد قصه می‌شد، فکر می‌کنم تأثیرش خیلی کمتر از بقیه می‌بود و اصلا معنی کنونی را نمی‌داد.»

با این حال جوان خوشحال است که این سریال حداقل نقشه ذهنی خیلی‌ها را درمورد کلیشه شدن و جاافتادن بعضی از بازیگران به هم زده است؛ چراکه او همیشه از اینکه می‌گفتند فلان بازیگر نقش جدی دارد و فلانی برای طنز ساخته شده است، ناراحت بود و حالا می‌تواند روی قابلیت‌های متفاوت هرکس بحث کند و دلیل و منطق بیاورد اما تجربه ساخت سریال «نشانی» آن هم در یک پروسه زمانی مشخص و محدود برای هر کارگردانی می‌تواند آموزنده و به‌یادماندنی باشد.

جوان معتقد است: «اصلا در این‌جور سریال‌ها که زمان عنصر مهم‌تری است، کیفیت در اولویت بعدی قرار می‌گیرد و یک‌سری سکانس‌های به‌یادماندنی حذف می‌شود با این حال سعی ما این بوده که زمان را مثل چماق بالا سرمان نگه نداریم و از تهیه‌کننده تا عوامل تولید و حتی بازیگران به فکر کیفیت کار باشیم. برای همین به یاد ندارم که سکانس یا پلانی را با عجله بگیرم و بگویم وقت نداریم، زود باشید یا وقت نداریم، همین خوب است و نیازی به برداشت دوم نیست.

برعکس برای همه پلان‌ها به‌اندازه قابلیت صحنه و بازیگر و تا جایی که حس می‌کردم توان دارم وقت گذاشتم. هرچند داشتن وقت بیشتر آرامش بیشتری هم به من و گروه می‌دهد.»

می‌نویسم همچنان که بازی می‌کنم

شاید باور نکنید که نگارش فیلمنامه «نشانی» خودش  قصه طول و درازی داشته باشد. وقتی فلورا سام در سریال «شبی از شب‌ها» به کارگردانی رضا کریمی و تهیه‌کنندگی مجید اوجی قصه نشانی را نوشته بود، حس می‌کرد این قصه پخته نیست و هنوز جای کار دارد. برای همین این قسمت از سریال را فیلمبرداری نکردند و قصه همچنان در دست نویسنده ماند.

البته فلورا سام چندین بار پس از این ماجرا قصه را بازنویسی کرد و یا به آدم‌های مختلف نشان داد. مثلا یک دوره قرار شد فیلمنامه را با مهرداد خوشبخت به سروسامان برساند ولی کار تا نیمه ماند یا علیرضا افخمی هم پیشنهادهایی درباره تغییرات فیلمنامه داد تا با هم آن‌را به سرانجام برسانند ولی هرکدام کار را ادامه ندادند و همین شد که درنهایت خود فلورا سام با مشورت‌هایی که تا اینجا با آنها کرده بود نشست و فیلمنامه شسته و رفته‌‌تری را تمام کرد.

به قول خودش شاید اگر این‌قدر فیلمنامه چفت و بست‌اش درست است و آدم‌ها سرجایشان قرار گرفته‌اند، به‌خاطر همین دوره‌های تحولی است که طی کرده است و حالا به اینجا رسیده است. با این حال چون سام فیلمنامه‌اش را در قالب یک سریال مناسبتی ننوشته بود امکان ترسیم فضایی شاد و مفرح برای او آمده بوده و به همین خاطر قالب آن برای نوروز مناسب به نظر آمده است.

 چون 13 قسمت فیلمنامه از ابتدا آماده بوده است هم کارگردان و هم تهیه‌کننده از این جهت دستشان باز بوده و مشکلی نداشتند اما سام هدف قصه اصلی را که مربوط به لیلا شخصیت اصلی بود که پیش عمه‌اش مه‌لقا در دوبی زندگی می‌کرد. و بعد با ورودش به خانه آقای حمیدی قصه‌اش ادامه پیدا می‌کند را در درجه اول ایجاد فضای شاد برای بیننده و بعد ترسیم انسجام یک خانواده ایرانی عنوان می‌کند.

او از اینکه قصه به سمت لحظه‌های غم‌انگیز برود، اجتناب می‌کند و می‌گوید: «نمی‌خواستم غم و غصه به شکل واضح در قصه دیده شود ولی گنجاندن لحظات غم‌انگیزی که برای محسن حمیدی رخ می‌دهد یا ناراحتی هدی و لیلا از هم همگی به‌خاطر توازن درارتباط آدم‌ها بوده است.»

با این حال شاید همین نبودن چنین لحظاتی که نقطه‌های عطف‌های فراوانی برای قصه ایجاد می‌کند و یا نبودن آدم منفی که قصه را به فضای اکشن‌تری بکشاند فیلمنامه نشانی را یک جور خنثی و یکنواخت کرده است. فلورا سام در این باره می‌گوید: «نبودن شخصیت منفی در سریال را به فال نیک گرفته و آن را یک جور آزمون برای خودم می‌دانم که آیا می‌توانم از پس چنین کاری بر بیایم یا نه، چرا از دید دیگری نمی‌بینید که نبود صحنه‌های پرهیاهو جذب مخاطب را سخت‌تر می‌کند و به شکل وظیفه کارگردان و نویسنده را سنگین می‌کند.»

سام درباره چیدن شخصیت‌های مختلف چه در خانواده حمیدی و چه در عمه مه‌لقا می‌گوید قرار نبود همه آدم‌ها یک‌جا معرفی شوند. هرکس به تناسب قصه و خط داستان می‌آمد و وظیفه‌اش را انجام می‌داد و می‌رفت.

این مسئله در مورد مهدی، پزشکی که در روستایی طبابت می‌کند و مریم را هم دوست دارد صدق می‌کند اما قصه نشانی، قصه لیلا بود نه مریم. شاید اگر قصه مریم ادامه پیدا می‌کرد مخاطب خسته می‌شد محور اصلی از دست می‌رفت.

 این را هم در ورود آقابزرگ می‌توانید ببینید که از لحاظ قصه شکل منطقی و درستی دارد و حرف‌های قصار و تأثیرات بیشتری روی محسن و خانواده دارد اما پیش کشیدن تبانی میان اختر و مه‌لقا – که در پایان مشخص می‌شود – به‌نوعی ضرباهنگ قصه را بیشتر می‌کند. اینکه اختر به‌عنوان مادر خانواده به شکل عقل کلی است و می‌تواند راهنمایی‌های درستی انجام دهد این امکان را به نویسنده داده است که مفاهیم اخلاقی و حرف‌های درست را در دهان او بگذارد.

با این حال سام معتقد است که خودش نخواسته قصه را به سمت چالش‌های بیشتر بکشاند و هیجان آن را بیشتر کند. او روال عادی یک زندگی را ترسیم کرده و همین الگوی شعر سهراب که «خانه دوست کجاست؟» که شعر معروفی بود و اصلاً اسم قصه هم از آن گرفته شده بود این انعطاف را به قصه می‌داد و آن را آماده می‌کرد بتوان شعر سهراب را در لابه‌لای سکانس‌ها تکرار کرد.

فلورا سام از اینکه خودش هم در این سریال بازی می‌کرد، راضی است. هرچند معتقد است که اصرار چندانی نداشته و به‌خاطر پیشنهادی که شد قبول کرده است اما چون نویسندگی و بازیگری فضاهای متفاوتی از لحاظ تجربه کردن دارند اتفاقاً به هم کمک می‌کنند.

او می‌گوید: «اتفاقاً بازیگری به نویسندگی من خیلی کمک کرده است. موقع نوشتن سعی می‌کنم در هر سکانس شخصیت اضافی نداشته باشم یا هرکسی با شناسنامه‌ای که دارد به‌دلیل خاصی در آن مکان حضور داشته باشد و کسی جلوی دوربین بیکار نباشد. شاید این درسی بوده که من از بازیگری‌ام گرفته‌ام.»

با این حال سام از سریالی که نداشته و بازی کرده است راضی است و این رضایت را بیشتر مدیون تیم منسجم و حرفه‌ای بازیگری و کارگردانی رامبد جوان می‌داند. او می‌گوید: «ما نهایت تلاشمان را کردیم. هر لحظه در بازی با خود می‌گفتم آیا بهتر از این می‌توانم باشم، و سعی می‌کردم همه چیز را در اوج نگه دارم. اما حالا که پخش سریال تمام شده خیلی برایم نظرات دیگران جذاب است و مدام دنبال نقد فیلمنامه‌ای که نوشته‌ام و یا بازی بازیگران سریال هستم.

حس می‌کنم تجربه نوشتن این سریال بعد از «مشق عشق» به من اعتماد به نفس بیشتری داده است.»

یک تیم حرفه‌ای از بازیگران

در این سریال پروانه معصومی در نقش اختر زنی ورزشکار، با دل و جرأت و عاقل که به‌نوعی همه را تحت حمایت خود دارد، برای همه جالب بود. انگار که خود معصومی هم دوست داشته از نقش‌های تکراری بیرون بیاید و اتفاقاً به‌خودش نزدیک‌تر شود. معصومی که سال‌هاست دور از شهر تهران، در شمال زندگی می‌کند و روحیه‌ای جوان و بشاش دارد این بار با خواندن فیلمنامه دوست داشته که در یک سریال نوروزی بیشتر دیده شود و تجربه تلویزیونی جدیدی را ثبت کند.

او می‌گوید: «با وجود فشار کار زیادی که به‌خاطر نوع سریال و زمان تحویل آن به آنتن داشتیم بازی در کنار بازیگرانی که حرفه‌ای هستند و فضای کار آرام و مفرحی که از طرف عوامل به‌وجود آمده بود، برایم به‌یاد ماندنی شده است. من قبلاً هم کار مناسبتی و فشرده انجام داده بودم و در طول کار خسته می‌شدم اما به‌دلیل حضور نویسنده در کنار ما که دیالوگ‌ها و بازی‌ها را با او چک می‌کردیم و گاهی هم جابه‌جا می‌کردیم فضا خیلی صمیمی و راحت بود.

معصومی درباره خانواده آقای حمیدی و اختر می‌گوید: «قصد ما این بود که یک خانواده ایرانی را نشان دهیم و اتفاقاً تفاوت فرهنگ‌ها و دلبستگی آدم‌ها به خانواده و فرهنگ مادری‌شان را نمایش دهیم. حضور لیلا در خانواده حمیدی یک اتفاق بود و من باید به‌عنوان کسی که از کل ماجرا خبر دارد ولی باید رازدار هم باشد در میان آدم‌ها نقش بازی می‌کردم و یک جورهایی سرعت‌گیر نیلوفر هم می‌شدم تا مبادا قصه اصلی لیلا و عمه مه‌لقا لو برود برای همین فکر می‌کنم مخاطب هم تا انتها نفهمید که من با عمه مه‌لقا در ارتباط بودم و همین حس پنهان‌کاری یک جور خاصیت خاص به بازی من داده بود.

 ضمن اینکه مد‌ت‌ها بود در چنین فضایی که یک خانواده ایرانی ساده و امروزی در کنار هم زندگی می‌کنند بازی نکرده بودم. برای همین چنین بازی‌ای برای من لذت‌آور بود.»

امیرحسین صدیق بازیگر نقش محسن، داماد خانواده حمیدی هم که به قول خودش فیلمنامه را نخوانده ولی قبول کرده بود که در این سریال بازی کند معتقد است که چون قبلاً با اوجی و جوان کار کرده بودم می‌دانستم دست‌پخت این دو خوب از آب درمی‌آید. برای همین نقش محسن را قبول کردم. برای من خیلی مهم بود که با چه گروهی کار کنم و همین آرامشی که در جمع دوستانی چون پورصمیمی، داوود رشیدی و خانم معصومی داشتیم برای  من جذاب بود.

صدیق که قبلاً هم نقش داماد سرخانه را در یکی از اپیزودهای «داستان یک شهر» اصغر فرهادی بازی کرده است از اینکه محسن یک جور طنز به‌خصوصی دارد خوشحال است و چون کلیت ماجرا طنز نیست و او فقط یک شخصیت طنازی است که در هر خانواده‌ای نظیرش دیده می‌شود به‌نظرش محسن شخصیتی واقعی و ملموس است.

او می‌گوید: «از اینکه در طنز محسن، غلو نشده بود و او مابازای بیرونی زیادی داشت خوشحال است و بازتاب سریال هم تا حدی همین را می‌گوید چرا که به‌نظرم سریال نشانی سریال محترمی است که به قصد احترام   به مخاطب و نمایش یک فضای صمیمی و درست روابط خانوادگی تهیه شده است.» با این حال زمان می‌توانست درصورت اجازه دادن به جوان امکان روی آنتن بردن صحنه‌های بهتری را بدهد که نشد.

صدیق درباره نزدیک شدن به نقش محسن معتقد است که او سعی نکرده که خودش را به محسن نزدیک کند بلکه من شخصیت‌سازی کرده و یک محسن در ذهنم ساخته که هم قابل باور باشد و هم جذاب. البته به گفته او همین که محسن کمی خاکستری است خودش جذابیت بیشتری دارد. او جاهایی خطا می‌کند و به‌نوعی مدام از طرف خانواده مراقبت می‌شود تا اتفاقی نیفتد اما در جایی هم که می‌خواهد نیلوفر را از رفتن به دوبی منصرف کند نشان می‌دهد که چقدر عاقل و دوراندیش است. مخاطب در این لحظه با گونه دیگری از شخصیت پنهان شده او آشنا می‌شود.

کوروش تهامی که اولین همکاری‌اش با تهیه‌کننده «نشانی» در سریال «مشق عشق» بوده و همین آشنایی پای او را به این سریال باز کرده معتقد است که یک بازیگر باید خودش را در نقش‌های مختلف محک بزند.

او می‌گوید: «مدتها بود که حس می‌کردم فقط نقش‌های جدی یافتن خاکستری به من پیشنهاد می‌شود. دلم می‌خواست قابلیت‌های تئاتری‌ام را جور دیگری در تلویزیون نشان دهم تا اینکه فیلمنامه «نشانی» را خواندم و حس کردم برای یک نقش کمدی فرصت مناسبی دستم آمده است.

 محسن پسر خانواده حمیدی که حرفه‌اش عکاسی است، یکی از مهره‌های اصلی سریال است که قصه حول محور او هم می‌چرخد و نقش او مقابل لیلا به‌نوعی پیش‌برنده قصه است. این نقش جای کار داشت و در قصه هم پررنگ بود و در ضمن دیدم که همه در نقش‌های متفاوت‌تر از قبل‌شان ظاهر شده‌اند به همین خاطر خودم را با آنها هم‌حس دیدم.

تهامی درباره طنز بودن فضای سریال می‌گوید: «اول از همه وقتی متن را خواندم، فهمیدم با یک طنز دقیق اجتماعی روبه‌رویم؛ یک فضای عادی که مثل همه زندگی‌ها می‌تواند موقعیت طنز هم داشته باشد همین رو و واضح نبودن طنز در طول سریال برایم جذاب و هم اینکه اکثر آدم‌ها در موقعیت‌های طنز قرار می‌گرفتند و یا موقعیتی برایشان ساخته می‌شد برای همه خوب بود.»

تهامی که قبلاً هم در فیلم «نسل جادویی» با رامبد جوان همکاری کرده است، معتقد است رامبد جوان بسیار با انرژی کار می‌کند و حتی در رفتارهای بیرونی‌اش می‌توان او را پرانرژی حس کرد اما شاید نقش اول سریال یعنی لیلا کاملاً به آتنه فقیه‌نصیری می‌آمد که او با وسواس و دقت زیاد این نقش را قبول کرد.

او تمرین زیادی کرد تا بتواند دختری با دو فرهنگ متفاوت را نشان دهد. هرچند قبول این نقش حساس احتیاط زیادی را می‌طلبید، چون نقش دختری که به فارسی خیلی مسلط نیست و سال‌ها دور از ایران بوده آن قدر کلیشه‌ای و تکراری شده است که نقش لیلا هم می‌توانست چنین شود اما تمرین‌های متعدد فقیه نصیری و آموزش لحظه سبب شد که این شخصیت پخته‌تر شود و کاملاً جا بیفتد.

با این حال خود فقیه‌نصیری معتقد است که تمام توانایی‌هایش را در متفاوت درآوردن این نقش به کار بسته است و سعی کرده نوعی از طنز را که سال‌هاست یاد گرفته پیاده کند.

کد خبر 48721

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز