یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۴:۴۲
۰ نفر

همشهری آنلاین - مهدی تهرانی: فرزاد موتمن در ژانرهای ملودرام اجتماعی و حتی کمدی‌های دم دستی آثاری مانند جعبه موسیقی، پوپک و مش‌ماشاالله و بیداری را در کارنامه دارد.

سایه روشن

با اينهمه موتمن به عنوان يك مستندسازي كه به سينماي داستاني نيز علاقمند است با فيلم آخرش يعني خداحافظي طولاني در جشنواره فجر سال گذشته شركت كرد. سايه روشن يكسال قبل از خداحافطي طولاني ساخته شد و اين فيلم البته يك اقتباس سطحي و سلاخي‌شده از يك نمايشنامه معروف است كه بدان خواهم پرداخت.

ظاهرا قرار بوده سايه روشن يك امضاي خاص از فرزاد موتمن باشد و نمونه‌اي از سينماي اصيل كلاسيك از كار دربيايد. فيلمي تك‌ لوكيشن با زمان متغير و مختلف و المان‌هاي معمايي. اما آنچه بدست‌آمده يك فيلم پرمدعاي پر از خالي است. سايه روشن با داستانك‌هاي تو خالي و پي‌در‌ پي و گيج كننده‌اش براي تماشاگر عام و حتي خاص هيچ چيز ندارد جز حس بيزاري نسبت به داستان و كاراكترهاي فيلم.

داستان سايه روشن يك كاراكتر قائم به‌ذات دارد به نام رامين روشن كه در وضعيت كنوني دچار فراموشي مقطعي شده و در حال كلنجار با گذشته خويش است. او در خانه‌اي ويلايي زندگي مي‌كند و داستانك‌ها در همان لوكيشن واحد روايت مي‌شوند. اما لحن و ريتم فيلم بقدري مغشوش و تند است كه اصلا معلوم نيست رامين چه مي‌گويد و چه مي‌خواسته و الان چه بلايي سرش آمده. ماجراي همسر اول و دوم او و همچنين سايه؛ دختري كه از زن اولش دارد همگي در دل همين داستانك‌هاي پراكنده گم مي‌شوند و سرآخر معلوم نيست تماشاگر بر پرده سينما چه ديده است.

سايه روشن مرز بين توهم و رويااست و يا واقعيت و ترس از حقيقت؟ اينها هيچكدام در طي فيلم براي مخاطب بازگو نمي‌شود. چيزي كه ما مي‌بينيم سقوط شخصيت‌هاي فيلم است كه يكي پس از ديگري از طبقه بالا به طبقه پائين مي‌افتند. حالا داستانك آنها چه بوده و چه شده گويي هيچ ربطي به روند پيشبرد ماجراي اصلي ندارد. تماشاگر همين سقوط را مي‌بيند و اتاق ممنوعه رامين و آن طناب‌دار كذايي كه معلوم نيست كاراكتر اصلي فيلم اصلا براي يكبار يا صدبار سرش را داخل آن برده يا اينكه فقط توهم زده است...

تمام اين اغتشاش در روايت فيلم و داستانك‌ها باعث مي‌شود هيچگونه جذابيتي براي كاراكترها و عناصر داستان متصور نباشيم. سقوط يك كاراكتر از بلنداي طبقه بالايي ويلا و نقش بر زمين شدنش بدون اينكه بفهميم طرف چه بلايي سرش آمده هنر نيست. اين سكانس‌ها همگي پرمدعا بودن اثري را به رخ مي‌كشد كه قصد دارد خود را كلاسيك نشان دهد. غافل از اينكه سينماي كلاسيك اوج قواعد ژانر است و تمام ماندگاري آن به ذات ساده‌اش و قصه‌گو بودن آن برمي‌گردد.

متاسفانه سايه روشن زبان الكني دارد. سينماي كلاسيك قصه مي‌گويد و فيلم موتمن تنها چيزي كه ندارد قصه است. داستانك‌ها هريك به حال خود رها شده‌اند و تماشاگر هم هيچ حال و حوصله‌اي براي سرهم كردن آنها پيدا نمي‌كند. آيا رامين جنايتكار است؟ آيا همسر رامين خودش را كشته است؟ آيا اين خانواده جنون خودكشي دارد؟ شخصيت‌ها كه چندين بار خودشان را از طبقه بالا نقش بر طبقه همكف كرده‌اند سرنوشتشان چيست؟ آيا رامين دنبال يك روياي معجزه‌گونه است؟ هيچكدام از اين سئوال‌ها جذابيتي براي دنبال كردن ندارند از بس سايه روشن روايتش مغشوش است.

جداي از شخصيت رامين؛ دخترش سايه نيز هر چه مي‌گويد ماجراهاي دو خطي است كه هيچ ربطي به عناصر داستان پيدا نمي‌كنند. در واقع اين بهم ريختگي‌ها چنان بلايي بر سر فيلم موتمن آورده كه تماشاگر خاص نيز قيد دنبال كردن فيلم را مي‌زند.

مشكل ديگر انكار اقتباسي بودن فيلم سايه روشن است. گويي كه موتمن نخواسته به صراحت عنوان كند كه بخشي از تم يك نمايشنامه معروف را گرفته و خواسته با آن فيلمي بسازد.

نمايش "خرده جنايت هاي زن و شوهري" نوشته اريك امانوئل اشميت فرانسوي در سال 2003 ابتدا در تئاتر ليون و سپس در تئاتر پاريس به صحنه رفت. از آوريل 2004 تا كنون نيز بارها اين نمايش در رويال كالج لندن و همچنين در برادوي با برداشت‌هاي آزاد اجرا شده است. داستان اصلي اين نمايشنامه روايت كرامت انسان بعد از لغزش‌هاي فراوان است. شوهري مرتكب خيانت مي‌شود و همسرش در تلاشي نافرجام قصد دارد او را به قتل برساند. شوهر به فراموشي مقطعي دچار مي‌شود و اينجاست كه زن او در اين حال داستانك‌هايي در ذهن مرد قرار مي‌دهد كه درواقع آرزوهاي برآورده نشده اوست.

موتمن اين نمايشنامه عالي را با بيان پرمدعايش تبديل به فيلمي بسيار پرادا و اصول كرده و نه مخاطب عام و نه مخاطب خاص را در نظر داشته است. سايه روشن فيلم نيست. نمايش تكه‌هاي تصويري بي‌ربط كنار يكديگر است.

کد خبر 322723

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha