احمد غلامی سردبیر در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تيتر« سنتز دولت هاشمي و احمدينژاد»نوشت:
اگر خصيصه اصلي دولتهاي بعد از انقلاب را خلاق و انقلابيبودن بدانيم، دولتهاي بعد از انقلاب اسلامي 57 در اين زمينه و در فرايندي 40ساله سيری نزولي داشتهاند و دولتها در هر مقطع و به دلايلي پارهاي از مردم را از كف دادهاند. اين دولتها بيش از آنكه خلاق و انقلابي باشند، در پي افزايش اقتدار خويش بودهاند؛ البته فارغ از اينكه اين دولتها به چه ميزان اقتدارگرا بوده و به اين مهم دست يافتهاند، نقد آنها راهگشاست. دولت موقت بسيار تلاش كرد تا دولتي خلاق و انقلابي باشد؛ خلاق به آن معنا كه مردم نقشي اساسي در تصميمات دولتي داشته باشند و انقلابي از آن جهت كه اين تصميمات به دست مردم تداوم يابد. دولت دوران دفاع مقدس بنا بر اقتضاي شرايطش بيش از آنكه اقتدارگرا باشد، ناگزير بود جنگي بزرگ و ميهني را سامان بدهد و اين ساماندهي بدون مقاومت مردم در جبهه و شهر ناممكن بود. ازاينرو هر دولتي كه روي كار ميآمد، خواسته يا ناخواسته بيش از هر چيز بايد به مردم تكيه ميكرد. اين همگرايي دولت- ملت كه مردم در آن نقش پررنگتري داشتند، الزاما قائم به گردانندگان دولت نبود. دولت موقت و دولت دوران دفاع مقدس دولتهاي خلاقي نبودند. نتوانستند ايدهاي را خلق و در سايه آن نقش دولت را كمرنگ كنند. دولت موقت در فضاي سوءظنهاي انقلابي شكل گرفت؛ فضايي كه در آن ايدهاي خودانگيخته اجرائي نميشد. دولت دفاع مقدس هم از اين قاعده منفك بود. اين دولتها با اينكه توان انقلابي و خلاق داشتند اما شرايط آن روزگار نگذاشت تبديل به دولتهاي بزرگ انقلابي شوند. دولت هاشميرفسنجاني دولت بماهو دولت بود. هاشمي معنای دولت انقلابي را واژگون كرد. با اينكه خود او از پيشگامان انقلاب بود. همين تضاد در هاشمي به دولتش نيز سرايت كرد. او ميخواست دولتي كوچك داشته باشد تا بخشهاي خصوصي فعال شوند اما نهتنها اين اتفاق نيفتاد بلكه خصولتيها دولت را فربهتر كردند. با اين تفاوت كه خصولتيها نه به دولت پاسخگو بودند نه به مردم. تضاد ديگر دولت هاشمي كه خود را دولتي انقلابي ميدانست، وانهادن مردم و روي کار آوردن تكنوكراتهاي درسخوانده در غرب بود؛ افرادي كه انقلابيگري (مردممحوري) را متضاد با سازندگي ميدانستند. آغاز جدايي راستين مردم از دولت با دولت سازندگي آغاز شد. مردمي رفتند و مردمي ديگر جايشان را گرفتند؛ مردمی رانتي با دولتي سرمايهسالار. دولت هاشمي با كنارگذاشتن دولت خلاق (ايدهمحور) و انقلابي (مردممحور) سعي در خنثيسازي شرايط ايجادشده بعد از دولت دفاع مقدس را داشت.
در اين خنثيسازي مردم اعتمادبهنفس خود را از دست دادند و قشر عظيمي از آنها كه تا ديروز فكر ميكردند صاحبان انقلاباند با اين واقعيت روبهرو شدند كه ديگر كارهاي نيستند و كار فكري از كار يدي جداست؛ تكنوكراتها فكر ميكنند، برنامه ميريزند و مردم عمل ميكنند. دولت هاشمي درصدد برآمد که با حزب كارگزاران سازندگي به ترکیب دولت-حزب دست یابد اما اين كار درست از آب درنيامد و حزب كارگزاران كه سوداي حزبي دولتي و تمامعيار را در سر ميپروراند، براي رفع مشكلات به برخی تحرکات سياسي و اقتصادي روي آورد تا مخالفان خود را راضی كند. دولت اصلاحات، رؤياي دولتي خلاق و انقلابي را داشت، ازاينرو با ايده توسعه دموكراسي روي كار آمد. دولت خاتمي، دولتي خلاق بود كه انقلابي نماند، ازاينرو به طبقه روشنفكران جامعه تن در داد تا اعتبار خويش را نه از راه توسعه سياسي -كه نياز به تودههاي وسيع مردم داشت- بلكه از طريق توسعه فرهنگي دنبال كند. راهي نهچندان پرخطر اما صعب و دشوار. در اين راه نيز هرچه زد به در بسته خورد و در نهايت دولت اصلاحات نيز نتوانست دولتي خلاق و انقلابي باشد. اما نكته تأملبرانگیز رئيس دولت اصلاحات، سنجش او فارغ از دولتش است. مردي كه تن به حزب دولتي نداد و سعي كرد خودش خلاق و انقلابي باقي بماند. گويا پاسخ مائو را به اين پرسش شنيده بود كه در يك كشور سوسياليستي، بورژوازي را در كجا بايد جست، مائو گفته بود: «درست درون خود حزب كمونيست». نخستوزير دوران جنگ بعدها به راه رئيس دولت اصلاحات پيوست. دولت احمدينژاد دولتي خلاق و انقلابي بود اما از نوع و جنسي كاملا فرقهاي. احمدينژاد توانست ملت را به يك فرقه تقليل دهد. او با ايده عدالتطلبانه بر سرير قدرت نشست و با دميدن روحيه انقلابيگري در حلقه پيرامون خود كارهايش را اجرائي كرد. احمدينژاد در ظاهر توانست بر ملت و دولت سرمايهسالار خط بطلان بكشد اما از اين خطخوردگي دولتي شكل گرفت كه نه دولت بود نه ملت، نه خلاق بود نه انقلابي. دولت هاشمي و احمدينژاد دو دولت متضادند كه در فرايند دولتهاي بعد از انقلاب هر يك از منظري دولتها را كمارج كردند. اما نكته مهم اين است كه دولت آينده در تضاد بين اين دو دولت سر برخواهد آورد. دولت روحاني، دولتي خلاق و انقلابي نيست؛ دولت گذار است كه همواره بعد از توفانهاي سهمگين روي كار ميآيد. دولتي كه انتظار چنداني از آن نيست. با اين مقياس دولت روحاني بيش از ظرفيت خودش مثبت عمل كرده است. دولتهای يازدهم و دوازدهم فرصتي است براي خيزش دولتي از ميان تضادهاي دولت هاشمي و احمدينژاد كه تا انتها خصم يكديگر بودند.
- همه عليه اسراييل
الياس حضرتي در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:
روز قدس ارزش و اعتباري بينالمللي دارد. به اين دليل آخرين جمعه ماه رمضان را براي مبارزه با اسراييل و حمايت از مردم مظلوم فلسطين انتخاب كردند كه روز قدس محصور در مرزهاي سياسي و عقيدتي نماند. نهتنها جغرافيا در مبارزه با رژيم اشغالگر قدس نقش ندارد بلكه گرايشهاي سياسي و عقيدتي هم به آن راه ندارد. لذا اگر خبرهاي مربوط به روز قدس را طي اين چهار دهه پي گرفته باشيد، ميدانيد كه در همه اين سالها و ...
در همه جاي دنيا، حتي در امريكا و اروپا كه متحدان سياسي رژيم اشغالگر قدسند، آزادگان جهان به خيابان آمدهاند و با صداي بلند آزادي قدس شريف را فرياد كشيدهاند. مسلمان و غيرمسلمان، شيعه و سني، چپ و راست، اين طرفي و آن طرفي، روز قدس را محملي ميدانند براي وحدت در مقابل رژيم صهيونيستي. به راستي هم جز با وحدت نميشود با اين رژيم سفاك جنگيد. تعبير امام(ره) هم كه ميگفتند اگر هر مسلمان سطلي آب بريزد، اسراييل را سيل ميبرد ناظر به همين وحدت مسلمين بود. لذا تا آنجا كه ما به خاطر داريم، هيچگاه، هيچ نيروي سياسياي دعواي جناحياش را داخل در راهپيمايي روز قدس نكرده و مانع شده است تا چنين فرصت بينظيري هزينه دعواي گروهي شود. در نظام جمهوري اسلامي دعواي سياسي طبيعي است. بهتر است به جاي دعوا از عبارت «رقابت» استفاده كنيم. گروههاي سياسي با يكديگر رقابت ميكنند و تحت لواي قانون و زير راي و نظر رهبري امور كشور را پيش ميبرند. به هر حال از اقتضائات دموكراسي يكي همين دعواها و رقابتها است.
اختلافنظر سياسي از ابتداي انقلاب بوده تا وقتي كه كماكان صندوق راي سرنوشت سياسي را معلوم كند خواهد بود. اما هر سخن جايي و هر نكته مقامي دارد. قرار بوده تا در روز قدس اين خبر مهم به دنيا مخابره شود كه ما - هر كه هستيم و هر گرايشي داريم - در هدم اسراييل نظر واحد داريم و براي اعتلاي ايران و حفظ مرزهاي كشور از جان و دل مايه ميگذاريم. اتفاقا اين پيام مهم را نتانياهو نيز گرفته و هر كجا تريبوني يافته به صراحت اعلام كرده است كه در ايران بين اصلاحطلبان و اصولگرايان فرقي نيست و دولت حسن روحاني همانقدر خواهان نابودي اسراييل است كه سپاه پاسداران. اين حرف، حرف درستي است و خدا را شكر كه دشمنان اسلام و ايران آن را به خوبي گرفتهاند. اما متاسفانه گاهي خود به دامي ميافتيم كه دشمنان برايمان تدارك ديدهاند. روز قدس امسال با توجه به شيطنت ترامپ و نتانياهو ميتوانست دو پيام مهم و سرنوشتساز را در خود منطوي داشته باشد؛ يكي همان ياري مظلومان و مبارزه با ستمگران، دوم اينكه ما بهرغم همه اختلافنظرهاي سياسي و جناحي، متحد و يكپارچه مقابل امريكا و اسراييل و متحدانشان ايستادهايم. متاسفانه اما در چند جاي راهپيمايي باشكوه امسال ديده شده است كه نيروهاي داخلي، دشمن خود را اشتباه گرفتهاند و به جاي مبارزه با اسراييل به مبارزه با «خودي»ها پرداختهاند و كينه خود را خرج سوءتفاهم و خطاي محاسباتي كردهاند. چطور ميشود به جاي مرگ بر اسراييل، به سمت نيروي خدوم و آگاه و دانايي چون دكتر صالحي نشانه رفت و او را در جمع دشنام داد و خدماتش را زير سوال برد؟ چطور ميشود كسي فرق خائن و خادم را نشناسد و به نيروهاي انقلابي و زحمتكش- كه تماما مورد تاييد رهبري و نظام بودهاند- بد بگويد و براي آنها- همانطوري كه قرار است براي اسراييل مرگ بخواهد- مرگ بخواهد؟
كمي شرمآور است و اگر از روي غفلت باشد، خداوند خودش هدايت كند و غافلان را ببخشد. اما اگر اسراييل قرار بود در صفوف ملت نفوذ كند و مردم را به جان هم بيندازد شك نكنيد كه همين سناريو را پيش ميبرد. مايلم به عنوان يكي از نمايندگان كوچك مردم و به عنوان يك روزنامهنگار كه از ابتداي مذاكرات هستهاي در جريان امر بوده است به برادرم دكتر صالحي اظهار ارادت كنم و متواضعانه به او بگويم كه جفا ديدن و ملامت كشيدن صفت مردان خدا بوده است و كسي كه با خداي خود عهد و پيمان بسته باشد از اين جفاها چهره درهم نميكند و دلش نميشكند. شما از مديران خوشنام و متعهد و در عين حال متخصص اين كشوريد و همواره ماجور بودهايد. مردم قدرشناس و مسوولان بلندپايه كشور منزلت شما را ميشناسند و به صداقت و خدمت شما گواهي ميدهند. برادرانه توصيه ميكنم كه از اتفاق امروز چيزي در دل نگيريد و ذرهاي از عقيده و مرام خود دست نكشيد. شما در حساسترين برهه زماني مسووليتي سنگين و مهم را برعهده داريد و دلسوزيها و فعاليت و زحمات شما بر كسي پوشيده نيست. مردم ايران قدردان زحمت شما و باقي مديران و مسوولان خدمتگزار هستند و يقين بدانيد كه نام شما در تاريخ مبارزه اين ملت عليه زيادهخواهي نظام سلطه ثبت خواهد شد. اجركم عندلله. جز اين حرفي نميماند مگر آرزوي هدم اسراييل غاصب و احقاق حق فلسطينيهاي مظلوم.
- هفتمین بازنده خود را گرم میکند
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
رهبر معظم انقلاب اسلامی در بخشی از سخنرانی روز 14 خرداد در حرم مطهر امام خمینی(ره) به راهبرد سه وجهی دشمن در مقطع فعلی پرداخته و «فشار اقتصادی، فشار روانی و فشار عملی» را محورهای این راهبرد معرفی کردند. شناخت مختصات هر کدام از این محورها، چگونگی پیوند و اثر تشدید کنندگی آنها بر یکدیگر برای شناخت نقشه راه دشمن و خنثیسازی آن ضروری است. درباره طرح دشمن برخی نکات قابل تامل و مهم است.
همانطور که رهبر معظم انقلاب اسلامی در این سخنرانی اشاره فرمودند، برخلاف تبلیغات رایج دشمن هدف اصلی تحریمها مردم ایران هستند و نه حکومت ایران. دوگانهسازی میان مردم و نظام جمهوری اسلامی مسئلهای است که در اغلب موضعگیریهای مقامات طراز اول آمریکایی دیده میشود. ترامپ در سخنرانی نوروزی امسال خود و سخنرانی 8 می(روز خروج از برجام) آشکارا سعی کرد چنین دوگانهای بسازد و مایک پمپئو وزیر امور خارجه آمریکا و جان بولتن مشاور امنیت ملی کاخ سفید نیز در موضعگیریهای مهم خود این دست فرمان را حفظ میکنند. اما ترامپ و مردانش درباره هوش ایرانیها دچار خطای محاسباتی در حد فاجعه هستند. ترامپی که سفر ایرانیها به آمریکا را ممنوع کرده و بولتن که معتقد بود برای توقف فعالیتهای هستهای ایران باید این کشور را بمباران کرد، چطور انتظار دارند مردم ایران ادعاهای ابلهانهشان را باور کنند؟!
آنهایی که درباره میزان خصومت و دشمنی آمریکا با ملت ایران دچار شبهه و سؤال هستند، کافی است کتاب جدید ریچارد نفیو -مشهور به معمار تحریمهای ایران- را که از سوی مرکز پژوهشهای مجلس ترجمه شده، مطالعه کنند. نفیو در این کتاب با عنوان «هنر تحریمها» که به طور ویژه به موضوع تحریمهای ایران میپردازد، به طور صریح و واضح مینویسد نباید از ترس مسائل بشردوستانه و تحت فشار قرار گرفتن مردم کشور هدف، فشار تحریمها را در برخی موارد کم کرد چرا که اساساً هدف تحریم ایجاد درد است و با دغدغههای اینچنینی تضاد دارد. وی مینویسد؛ «هدف غایی از اعمال تحریمها، درد و تغییر در سیاستهای کشور هدف است و اگر بخواهیم بعضی از این دردها و فشارها را از برنامه تحریم برداریم ممکن است جنبه تبلیغاتی بهتری پیدا کند، اما هدف تحریمها و کارایی و اثرگذاری آن در جنبه عملی از بین خواهد رفت و اگر تحریمکننده بخواهد مسائل بشردوستانه را نیز مد نظر قرار دهد عملاً دردی که از تحریمها بهوجود میآید را نیز کاهش داده است.»
تمام شدن رادیو داروهای ایران که در درمان بیماری سرطان کاربرد دارد و ممانعت غربیها از دادن سوخت 20 درصد برای تولید رادیو دارو به ایران یکی از این نمونههای دردآور و البته عبرتآموز است. ماجرایی که در نهایت با مجاهدت علمی و گمنام دکتر شهریاری منجر به خودکفایی کشور در این زمینه شد و دشمن را چنان عصبانی و خشمگین کرد که پاسخ این دانشمند بزرگ و مخلص را با ترور دادند.
شاید برخی مدعی شوند آنچه امروز با آن مواجهیم و تهدید به تحریم و ایجاد مشکل برای ملت ایران مربوط به فلان حزب یا چهره سیاسی است و عمومیت ندارد و مثلاً دموکراتها اهل تعامل و مذاکرهاند و جمهوریخواهان اهل فشار و جنگافروزی! بررسی روند کاری ریچارد نفیو برای ایجاد حداکثر فشار به ایران، برای ابطال این فرضیه کفایت میکند. نفیو کار خود را در دولت بوش پسر از حزب جمهوریخواه آغاز کرد و با روی کار آمدن باراک اوبامای دموکرات، وی جزو معدود مدیرانی بود که تغییر نکرد و بهقول خود آمریکاییها این پیامی برای ایران بود که سیاست فشار تغییر نکرده است.
اما اینکه چرا عدهای در داخل کشور اصرار دارند پیامها و مواضع صریح و بیپرده آمریکاییها را در داخل به نحو دیگری جلوه دهند، به محور دوم نقشه دشمن یعنی «عملیات روانی» باز میگردد. مشاهدات و تجربیات -بهخصوص در چند سال اخیر- نشان میدهد این محور اصلیترین محور فعالیت دشمن است و بیشترین تمرکز و سرمایهگذاری در این جبهه انجام شده است. گزارش چندی پیش رویترز از آموزش فارسی در سرزمینهای اشغالی به صهیونیستها یکی از هزاران نشانه این جبهه گسترده و پیچیده است. فضای مجازی با مختصات خاص خود که فراگیری و سهلالوصول بودن، از مهمترین ویژگیهای آن است، انعطافپذیری و پتانسیل بسیار بالایی به این موضوع بخشیده است. میتوان و باید این مسئله را از زوایای متنوع و گستردهای مورد تحلیل و موشکافی قرار داد اما در این مجال به سه نکته کوتاه بسنده میشود؛
اول آنکه نباید مقهور قابلیتهای تکنیکی و سختافزاری، فعالیت گسترده و پر سر و صدای دشمن در این حوزه شد. هیچ آفتی بالاتر از مرعوب شدن در جبهه نبرد نیست. آنکه مرعوب میشود، با دست خود، خود را نابود میکند. اگر قرار به محاسبات تحمیلی دشمن باشد، ایران باید همان سال 1359 و در پی هجوم ارتش بعث با پشتیبانی بلوک شرق و غرب، دستها را بالا برده و تسلیم میشد. نکته دوم آنکه در جنگ روانی طرفی برنده است که در حالت آفند قرار دارد. نقل قولی انگلیسی میگوید؛ تا حقیقت شلوار خود را بالا بکشد، دروغ نصف دنیا را طی کرده است! نمیشود و نباید همیشه در موضع واکنش و انفعال بود. فضای مجازی و جهان شبکهای همانقدر که برای دشمن فرصت است برای ما نیز میتواند فرصتساز باشد. همت و خلاقیت لازم دارد و البته کار گروهی و همافزایی. نکته سوم آنکه عملیات روانی دشمن که زمانی رهبر معظم انقلاب از آن به عنوان تهاجم و شبیخون فرهنگی نیز یاد کردند، نسبتی فوقالعاده ظریف و البته حساس و موثر در زمینه فشار اقتصادی دشمن دارد. نفیو در کتاب خود به ظرایف این موضوع به خوبی میپردازد. بطور خلاصه در این زمینه میتوان گفت؛ استحاله فرهنگی جامعه، پیشزمینه و جاده صافکن فشار اقتصادی دشمن است و آنان که به ایمان، فرهنگ و باورهای عمیق جامعه میتازند، پیشقراولان چریکهای اتاق جنگ آمریکا یعنی وزارت خزانهداری این کشورند.
فشار اقتصادی دشمن مشکل و مانع ایجاد میکند و عملیات روانی آن، مشکلات را صدچندان و البته لاینحل نشان میدهد. ترکیب این دو محور شوم، زمینه را برای فشار عملی فراهم میسازد که عبارت از ایجاد ناآرامی و آشوب در کشور با سوءاستفاده از مطالبات طبیعی و برحق مردم است. رسیدگی به موقع و صادقانه مطالبات بحق مردم از سوی مسئولان و پرچمداری رسانههای خودی در طرح و پیگیری این مطالبات، از جمله سرفصلهایی هستند که فشار عملی دشمن را خنثی میکند. ترامپ برخورد با ایران را با معاملات تجاری اشتباه گرفته است. شش رئیسجمهور پیش از او نیز روی شکست جمهوری اسلامی شرطبندی کرده بودند و باختند. سیاست او نیز تا کنون تنها یک نتیجه بیشتر نداشته است؛ افزایش انسجام و اتحاد ملت ایران.
نظر شما