دوشنبه ۵ آذر ۱۳۸۶ - ۱۱:۴۰
۰ نفر

بوی تند ادکلن‌اش حسابی توی ذوق می‌زند. عمران می‌خواند و 24 سال دارد.

حوزه کاری ساقی جوان ما بچه‌ دبیرستانی‌‌ها هستند.  اگر مشتریان‌اش لو نمی‌دادند او را، حالا توی یکی از کلانتری‌های جنوب شهر، پای حرف‌هایش نمی‌نشستیم.

  • شماها چطور توی کارتان بازاریابی می‌کنید؟

یک روز همراهم بیایید تا چم و خم کار را یادتان بدهم!

  • کجاها هستی،‌ چی‌ها می‌فروشی؟

فرقی نمی‌کند کجا باشیم؛ مشتری مثل زنبور می‌ماند، آن‌قدر می‌گردد تا پیدایت کند. جنس‌مان هم باید جور باشد. اما بعضی از دواها گران‌اند و کسی جرات نمی‌کند طرفشان برود. لامسب این هم پولدار و بی‌پول می‌شناسد!

  • نمی‌خواهی بگویی چی‌ها می‌فروشی؟

اکس خوب می‌فروشد؛ مخصوصا وقت‌هایی که بچه‌ها درس و مدرسه و امتحان ندارند؛ شابو، پن، شیشه و ال‌اس‌دی هم بدک نیست. من کراک نمی‌فروختم و نورجیزک هم راست کارم نیست. بالاخره یک جو معرفت هم چیز بدی نیست.

  • چرا کراک نمی‌فروختی؟

خیلی زود آدم را پوک می‌کند.فیل را هم زمینگیر می‌کند، چه برسد به بچه‌های یک‌لای این دوره!

  • تو که می‌دانی این مواد با جوان‌ها چه کار می‌کنند، پس چرا این کار را می‌کنی؟

اگر این کار را نکنم، پس چی کار کنم؟  البته باید «جیگر»ش را هم داشته باشی، چون اگر گیر بیفتی، زندان روی شاخش است.

  • از کاری که می‌کنی پشیمان نیستی؟

کار، کار است دیگر. خب، آنها هم عقل دارند؛ می‌توانند نخرند و با پولشان کار دیگری بکنند.

  • چه جوری دستگیر شدی؟

مرا لو دادند. آن‌قدر کارکشته بودم که جنس همراهم نباشد. چند تا از این فنچ‌هایی که تا با بابا و ننه‌شان دعوا می‌کنند، هوس قرص و دوا می‌زند به سرشان، رفتند و مرا لو دادند. 

  • حالا با پول فروش دواهــا چـه کـــار می‌کردی؟

موتور خریدم. بقیه‌اش هم خرج شهریه دانشگاه شد. هر روز هم دوستانم را می‌برم کافی‌شاپ و گردش.

  • به چه قیمتی؟

رابین‌هود را دیده‌ای؟ من عاشق آن صحنه‌ای هستم که پول‌های پادشاه را می‌دزدد. بچه‌ پولدارها حقشان است؛ از بس که خنگند و نمی‌توانند فکر کنند!

کد خبر 37219

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز