عبدالرضا رضایی‌نیا : انتهای بهار بود؛ زیباکنار سال۷۳ و من بر آستان ۳۰سالگی بودم. بعد از سال‌ها هجران به گیلان برگشته بودم، تا کمی زندگی کنم.

عبدالرضا رضایی‌نیا

به تأكيدي بزرگوارانه پيغام گذاشته بود براي ديدار در ساعت10 صبح. رحمت حقي‌پور شاعر محجوب و همشهري شيون بود و عباس باقري شاعر توانا و نام آشناي زابلي هم. در سبز بي‌انقطاع و خاطره‌انگيز زيباكنار پرسه زديم؛ به احترام شعر و از هر دري سخني رفت و سپس همراه شديم تا رشت؛ از شب‌هاي شعر انتظار مي‌گفت كه‌‌ همان ايام در مسجد بلال صداوسيما در تهران برگزار شده بود به همت يوسف‌علي ميرشكاك. از شعر و شاعران گيلان و ايران، بسيار ياد كرديم؛ حرمت گذار بود، اما نقد‌ها و نظرهاي هوشمندانه و صريحي داشت و دريغا! اين ديدار آخر بود و چندي بعد به تهران كوچيد.

وا فرياد از تنگ‌نظري‌ها و جفاكاري‌هاي حاسدان! تلخ است اما بايد گفت كه برخي از فرهنگ‌مداران با او چندان به حرمت و مهر معامله نكردند، آنسان كه به‌رغم عشق ورزيدن به گيلان زمين، تن رنجور و دل پُر دردش را برداشت و رفت، آزرده از برخي مدعيان فرهنگ و ادب، تا مهر و آرامش و نوازشي را كه از او دريغ كردند، در جايي ديگر جست‌وجو كند و به پايان برساند سفر دنيا را به سمت سراي باقي.

با اين همه، هرچه هجويه در طعن او بافتند و شكلك و نمايش ساختند و قصه پرداختند؛ همه بر باد رفت و از ياد رفت، اما قبول خاطر و لطف سخن خداداد است؛ شيون در ياد مردم گيلان ماند و لبخند رخشنده اش رخشان‌‌تر شد، كه شاعر مردم بود، نه شاعر آدم‌هاي ادا و ادعا كه بر سر هيچ و پوچ عمر‌ها برباد مي‌دهند و جنگ‌هاي حيدري و نعمتي به پا مي‌‌كنند!

او مظهر اعتدال شعر گيلكي بود؛ در جميع شئونات شعري؛ با لطافتي در كلام صميمانه و سرشار از بداعت، در صيد لحظه‌هاي ناب زندگي، طنزي ملايم، تلفيقي هوشمندانه از سبك عراقي و هندي، اعتنا به متَل‌ها و مثَل‌‌ها و خرده‌فرهنگ بومي، دوري از تكلف‌هاي زباني و پرهيز از تعصب در سره‌گرايي گيلكي. با محبوبيتي شگفت و غبطه‌برانگيز در ميان گيلكان؛ چونان محبوبيت شهريار بزرگ در ميان همزبانان.

«شيون فومني» نه‌تنها در منظومه‌سرايي بلكه در انواع قالب‌هاي شعري نو و كهن به‌ويژه در غزل و دوبيتي و شعر نيمايي گيلكي خوش درخشيد. اگر تمام توش و توان و شور جواني‌اش را بر سر شعر فارسي مي‌گذاشت، بي‌ترديد به جايگاهي ممتاز در شعر فارسي مي‌ رسيد.

او به فراست دريافته بود كه شعر و شاعر مردمي با آيين‌‌ها و باورهاي مردم سر ستيزه و عناد ندارد، به همين دليل اگرچه از امثال «افراشته» تأثيرهايي در طنز و زبان شعري پذيرفته بود، فرا‌تر از همزباني‌ها، همدل مردم شد كه «همدلي از همزباني خوش‌تر است». از سر تعصبي ناسيوناليستي يا شووينيستي نبود كه به زبان مادري عشق مي‌ورزيد، بلكه از آن رو گيلكي را پاس مي‌داشت كه زبان نيايش‌هاي مادران بود و زبان يادكرد نياكان پاكش. اين ابيات از يكي از معروف‌‌ترين غزل‌هاي شيون، گواه اين مدعاست؛

اَمي ماران گيلكي دعا كنيد
گيلانه لفظ، خدايا صدا كنيد
آفتابه زاله ميان؛ بَج بيني وَخت
فكر مشهد، ذكر كربلا كنيد
غريبَه وختي دينيد؛ بيكس و پوشت
بيميرم؛ ياد امام رضا كنيد
نيشينيد نمازه سر؛ رو به خدا
شيونَم آخَر پسه دعا كنيد...
اكنون شيون در بقعه پير سليمان‌داراب رشت غنوده است؛ در سايه‌سار ميرزاكوچك‌خان جنگلي، در تابستان ملكوت. خاك بر او خوش باد!

  • شاعر و مترجم
کد خبر 307009

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سیاست داخلی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha