شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۴ - ۰۸:۵۹
۰ نفر

زهره کهندل: یکی از کوچه‌های مشرف به حرم امام‌رضا(ع) داغی را بر دیوارهای آجری خود دارد که هیچ‌گاه از یاد آن محله و مردمانش نخواهد رفت. غم سنگینی بر دل پدر و مادری نشسته است.

خانواده حاج‌محسن حاجی‌حسنی‌کارگر

آنها روز آخري كه از فرزندشان خداحافظي كردند هيچ‌گاه فكر نمي‌كردند پاره تنشان را هم راهي خانه خدا كرده‌اند و هم سفر آخرت. صداي قرائت حاج‌محسن در كوچه پيچيده است آن هم براي مراسم ترحيم خودش. 2ماه پيش كوچه شهيد خوش‌گفتار در خيابان طبرسي مشهد به‌خاطر استقبال از قاري ممتاز جهان اسلام ريسه‌بندي شد و امروز در انتظار بازگشت پيكرش، سياهپوش است. حاج محسن حاجي‌حسني‌كارگر، نماينده جمهوري اسلامي در سي‌وهفتمين دوره مسابقات بين‌المللي قرآن مالزي، توانسته بود پس از 9سال رتبه نخست اين دوره از مسابقات را براي ايران كسب كند. او با كاروان قاريان به حج تمتع رفت و در حادثه جانگداز مِنا به ديار باقي شتافت.

حاج‌محسن حاجي‌حسني‌كارگر با تلاوت‌هايي كه در ذهن تمام مردم ايران و جهان بر جاي گذاشت، يادش را در دل‌هاي دوستداران قرآن زنده نگه داشت؛ خبري كه غمي بزرگ بر سينه خانواده، جامعه قاريان و مردم ايران به‌ويژه مشهدي‌ها نهاد. اين روزها آخرين تلاوت او در مكه و در جوار خانه خدا، در شبكه‌هاي اجتماعي به اشتراك گذاشته مي‌شود و دست به‌دست مي‌چرخد. تا زمان تنظيم اين مطلب، پيكر مرحوم محسن حاجي‌حسني‌كارگر وارد كشور نشده اما ساعت‌هاست در مكه آرام گرفته است؛ در حالي كه پدر و مادر، برادران و خانواده او هنوز از شنيدن اين خبر شوكه هستند. حضور در كنار خانواده حاجي‌حسني در كنار بغض پدر، اشك مادر و بي‌قراري‌هاي برادرها، برايمان بسيار دشوار بود آن هم در اين روزها و ساعت‌ها كه چشم انتظار پيكر عزيزشان هستند.

  • اصرار داشت دوباره به حج برود

روزهاي نخست كه اين حادثه رخ داد بسياري از خانواده‌هاي حجاج، نگران وضعيت مسافران خود بودند. پدر حاج‌محسن مي‌گويد: سر سفره ناهار بودم كه خبر حادثه منا را از تلويزيون شنيدم. بعد از آن فاجعه 2 روز از محسن بي‌خبر بوديم. گفتند جزو مفقودين است تا اينكه چند روز پيش، خبر شهادتش را به ما دادند.

پدر مرحوم حاج‌محسن حاجي‌حسني‌كارگر، پيرمردي است كه شنيدن خبر ارتحال پسرش، داغي سنگين بر سينه‌اش گذاشته. به ياد اخلاق خوب و دلچسب محسن كه مي‌افتد، اشك لاي شيارهاي صورتش راه باز مي‌كند و گريه امان حرف را از او مي‌گيرد. مي‌گويد: محسن فرزند كوچك خانواده ما بود. هميشه خنده بر لب داشت. بسيار باوقار و متين بود. هيچ‌وقت از او تندي و نافرماني نديدم. به گفته پدر، آخرين تماس پسرش 2ساعت قبل از حركت به سمت عرفات بوده است. پدر اما دلش شور مي‌زد و گويي نگران اتفاقي بود. مي‌گويد: محسن چندبار به مكه مشرف شده بود، هم حج عمره و هم تمتع. امسال به‌خاطر جناياتي كه آل‌سعود در يمن داشت، دلم چندان به رفتنش روشن نبود، نگران بودم اما مي‌گفت كه كار ناتمامي دارم كه بايد بروم.

برادر بزرگ‌تر محسن كه استاد قرآني او بوده، توضيح مي‌دهد: در حج تمتع قبلي، اعمالش چندان به دلش ننشسته بود و اصرار داشت كه امسال دوباره به حج تمتع برود و اعمالش را بهتر انجام دهد. مصطفي مي‌گويد: هنوز پيكر محسن به زادگاهش نيامده است و اميدواريم زودتر اين اتفاق بيفتد. او به ياد برادر مي‌افتد و ادامه مي‌دهد: محسن بسيار اخلاق‌مدار و متواضع بود و هميشه مي‌گفت من قرآني تلاوت مي‌كنم كه خدا را راضي كند. تلاوتِ قرآني كه محسن داشت هميشه با عملش يكي بود و تجلي كلام وحي در اعمال، رفتار و كردارش مشهود بود.

  • محسن، امانت الهي بود

خانواده حاجي‌حسني، 3 برادر هستند كه همه اهل قرآنند. برادر بزرگ‌تر خانواده، جوادآقا، مشوق محسن در قرائت قرآن بود و او را به جلسات مي‌برد اما محسن، استاد اصلي خود را برادر دوم خود آقا‌مصطفي مي‌دانست. از 3 سالگي پدرش او را به جلسات قرآني مي‌برد. همان زمان، يك نوار تلاوت استاد شحات انور هديه گرفت و از همان موقع اين نوار را گوش مي‌داد و تقليد مي‌كرد. برادر بزرگش او را به جلسات قرآني مي‌برد، مدتي بعد هم جلسه‌اي در منزل خودشان راه‌ افتاد و همچنان چراغ محافل قرآني در اين درالقرآن كوچك روشن است. چنان صداي خوشي داشت كه در تلاوت‌هاي دارالقرآن حرم مطهر رضوي و صحن‌هاي حرم هميشه نواي دلنشينش طنين‌انداز مي‌شد. او همه تلاوت‌هايش در حرم را به ساحت ائمه‌اطهار(ع) و امام رضا(ع) تقديم كرده بود.
محسن 27سال داشت و هنوز مادرش براي او آستين بالا نزده بود. قرار بود بعد از اينكه از حج برگشت، دامادش كند. به اصرار مادرش براي ازدواج گفته بود: بگذاريد برگردم، بعد...

مادر محسن، خيلي مقاومت مي‌كند تا اشك نريزد، تا به توصيه پسرش صبور باشد، تا باور كند كه اين امانت الهي را بايد روزي به صاحبش پس مي‌داده. تعريف مي‌كند: مي‌خواستم دامادش كنم، آنقدر اين پسر برازنده بود كه دوست داشتم روزي در لباس دامادي ببينمش. پدر مرحوم حاج‌محسن حاجي‌حسني‌كارگر در حالي‌كه ديدگانش پراز اشك است، مي‌گويد: محسن فرزند كوچك خانواده بود و بسيار خوش‌اخلاق، خوش رفتار و مهربان بود، هيچ وقت ناراحت نمي‌شد و هميشه خنده بر لب داشت. آخرين دفعه‌اي كه تماس گرفت گفت مي‌خواهم برايتان يك هديه بخرم، درحالي‌كه شنيدن صداي دلنشين او برايم بهترين هديه بود.

  • قبل از رفتن حلاليت طلبيده بود

از چهره مادر مرحوم حاجي‌حسني‌كارگر معلوم است حال خوبي ندارد و بي‌تابي فرزندش را مي‌كند. مي‌گويد: انگار به محسنم الهام شده بود، از بچه‌ها حلاليت مي‌طلبيد و مي‌گفت بايد امسال حج بروم. براي حج تمتع امسال از فاميل حلاليت طلبيد و خداحافظي كرد. يادم هست وقتي مي‌خواست به مسابقات بين‌المللي مالزي برود خيلي بي‌تابش بودم اما براي بدرقه سفر حج او اشك نريختم، حسي ته دلم مي‌گفت كه اين سفر آخر محسن است.

تعريف مي‌كند: هميشه مي‌گفتم محسن به چه‌كسي رفته كه اينقدر زيبا و مهربان است. چهره‌اش بسيار نوراني بود. كلام وحي در وجود او بود چراكه از همان خردسالي علاقه زيادي به قرآن داشت. او درحالي‌كه بي‌تاب پسرش است و اشك مي‌ريزد، ادامه مي‌دهد: از صبح روز حادثه به دلم افتاده بود كه اتفاقي رخ داده. چند روز بود كه از محسن خبر نداشتم و مي‌گفتند محسن بيمارستان است اما محسن تحت هر شرايطي كه بود، هيچ‌وقت من را بي‌خبر نمي‌گذاشت. به محسن گفته بودم زودتر بيا؛ طاقت دوري‌ات را ندارم. مي‌گويد: هميشه دوست داشت در راه خدا شهيد شود و به آرزويش رسيد. او مي‌گويد: محسن نه‌تنها در درس و قرآن كه در بندگي خدا هم ممتاز بود. پدرش تعريف مي‌كرد يك‌بار نيمه‌شب سرزده به اتاقش رفته بود تا اگر پتو را كنار زده رويش بيندازد كه ديده بود محسن در حال اقامه نماز شب است. همانجا از پدرش خواسته بود اين ماجرا بين او و خدا بماند و براي كسي تعريف نكند. ما از اين موضوع خبر نداشتيم تا بعد از شهادتش.

  • اخم روي صورتش معنا نداشت

پدر محسن بعد از اين اتفاق، هر بار كه صداي تلاوت پسرش را مي‌شنود، شانه‌هايش مي‌لرزد و چشم‌هايش خيس مي‌شود. مي‌گويد: مردم هم گريه مي‌كنند، حتي كساني كه نمي‌شناسيم، آنها محسن را به‌عنوان يك قاري خوش‌اخلاق در خاطرشان دارند. ياد پسرش مي‌افتد و گوشه چشم‌هايش، اشك مي‌نشيند: هيچ‌وقت خنده از روي لبانش محو نمي‌شد، اخم روي صورتش معنا نداشت. احترام همه را داشت از كوچك گرفته تا بزرگ. تا به‌حال يكي پيدا نشده بود كه بگويد از محسن بدي ديده است. همه از خوبي‌هايش مي‌گفتند. گل سرسبد خانواده ما بود.

مادرش مي‌گويد: شهادت او براي همه سخت است. محسن همچون يوسف براي من بود؛ از زيبايي و اخلاق چيزي كم نداشت. خبر رحلتش خيلي بي‌تابم كرد، باورم نمي‌شد كه محسن ديگر نيست. ياد حرف‌هايش مي‌افتم كه به من مي‌گفت مادر صبور باش، اين دنيا تمام مي‌شود. يكي‌دو روز است كه صبورتر شده‌ام، فكر كنم دعاي محسن در حقم اجابت شده و خدا به من صبر داده است.لب‌هايش مي‌لرزد و گوشه چادر را روي صورتش مي‌كشد؛« گاهي فكر مي‌كنم كه محسن مال من نبوده است، فرشته‌اي بوده از جانب خدا كه مدتي در دامنم پرورش يافته است. به من اميد و زندگي بخشيده و حالا خدا امانتش را از من گرفته است، رفتن محسن براي مني كه مادرم، دردي است جانكاه اما تحمل مي‌كنم چون خواست خدا بوده است.»مي‌گويد: پسرم نور چشم من بود و تا آخر عمر در اين غم مي‌سوزم. فقط از خدا مي‌خواهم كه به من صبر بدهد و از مردم مي‌خواهم كه راه محسن را كه راه قرآن و اهل‌بيت(ع) بود ادامه دهند.

  • قرآن، من شرمنده توام

آخرين نوشته محسن حاجي‌حسني‌كارگر در وبلاگش چه بود؟
اين آخرين نوشته حاج‌محسن در وبلاگش است: «قرآن، من شرمنده توأم اگر از تو آواز مرگي ساخته‌ام كه هر وقت در كوچه‌مان آوازت بلند مي‌شود، همه از من مي‌پرسند چه‌كسي مرده است؟ چه غفلت بزرگي كه مي‌پنداريم خدا تو را براي مردگان ما نازل كرده است... . قرآن، از تو شرمنده‌ام اگر تو را از يك نسخه عملي به افسانه‌اي موزه‌نشين مبدل كرده‌ام. يكي ذوق مي‌كند كه تو را روي برنج نوشته و يكي ذوق مي‌كند كه تو را روي فرش نوشته است. يكي ذوق مي‌كند كه تو را بر طلا نوشته و يكي ذوق مي‌كند كه تو را بر كوچك‌ترين قطع ممكن منتشر كرده است... . قرآن، از تو شرمنده‌ام؛ حتي آنان كه تو را مي‌خوانند و تو را مي‌شنوند، آنچنان به پايت مي‌نشينند كه خلايق به پاي موسيقي هر‌ روزه نشسته‌اند. اگر چند آيه از تو‌ را بخوانند، مستمعين فرياد مي‌زنند احسنت...! گويي مسابقه نفس است.

قرآن، من شرمنده‌ام اگر به يك فستيوال مبدل شده‌اي. حفظ كردن تو با شماره صفحه، خواندن تو از آخر به اول يك معرفت است يا ركوردگيري؟ ‌اي كاش آنان كه تو را حفظ كرده‌اند، حفظ كني تا اينچنين تو را اسباب مسابقات هوش ندانند. خوشا به‌حال هركسي كه دلش رحلي است براي تو؛ آنان كه وقتي تو را مي‌خوانند، چنان حظ مي‌كنند كه گويي قرآن همين حالا بر ايشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن كرده‌ايم، تنها بخشي از اسلام است كه به صليب جهالت كشيده‌ايم».

  • تعريف عملي اخلاق بود

حاج‌محسن شاگردان زيادي داشت. او عمرش را وقف قرآن كرده بود و به گفته مادر و پدرش، خانه آنها دارالقرآن بود. هر‌جمعه، جلسات قرآني در آن داير بود و شاگردهاي محسن مثل بچه‌هاي حاج‌خانوم، سر سفره مي‌نشستند. سيدصادق حسيني 15سال دارد و 4سال شاگردي اين استاد را كرده است. مي‌گويد: اصلا فكرش را نمي‌كردم كه چنين اتفاقي بيفتد، استاد قرار بود مرا براي رقابت در مسابقات بين‌المللي كويت آماده كند، هنوز نبودنش را باور نمي‌كنم. هادي اسفندياني هم از شاگردان خوب حاج‌محسن است. او تعريف مي‌كند: لحظه‌به‌لحظه روزهايي كه با آقامحسن بودم برايم خاطره است. اگر از من بپرسند تعريف اخلاق چيست؟ مي‌گويم حاج‌محسن. خيلي با احتياط حرف مي‌زد و مراقب بود كه كلمه ناشايستي به‌كار نبرد. در احترام گذاشتن به اطرافيان زبانزد بود. حسن اماني كه هم مدتي نزد مرحوم حاجي‌حسني، تلاوت و قرائت قرآن را شاگردي كرده، معتقد است كه حاج‌محسن از قارياني بود كه به‌خاطر معنويت وجودي و روحي بالايي كه داشت، معناي آيات را به شنونده منتقل مي‌كرد و تلاوتش معنا‌محور بود. او مي‌گويد: شخصيت خاصي داشت و الگوي تمام قاريان بود. هيچ وقت نماز اول وقتش قضا نمي‌شد. بسيار خوش‌برخورد و خاشع بود. بسياري از شاگردانش، جذب اخلاق و منش او مي‌شدند. به باور اماني، او شاگردان خوبي را تربيت كرد و به جامعه قرآني كشور تحويل داد. علاوه بر آموزش مهارت‌هاي تلاوت و قرائت، منش والا و اخلاق خوبش بر شاگردان بسيار اثرگذار بود. ساعت‌ها با صبوري به تلاوت شاگردانش گوش مي‌داد و با دقت و حوصله، ايراداتشان را يادآور مي‌شد. تاروپود زندگي‌اش با قرآن پيوند خورده و عمرش را وقف ترويج قرآن و فرهنگ قرآني كرده بود.

کد خبر 309192

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار ثبت نام و قیمت خودرو

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha