جمعه ۱۴ دی ۱۳۸۶ - ۱۵:۰۰
۰ نفر

دکتر شروین وکیلی: در سال 360 پیش از میلاد، شاهی بر تخت ایران نشست که هوخشا (هوخشَثیَه؛ به معنی شهریاری نیک) نام داشت و نزد یونانیان بیشتر به نام اوخوس معروف است.

نام رسمی او اردشیر سوم بود. اردشیر سوم زمانی به سلطنت رسید که کشور مصر درگیر شورش بود. در این تاریخ مردی به نام نکتانبو در این سرزمین سر به شورش برداشته بود و مدعی بود که احیا کننده حکومت فراعنه است. اردشیر، نخست قوایی را برای آرام کردن منطقه فنیقیه گسیل داشت، که همسایه مصر بود و توسط تحریک‌های نکتانبو وضعیتی برانگیخته داشت.

پس از آرام شدن سوریه و فنیقیه، اردشیر به مصر حمله کرد و نکتانبو را در نبردی سرنوشت‌ساز مغلوب کرد. دیودور، مورخ رومی به رسم معمول خویش هنگام ذکر شمار سپاهیان دو طرف، از اعداد نجومی بهره می‌برد. به روایت او، ارتش هخامنشی سیصد هزار پیاده و سی هزار سواره و سیصد ناو سه ردیفی و پانصد کشتی پشتیبانی را شامل می‌شده و نکتانبو در برابر شصت هزار پیاده و بیست هزار مزدور یونانی و بیست هزار لیبیایی را زیر فرمان خود داشته است. گذشته از ناممکن بودن بسیج نیرویی ششصد هزار نفره در شرایط جمعیتی و ترابری آن روزگار، چنین می‌نماید که نبرد میان ایرانیان و مصریان به راستی سهمگین و پردامنه بوده باشد.

دیودور هنگام شرح این نبرد به چند نکته جالب اشاره می‌کند. نخست آن که مصریان و به ویژه اهالی شهر تب –که بزرگترین شهر مصر بود- هوادار سپاه ایران بوده‌اند و ایشان را راهنمایی می‌کرده‌اند و آذوقه و سرپناه در اختیارشان می‌گذاشته‌اند. دوم آن که یونانیان مزدوری هم که در لشکر نکتانبو خدمت می‌کردند، علاقه داشتند تا در خدمت شاه ایران در آیند، چنان که مِنتور با چهار هزار سرباز زیر فرمانش به نکتانبو خیانت کرد و به سپاه ایران پیوست. درنتیجه عملیات ایرانیان، نکتانبو به نوبیه و مصر زیرین گریخت و اردشیر سوم فرعون مصر شد و فرنداد (فرانداتِس) پارسی را به مقام شهربان آنجا گماشت.

منتور هم پاداش پیوستنش به ارتش ایران را دریافت داشت و به‌عنوان فرستاده شاه به آسیای صغیر گسیل شد. یکی از مأموریتهای او در این منطقه آن بود که یکی از اشراف پارسی ساکن در منطقه را، که در حال دسیسه با شاه مقدونیه بود، دستگیر کرده و به شهر سارد ببرد. این پارسی، هرمیداس نام داشت و حاکم شهر یونانی نشینِ آترنه بود. هنگامی که در همان روزها، فیلیپ مقدونی -پدر اسکندر- برای غارت شهرها به آن منطقه دست اندازی کرده بود، هرمیداس در برابرش مقاومت نکرده بود و ظواهر امر بر نوعی زد و بند بین این دو دلالت می‌کرد. منتور، هرمیداس را به شهر سارد برد، که مهم‌ترین شهرِ اودیه باستانی -تقریبا ترکیه امروزین- بود. هرمیداس پارسی را در این شهر محاکمه کردند و مقصر شناختند و همان‌جا اعدامش کردند.

درمورد این که اتهامهای هرمیداس چه بوده و چه دلایلی بر ضد او وجود داشته، چیز زیادی نمی‌دانیم؛ اما اطلاعاتی در دست است که می‌تواند تا حدودی ماهیت این اتهام‌ها و دلایل را روشن کند. هرمیداس، در کل ارتباطی گرم با دربار فیلیپ-شاه مقدونیه که خراج‌گزار و تابع ایران هم بود- برقرار کرده بود و درست در همان زمانی که مصر در آتش شورش غوطه‌ور بود، فیلیپ هم سودای استقلال در سر داشت و نه تنها فرستادن خراج را به دربار هخامنشی قطع کرده بود، که ارتشی بزرگ نیز بسیج کرده بود و به چند شهر همسایه در آناتولی دست اندازی کرده بود. این حمله‌ها عمدتا توسط پادگانهای پارسی پس زده شدند، و قضیه به غارت چند روستا و ویرانی چند بندرگاه ختم شد. اما در این میان، به‌نظر می‌رسید کسانی مانند هرمیداس پارسی از درون سرزمین ایران شاه مقدونی را برای انجام عملیاتش هدایت می‌کنند.

این هرمیداس، گذشته از روابط گرمش با فیلیپ، یک پیوند دیگر هم با او داشت. آن هم این که دامادش، معلم سرخانه پسر فیلیپ بود. دختر هرمیداس پارسی، با یک فیلسوف آتنی ازدواج کرده بود که چند سال پیش به دلایل سیاسی از شهر خودش تبعیدش کرده بودند و در آن هنگام در قلمرو هخامنشی‌ها و سرزمینهای حاشیه آن سفر می‌کرد و به صورت معلم سرخانه دربارهای محلی روزگار می‌گذراند. این فیلسوف جوان آتنی برای مدتی در دربار کوچک هرمیداس در شهر آترنه اقامت کرد و دلباخته دختر هرمیداس شد. حاکم پارسی که در این جوان هوش و قریحه زیادی را تشخیص داده بود، به این ازدواج رضایت داد و به این ترتیب فیلسوف جوان آتنی دامادِ هرمیداس شد.

وقتی هرمیداس دستگیر و اعدام شد، آن فیلسوف چندان غمگین شد که تنها اشعارِ مرثیه‌گونه عمرش را در رثای وی سرود. بعد هم به مقدونیه گریخت و موفق شد در دربار فیلیپ کاری آبرومند پیدا کند، که عبارت بود از تدریس به پسرِ نوجوان فیلیپ، که جوانی سرکش و تندخو بود و قبلا یکی از معلمان دیگرش را با شمشیر کشته بود. این فیلسوف در دربار مقدونیه برای مدت سه سال اقامت کرد و به‌عنوان استادی که هوادار سلطه مقدونیان بر یونان است، شهرت یافت.

بعدها هم که اسکندر در توطئه‌ای پدرش را کشت و حمله‌اش به قلمرو هخامنشی را آغاز کرد، خواهرزاده او را با خود برد تا مورخ و کاتبش باشد. البته بعد از سه سال اسکندر به این کاتب بدگمان شد و او را زیر شکنجه به قتل رساند. فیلسوفِ مورد نظر ما، وقتی اسکندر درگذشت، در آتن بود و مدرسه فلسفه نامدارِ خود را با نام لوکئوم مدیریت می‌کرد. اما مرگ اسکندر به کشمکش میان هواداران استقلال آتن و حاکمان مقدونی انجامید، و فیلسوف ما که به جبهه دوم تعلق داشت، در نهایت بهای هواداری‌اش از اسکندر را با جانش پرداخت کرد و دست به خودکشی زد. احتمالا خواننده تا اینجا حدس زده است که داماد هرمیداس پارسی، معلم سرخانه اسکندر، و مؤسس مدرسه لوکئوم، کسی نبوده جز فیلسوف مشهور آتنی، ارسطو!

کد خبر 40452

پر بیننده‌ترین اخبار فرهنگ عمومی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز