متن کامل این یادداشت در سایت گاردین با موضوع «از حضور بچهها پای صفحههای نمایش دچار وحشت اخلاقی نشویم» از این قرار است:
«۱۰ ساله بودم که به کتاب خواندن معتاد شدم. دوست دارم به شما بگویم دلیل این اعتیاد علاقه بیش از اندازه به کتابخوانی ورای سن و سالم بود اما واقعیت این است که هیچ سرگرمی جز این نداشتم. در سودان دهه ۱۹۹۰ تنها یک شبکه تلویزیونی وجود داشت که آن هم رژه نظامی و برنامههای تبلیغاتی پخش میکرد. هر چند بیشتر وقتها خبری از برق نبود که کسی بتواند همان برنامهها را تماشا کند. نه دوستی داشتم نه خویشاوندی همسن و سال خودم آن دور و برها و وقتی از مدرسه به خانه میرسیدم، انگار وارد تاریکخانه بیتحرکی شده بودم. به همین دلیل، هر چه دستم میرسید میخواندم تا از چیزی بگریزم که میشد آن را نوعی نومیدی مطلق دانست.
یک شب وقتی میکوشیدم با احتیاط تمام زیر میز شام کتاب بخوانم، پدر و مادرم ماجرا را فهمیدند و عصبانی از اعتیاد من به کتابخوانی و اینکه چقدر این عادت سرخورده بارم آورده، خواندن کتاب را در خانه برایم قدغن کردند. بعد دستور دادند تمام کتابهایی را که از کتابخانه امانت گرفتهام، جمع کنم و برگردانم. یادم هست همه کتابها را از گوشه و کنار خانه بیرون کشیدم و روی هم گذاشتم. دائم نگران ملالتی بودم که با رفتن کتابها دوباره سراغم میآید.
حالا که ماجرای نگرانی عمیق از «بچهها و صفحه نمایش Children and Screen Time» باز شایع شده، دوباره آن لحظههای دردناک دوری از کتاب برایم زنده میشود. زنگهای هشدار وقتی برای من به صدا درمیآیند که میبینم به سرگرمیهای اوقات فراغت بچهها به چشم متهم اصلی مینگرند. تازهترین دستاویز برای نگرانی از وقتهایی که بچهها جلوی صفحه نمایش سپری میکنند، دستاوردهای یک پژوهش از ۱۱ هزار بچه ۱۴ ساله است. پزشکان بر اساس این دستاوردها توصیه میکنند پدرها و مادرها باید از زمان حضور بچهها در رسانههای اجتماعی کم کنند، چرا که یافتهها نشان میدهد هر چه این استفاده بیشتر باشد، در خواب و افسردگی بچهها به ویژه دختران نوجوان تاثیر میگذارد. این نگرانی از تاثیر صفحه نمایش ناشی از اجبار ما بزرگترها به خیره شدن بیشتر به صفحه رایانه، تبلت، گوشی همراه و تلویزیون است و طبعا نگران میشویم همین رفتار چه بلایی سر مغز فرزندان ما میآورد.
همه ما در تلاشیم از مقابل صفحههای نمایش بلند شویم، دل از شبکههای اجتماعی بکنیم و حسابهای کاربریمان را حذف کنیم. در کافهها این عبارت گزنده به چشم میخورد که «وایفای موجود نیست. با هم حرف بزنید.» دامنه اعتراض به گسترش فناوریهای نوین ارتباطی به حوزه ادبیات هم کشیده شده و روز به روز بر تعداد کتابهای هشداردهنده افزوده میشود؛ «۱۰ فرمان برای اینکه حسابهای کاربریتان را در شبکههای اجتماعی همین حالا حذف کنید»، «چگونه از گوشی همراه خود جدا شوید» و «شما یک گجت نیستید» به همه ما هشدار میدهند آنلاین بودن چگونه زندگیها را نابود میکند. سال گذشته گزارشهایی منتشر شد که نشان میداد چگونه غولهای سیلیکون ولی (مرکز پیدایش و پیشرفت فناوریهای نوین در جهان) استفاده از ابزار و شبکههای اجتماعی را در خانههای خود ممنوع کردهاند. نیویورکتایمز هم معتقد است یک «وفاق تاریک» درباره کودکان و صفحههای نمایش در آستانه ظهور است؛ همانگونه که یک کارمند پیشین فیسبوک به این روزنامه گفت: «متقاعد شدهام شیطان در گوشیهای ما لانه کرده و عامل هوار شدن بدبختی بر زندگی بچههاست.»
واقعیت این است که درباره استفاده از شبکههای اجتماعی و ابزارهای نوین ارتباطی هیچ وفاقی وجود ندارد؛ تیره یا روشن. حتی کارشناسان خبره دانشگاه کالج لندن به عنوان ترتیبدهندگان پژوهش موسوم به زمان صفحه نمایش چندان مایل به ارائه راهکار و قرار دادن حد و مرز برای کودکان نیستند. آنها میگویند به جای محدود کردن استفاده بچهها از صفحههای نمایش، بهتر است پدرها و مادرها اینها را از خودشان بپرسند: «آیا به اندازه کافی خوابیدهای؟ به اندازه کافی ورزش کردهای (تحرک داشتهای)؟ آیا به اندازه کافی با خانواده وقت گذراندهای؟»
در این میان به نظر میرسد یک بُعد دیگر ماجرا هم نادیده گرفته شده است. محدود کردن زمان استفاده از صفحه نمایش نیازمند درجهای از پایداری اقتصادی و سرمایه اجتماعی در خانوادههایی است که این قانون را اجرا میکنند. در والدین مجرد که نمیتوانند تماممدت مراقب فرزندان خود باشند، در خانوادههایی که از دوستان و شبکههای حمایتی دور افتادهاند، برای بچهها و بزرگسالانی که در یک معضل داخلی گیر کردهاند و برای زنانی که در روابط یا از سوی والدین خود تحت فشارند، پناه بردن به صفحه نمایش یک برتری و ویژگی است؛ پنجرهای به دنیای بیرون. صفحه نمایش صرفا برای پرت کردن حواس نیست، راهی است برای گپ زدن با بهترین دوست یک دختر نوجوان که تازگیها به یک کشور دیگر رفته است. صفحهها میتوانند رهاکننده باشند. میتوانند امروز همان کاری را کنند که در گذشته کتابها برای من میکردند؛ بخشیدن آرامشی مطبوع به دنیایی که گزینههای پر کردن اوقات فراغت در آن ناچیز است.
یادآوری امروز رفتار والدین من در گذشتههای نهچندان دور میتواند سنگدلانه تعبیر شود اما آنها عادتهای کتابخوانی من را انحرافی بزرگ از چیزی میپنداشتند که به نظرشان عادی میرسید. با این پیشفرض، خواسته آنها داشتن ارتباط همگانی خانوادگی بود و در غیر این صورت، تنها گزینه ممکن میتوانست زل زدن به آسمان باشد. این روشی بود که پدر و مادر من بر اساس آن بزرگ شده بودند؛ دنیایی بدون برق که بهترین راه برای به خواب رفتن در آن شمردن ستارههای آسمان بود. اعتیاد کتابخوانی من راهکاری خوب و مناسب برای آن دوران بود و امروز بچهها گزینههایی بسیار بسیار بیشتر پیش رو دارند.
بیتردید زیادهروی در استفاده از ابزارهای پیشرفته و فناوریهای نوین ارتباطی و داشتن اعتیاد به شبکههای اجتماعی یک پدیده دردسرساز است. هر چند حالا میتوان اندیشه کسانی را که معتقدند شیطان در گوشیها لانه کرده است با این گزاره تلطیف کرد؛ گوشی میتواند شیطان را از انسان دور کند.»
- در همین زمینه با نگاهی انتقادی: چالش تلفنهای همراه و روابط انسانی
نظر شما